خاطرات ستوانی به نام توماس گلاهن... در روزگار آشفته‌ی «پایان قرن» که دلبستگی به لذات جسمانی در آن حاکم است، کاراکتر ابتدایی گلاهن، که نماد حیوانیت بی‌پرده و زمختی بود، جاذبه‌ای فوق‌العاده داشت... بیمار درمان‌ناپذیر «اندوه» است که پس از آنکه احساس‌های مناطق نامسکون غرب را تجربه کرده است، حال می‌خواهد احساس‌های شرق را بیازماید... فرض بر این است که به دست قاتلش نوشته شده است

پان [Pan]. رمانی از کنوت هامسون1 (کنوت پدرسن، 1859-1952)، نویسنده‌ی نروژی، که در 1894 انتشار یافت، و با اثر دیگر او، «گرسنگی»، از مشهورترین آثار او به شمار می‌رود. کتاب از دو بخش تشکیل یافته است. بخش نخست که مرکب از فصول بسیار کوتاهی است. صورت خاطرات ستوانی به نام توماس گلاهن2 را دارد و ماجرای آن در حدود سال 1855 در منتهی‌الیه شمال نروژ می‌گذرد. بخش دوم حکایت مرگ او در هندوستان به سال 1861 است و فرض بر این است که به دست قاتلش نوشته شده است. بنابراین، این اثر در نخستین نگاه، خاطراتی بیش نیست؛ در حقیقت مجموعه‌ای از صفحات مجزاست و احساس‌ها و امور جداگانه‌ای را منعکس می‌کند و وحدت آن عبارت از کیسانی احساسات و لحن بیان است. اثر توصیفی به شیوه‌ی یک رمان نیست، بلکه احساس‌های یک انسان، یعنی ستوان گلاهن، را منعکس می‌کند که تنها با تأثرات ناشی از حواسش زندگی می‌کند و تعادل خود را فقط در تماس بی‌واسطه با طبیعت و عناصر طبیعی و جانوران و زنانی مانند اِوا3 که صرفاً تابع غرایز خویش‌اند، نگاه می‌دارد.

پان [Pan] کنوت هامسون

اگر معرفی زندگی ابتدایی در این اثر موفقیت‌آمیز است، در عوض توصیفی که نویسنده از جهان اجتماعی به دست می‌دهد از ضعیف‌ترین توصیف‌هاست. انسان‌هایی بدذات با ظواهری مؤدبانه (مانند ماک4 تاجر عمده‌فروش) و لوده و مضحک (مانند بارون و همچنین پزشک)، که گلاهن در طی زندگی شکارگری و صحراگردی خود با آنها در تماس است، کاریکاتورهایی بیش نیستند. همچنین کاراکتر ادواردا5 دختر تاجر عمده‌فروش که معلوم نیست آیا گلاهن را دوست دارد و تا چه اندازه گلاهن او را دوست دارد، عاری از انسجام است. در نتیجه، تباین مطلوب و خودخواسته‌ی نویسنده، میان طبیعتی پاک و جامعه‌ای فاسد، قوت خود را از دست می‌دهد. این را هم بیفزاییم که گلاهن فرزند طبیعت، به معنی حقیقی کلمه، سالم و فارغ از هرگونه پیچیدگی نیست، بیمار درمان‌ناپذیر «اندوه» است که پس از آنکه احساس‌های مناطق نامسکون نورلان5 را تجربه کرده است، حال می‌خواهد احساس‌های شرق را بیازماید، گویی یک شاگرد روسو است که روایتی رمانتیک او را بازبینی و تصحیح کرده است.

ضعف روان‌شناسی هامسون مخصوصاً در بخش دوم به چشم می‌خورد؛ این بخش شرح زندگی گلاهن است که به مرگ او می‌انجامد. روشن نیست که چرا گلاهن می‌خواهد به هرقیمت که شده است خودکشی کند یا چرا همراهش او را می‌کشد: به نظر نمی‌آید که نفرت، یا حسادت به سبب ماگی6 دورگه علت کافی باشد. در روزگار آشفته‌ی «پایان قرن» که دلبستگی به لذات جسمانی در آن حاکم است، کاراکتر ابتدایی گلاهن، که نماد حیوانیت بی‌پرده و زمختی بود، جاذبه‌ای فوق‌العاده داشت. ولی صرف‌نظر از این جنبه‌های قابل اعتراض، در این رمان صفحاتی فراموش‌ناشدنی نیز هست؛ صفحاتی که در آنها زندگی فصل و و گیاهان و جانوران با روشن‌بینی تمام توصیف شده است؛ صفحاتی که در آنها احساسات ابتدایی انسان‌ها را کاملاً هماهنگ و درآمیخته با محیط طبیعی اطراف می‌بینیم.

اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش

1. Knut Hamsun (Knut Pedersen) 2. Thomas Glahn
3. Eva 4. Mack 5. Edvarda 6. Nordland 7. Maggie

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...