ادبیات چگونه استبداد را می‌کُشد؟ | سازندگی


روح ملی هر کشوری با آثار فرهنگی آنها عجین است؛ آثاری که در بسیاری مواقع در بدترین شرایط سیاسی‌اجتماعی خلق شده‌اند و امروز به ما رسیده‌اند و سرمشقی برای ما هستند: سرمشقی برای ارج‌نهادن به انسان، آزادی و برابری. یکی از کشورهایی که بسیاری از آثار درخشانش زیر سایه استبداد خلق شده، روسیه است.

«امید علیه امید» [Hope against hope : a memoir یا Vospominaniya]  نادژدا ماندلشتام [Nadezhda Mandelstam]-

روح روس در آثار نویسنده‌های عصر طلایی روسیه یعنی چخوف، تولستوی و داستایفسکی روح خسته‌ای است که به‌دنبال آرمان‌‌ها و جایگاه ویژه‌اش در جهان است. این روح خسته وقتی پس از جنگ اول، با انقلاب اکتبر کمی سر بلند می‌کند و به روسیه پساتزاری و استالینیستی و سپس جنگ سرد و حتی امروز می‌رسد وارد روزگاری می‌شود که دیگر روشنفکران و شاعران و نویسنده‌هایش باید تاوانِ این روحِ خسته را بدهند.

یکی از مهم‌ترین آثاری که بازنمای دوره وحشت استالینی است «امید علیه امید» نوشته نادژدا ماندلشتام است که در سال 1999 به انگلیسی منتشر شد. این کتاب با ترجمه بیژن اشتری و از سوی نشر ثالث منتشر شده و تصویر گویایی از این روزهای تاریک‌روشنِ ما دست می‌دهد.

اِما گرشتین یکی از مهم‌ترین روشنفکران روس که آثاری درباره زندگی میخاییل لرمانتوف نوشته، و کتاب خاطراتی از دوران دوستی‌اش با اوسیپ ماندلشتام دارد، از دیدارش با نادژدا همسر ماندلشتام می‌نویسد که روزی او هیجان‌زده به دیدار من آمد و گفت: «اوسیپ شعری تندوتیز نوشته که نمی‌شود روی کاغذ آورد، و باید آن را از بر کرد. و اگر ما از دنیا رفتیم تو می‌توانی آن را برای آیندگان حفظ کنی.» شعر هجویه‌ای علیه استالین بود: «ما، بی‌حسی از خاک زیر پایمان، زنده‌ایم/ حرف‌مان ده گام آن‌سوترک، بی‌صداست/ و دهان که به نیمه باز می‌کنیم/ پشت‌کوهی‌کرملینی، قفل زبان ماست...» و این شعر آغازی شد برای مرگ تدریجی ماندلشتام: از 1934 تا 1938؛ آنطور که خودش می‌گفت: «در هیچ کجای دنیا مثل روسیه برای شعر ارزش قائل نیستند: اینجا مردم به‌خاطرش اعدام می‌شوند!»

نادژدا در «امید علیه امید»، کتابش را با آخرین نامه‌ ماندلشتام از اردوگاه کار، که آخرین مقصد زندگی او بود، به پایان می‌برد. آنطور که اسناد ک.گ.ب نشان می‌دهد، ماندلشتام در ظهر 26 دسامبر 1938 با حمله قلبی درگذشت. تلاش نادژدا همسر وفادارش برای اعاده حیثیت او که پس از مرگ استالین آغاز شده بود تنها 34 سال بعد یعنی در 1987 به نتیحه رسید؛ وقتی‌که نزدیک به هفت سال از مرگ خود نادژدا می‌گذشت.

«ادبیات علیه استبداد» [The Zhivago Affair: The Kremlin, the CIA, and the Battle over a Forbidden Book]

کتاب دیگری که تصویری از دوره وحشت استالینی به ما می‌دهد، «ادبیات علیه استبداد» نوشته پیتر فین و پترا کووی است که با ترجمه بیژن اشتری از سوی نشر ثالث منتشر شده است. «ادبیات علیه استبداد» بخش مهمی از زندگینامه بوریس پاسترناک را پیش از آغاز به نوشتن شاهکارش «دکتر ژیواگو» تا مرگ او و حوادثی که برای اطرافیان او پس از مرگش رخ می‌دهد در یک مستند روایی بی‌نظیر روایت می‌کند. سال 1946، پاسترناک کار روی شاهکارش یعنی «دکتر ژیواگو» را آغاز می‌کند. این کتاب سال 1957 در ایتالیا چاپ می‌شود و باعث می‌شود که جایزه نوبل ادبیات 1958 نصیب پاسترناک شود، هرچند به دلیل واکنش تند حکومت وی از بیم طردشدن از میهن از دریافت این جایزه خودداری می‌کند.

«ادبیات علیه استبداد» در سال 2014 منتشر شد و از آن زمان مورد ستایش بسیاری قرار گرفت از جمله ایندیپندنت که آن را کتابی فوق‌العاده درباره ماهیت نبوغ و قدرت بالقوه رمان، و داستان پیروزی ادبیات بر استبداد توصیف کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...