بهشهر، کارخانه چیت‌سازی معروفی داشته که سال ۱۳۱۷ آغاز به کار میکند، پس از انقلاب به سازمان صنایع و سپس بنیاد شهید واگذار می‌شود و در سال ۱۳۷۶ به بخش خصوصی واگذار می‌شود و در نهایت بعد از چهارشنبه سیاه، ۲۷ فروردین ۱۳۸۲ و سرکوب اعتراض کارگران، ورشکسته می‌شود و اکنون مخروبه‌ای است.

خاک کارخانه

کتاب «خاک کارخانه»، داستان کارخانه چیت‌سازی بهشهر، داستان یک کارخانه نیست، داستان به خاک نشستن صنعت و توسعه صنعتی مستقل در ایران است که شیوا خادمی، که پدربزرگ و مادربزرگ و پدرش کارگر چیت‌سازی بوده‌اند، آن را با اشتیاق و روایت کرده است و نشر اطراف آن را با نوزده روایت، امسال منتشر کرده است.

کتاب را باید مانند رمان خواند، فصل به فصل از زبان کارگران و مدیران و کارمندان کارخانه، هم پیوند خوردن کارخانه با هویت و زندگی کارگران آن را کشف کرد، و هم داستان این «بهشت به خاکسترنشسته» را از لابلای صفحات پیدا کرد. از روایت چیت‌سازی، می‌توان به تاریخ اجتماعی و فرهنگی بهشهر در سده گذشته هم سرک کشید.

از زیباترین فصول این رمان، یکی روایت قاسم محمدپور است که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ رییس کارخانه بوده. بویژه آنجا که می‌گوید در دوران جنگ کمبود گاز پانسمان بود و «نمونه را که دیدم، با ماشین بافندگی افتادم به جون کار، بافتم و تکمیل کردم» و روزانه شصت‌هفتادهزار متر گاز تولید می‌کردند، بیشترین تولید در ایران و با کیفیت بالا. همین داستان می‌تواند موضوع یک فیلم حماسی در باره جنگ باشد.

اما برای من بخش جذاب کتاب، سفرنامه حاج محمدعلی مزینانی، کارگر کارخانه چیت‌سازی است که در بهمن ۱۳۴۱، برای مدت سه ماه، برای بازدید از کارخانه‌های نساجی به آمریکا می‌رود. اعزام‌کننده سفر، برنامه اصل چهار ترومن در ایران بوده که هدفش «به اشتراک گذاری دانش فنی آمریکا با کشورهای دیگر برای کمک به توسعه آنهاست». در آمریکا از کارخانه‌ها و دانشکده و اتحادیه‌های نساجی در شهرهای متعدد بازدید می‌کند. متاسفانه همه سفرنامه منتشر نشده و امیدوارم سفرنامه کامل هم مستقلا منتشر شود تا تیزبینی مزینانی و پرس‌وجوهای او از وضعیت کارگران و نساجی در آمریکا را نشان دهد. سرپرست گروه آنها در انتهای سفرشان می‌گوید شما تنها گروهی بودید که یادداشت برمی‌داشتید. در انتهای این سفرنامه ۲۲ صفحه‌ای، با وجود آنکه مدیرکل وزارت کار در تهران به مزینانی سیزده مرخصی می‌دهد، او بعد از چهار روز به کارخانه بر‌می‌گردد.

می‌شود سفرنامه کارگر کارخانه چیت‌سازی بهشهر را با سفر آمریکای جلال که سه سال بعد آن رفته، مقایسه کرد و از تفاوت دو نگاه، به بخشی از تاریخ این مملکت واقف شد.

رمانی که نشر اطراف منتشر کرده، یک داستان شیرین با پایان تلخ است، مانند مرگ دردناک و طولانی در انتهای یک زندگی جذاب. مرگ تلخی که کسی ترجیح می‌دهد در باره آن نگوید و لابد تلخ‌ترو غیرقابل‌باورتر از آن است که بشود روایتش کرد. کتاب روایت مرگ یک مکان است از زبان بازماندگی که عاشقانه دوستش داشتند و اکنون می‌بینند نه میراثش که مزارش هم در خطر انهدام و واگذاری است.

[این مطلب تحت عنوان «مرگ تدریجی یک رویا» در کانال اختصاصی دکتر محمدرضا جوادی یگانه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...