عشق خالص زنی نسبت به یک مرد... گیشاست... با عشقی شدید اما بی‌هیچ امیدی یکدیگر را دوست می‌دارند... در رؤیاهای او، یکی تماماً حاضر و زنده و نفسانی است؛ حال آنکه دیگری صرفاً در نظرش یک صداست و یک چهره یا حتی بازتاب چشمی در شیشه... عشقش «تفریحی» اعلاست و صرفاً با حضور جسمانی این زن، واقعیت می‌یابد... درماندگی دو زن را تجسم می‌بخشد که درگیر بازی شده‌اند

سرزمین برفی (یا سرزمین برف) [Yukiguni یا snow country] رمانی از یاسوناری کاواباتا1 (1899-1972)، نویسنده‌ی ژاپنی، که بین سال‌های 1935 و 1948 منتشر شد. قطعاتی که بایستی این اثر را تشکیل می‌داد، از سال 1935 تحت عنوان‌های گوناگون در نشریه‌های ادبی مختلف به چاپ رسید. نویسنده این قطعات را در 1937 گردآوری و تجدیدنظر کرد تا به شکل رمان درآیند و بدین‌ترتیب نخستین نسخه‌ی سرزمین برفی به‌وجود آمد.

 سرزمین برفی [Yukiguni یا snow country] رمانی از یاسوناری کاواباتا

از این تاریخ و تا سال 1947، پی‌درپی دنباله‌هایی بر آن نسخه افزوده شد و سرانجام در 1947 با تجدیدنظر دیگری نسخه‌ی نهایی اثر انتشار یافت. یعنی سیزده سال برای به‌پایان‌بردن کتابی دویست و پنجاه صفحه‌ای! از نظر نویسنده، این مهلت برای روشن‌شدن اثری که او میل داشت کاملاً قابل درک باشد لازم بود. وانگهی موضوع اثر ساده بود: عشق خالص زنی نسبت به یک مرد.

مرد، که شیمامورا2 نام دارد، شهرنشینی است که در سرزمین برف رهگذر است. زن، کوماکو3 نام دارد و گیشایی است اهل این سرزمین. این دو موجود که از حساسیتی نادر برخوردارند، با عشقی شدید اما بی‌هیچ امیدی یکدیگر را دوست می‌دارند. مرد سه بار در سرزمین برف اقامت می‌کند. و سه بار آن دو عشقی کامل را تجربه می‌کنند و هربار، زمان گویی متوقف می‌شود. ولی دیر یا زود مرد باید زن را ترک گوید و زندگی واقعی سیر عادی خود را از سرگیرد. اما این زندگی واقعی تلویحاً مطرح می‌شود؛ مثلاً همسر شیمامورا فقط یک‌بار در داستان حضور می‌یابد، آن هم به شکلی کاملاً فرعی.

همه‌ی مسائل عمده در «سرزمین برفی» می‌گذرد؛ سرزمینی که سرمای شدید آن همه‌ی حس‌ها را چنان تغییر می‌دهد که انسان به محض عبور از تونلی که بدان راه می‌برد، گمان می‌کند که به دنیایی غیر از دنیای «شهر»ی که از آن آمده است قدم می‌گذارد. دنیایی غیرواقعی و سرشار از تصاویر و تجسم‌های متفاوتی که گویی از حساسیت متداول جدایند. بدین‌ترتیب، حال و هوایی آفریده می‌شود که در آن شیمامورا خوش دارد که کوماکو در چهره‌ی زن دیگری تحول یابد؛ چهره‌ی یوکو4ی جوان که گویی همراه کوماکو و مستقل از او پیش می‌رود. با این‌حال، در رؤیاهای او، یکی تماماً حاضر و زنده و نفسانی است؛ حال آنکه دیگری صرفاً در نظرش یک صداست و یک چهره یا حتی بازتاب چشمی در شیشه.

در نظر شیمامورای طالبِ لذت، اقامت‌های فاصله‌دار در سرزمین برفی و عشق گاهگاهی‌اش به کوماکو «تفریحی» اعلاست و صرفاً با حضور جسمانی این زن در محدوده‌ی «توقف‌های زمان» که او می‌تواند به میل خود تنظیم کند، واقعیت می‌یابد. اما فاجعه در این نکته است که از نظر آن زن، یعنی کوماکو، زمان یکسان جریان دارد و عشق او به هیچ‌روی پذیرای گسستگی نیست و در نتیجه میان دو همراه ناهماهنگی حاصل می‌شود و در پایان تجربه‌ای که مقاومت روحی آنان را به انتها می‌رساند، هنگامی که از نقطه‌ی گسیختگی پا فراتر می‌گذارند، این ناهماهنگی به فاجعه منجر می‌شود. آتش‌سوزی معروف پایان ماجرا فقط یکی از نشانه‌های این فاجعه است.

سرزمین برفی [Yukiguni یا snow country]  یاسوناری کاواباتا

این صحنه، درماندگی آن دو زن را تجسم می‌بخشد که چنان درگیر بازی شده‌اند که هردو، یکی روحاً و دیگری جسماً، خود را در برابر چشمان شیمامورا نابود می‌کنند و او خیره از این صحنه، در برف تلوتلو می‌خورد. وانگهی تمامی رمان توالی نشانه‌هایی از این دست است: تصاویری که به شیوه‌ی سکانس‌های فیلم جریان می‌یابند و زمان و مکان را به مبارزه می‌طلبند. اگر نویسنده‌ای مهارت کاواباتا را نداشته باشد، شیوه‌ای این‌چنین ممکن است ناهمگونی بیافریند. اما در رمان کاواباتا چنین نیست. هربخش داستان و هرنشانه، به راستی ریشه در واقعیت دارد: «سرزمین برفی»»بر روی نقشه‌ی ژاپن جایی دارد و سرمایی که بر آن حاکم است، هرقدر نمادین باشد، متعلق به دنیای حس‌های ظاهر است.

چشم‌اندازها و چهره‌ها و حرکات با استحکام و قدرتی چنان تجسم‌بخش توصیف شده‌اند که مبتنی بر کلاسیسمی جاافتاده است. در نتیجه، مجموعه‌ای از اشعار منثور به دست می‌آید که خط اصلی آن همان حساسیت همیشه حاضر نویسنده است و این حساسیت به او امکان می‌دهد که در عین توصیف حس‌هایی در خود نامستحکم، حقیقت روانی نیرومندی را آشکار سازد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

[این رمان در ایران با عنوان «قلمرو رویایی سپید» نیر ترجمه شده است.]


1. Yasunari Kawabata 2. Shimamura 3. Komako
4. Yôko

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...