نان نیست، یا اگر هست کم است، خیلی کم و البته در این میان اندک شرافت و غروری هم هست... دختر بیشتر می‌پسندید که او از روی مستی خزعبل بگوید تا از زور گرسنگی... لمحه‌ای از زیست اسفبار آدم‌های له شده است؛ شرافت‌های پایمال شده و غرورهای از دست رفته که هر صبح به جست‌وجوی امیدی از خواب بیدار می‌شوند و آن را اگر نه در واقعیت که سرانجام در خیال خود پیدا می‌کنند



نگاهی به رمان گرسنه | اعتماد


گرسنگی با انسان چه می‌کند؟ با ذهن و با تن و با جان؟ 
کنوت هامسون [Knut Hamsun]، نویسنده نروژی و برنده جایزه نوبل سال 1920 در رمانی به نام «گرسنه» [La faim یا Sult یا Hunger] با خلق شخصیتی بی‌نام، نگاهی روانکاوانه به پدیده دردناک گرسنگی داشته است. 
شخصیت بی‌نام داستان، زندگی اسفبار خود را شرح می‌دهد؛ بخشی از زندگی اسفبار خودش را. تمام روزها و لحظه‌هایی که گرفتار سرما و گرسنگی است را با او در روزهای سرد و مرطوب شهر «اسلو» قدم می‌زنیم. نان نیست، یا اگر هست کم است، خیلی کم و البته در این میان اندک شرافت و غروری هم هست که به مرور لگدمال می‌شود و روند لگدمال شدنش، خزنده و بی‌صدا در متن جاری است. اوج حقارت شخصیت زمانی بیشتر توی چشم می‌زند که خودش در این باره سخن می‌گوید؛ زمانی که زن صاحبخانه او را با تحقیر و توهین از اتاقش بیرون می‌اندازد، در تک‌جمله‌ای بیان می‌کند: «از غرور دیگه در من خبری نبود؛ اگه می‌خواستم وضع خودمو تعمیم بدم می‌گفتم من ذلیل‌ترین آدمی هستم که تا این تاریخ توی این دنیا زندگی کرده.»

گرسنه [La faim یا Sult یا Hunger]  کنوت هامسون [Knut Hamsun]

شخصیت رمان هامسون البته که دزد نیست، معتاد به الکل یا موادمخدر نیست، او نویسنده است؛ نویسنده‌ای که زخم‌های اقتصادی‌اش هر روز عمیق و عمیق‌تر می‌شوند، عفونت می‌کنند و کارش را می‌سازند. فشار گرسنگی که از ابتدای کتاب لحظه به لحظه افزون می‌شود، او را کمابیش به هذیان‌گویی می‌کشاند تا جایی که از گرفتن تصمیم درست عاجز می‌شود و مرز باریک واقعیت و خیال را نمی‌تواند تمیز دهد. 
او مدام در فکر نوشتن مقاله یا قطعات ادبی برای روزنامه است تا بتواند از این طریق پولی به دست بیاورد. هر بار از ایده‌ای که به ذهنش می‌رسد سرشار از شوق می‌شود اما بیشتر وقت‌ها یا ایده‌اش به‌طور کلی روی کاغذ نمی‌نشیند یا اگر هم نوشته شود، مقبول سردبیر نمی‌افتد. به‌طور کلی کم پیش می‌آید که نوشته‌ای از او منتشر شود و به این وسیله پولی به جیب بزند. 
زندگانی هر روز سخت و سخت‌تر می‌شود، او در بخش‌هایی از رمان جا و مکانش را از دست می‌دهد و مجبور می‌شود روی زمین سفت و مرطوب که استخوان هم یخ می‌زند بخوابد اما هر بار برای خودش امید کوچکی دست و پا می‌کند. آن چراغ کوچک امید که در دوردست، به اندازه کوچک‌ترین ستاره آسمان روشنایی دارد، هرگز خاموش نمی‌شود و تا پایان هم که عطای نوشتن مقاله در روزنامه و زیستن در شهر اسلو را به لقایش می‌بخشد و برای کارگری سوار یک کشتی باری می‌شود و خود را در باد سرنوشت رها می‌کند، خاموش نمی‌شود و چه بسا پرنورتر هم می‌شود. 

«گرسنه» از چیزی جز گرسنگی سخن نمی‌گوید. گرسنگی همه چیز را چون حاکمی قدرتمند تحت لوای خود گرفته است، حتی عشق را؛ مانند دختری که یک روز به کاراکتر بی‌نام داستان ابراز علاقه کرد اما با شنیدن قصه زندگی‌اش، از او گریزان شد. دختر بیشتر می‌پسندید که او از روی مستی خزعبل بگوید تا از زور گرسنگی و تلاش می‌کرد چهره تکیده، لباس‌های مندرس و موهایی که دسته‌دسته روی شانه‌های مرد می‌ریخت را به گرسنگی تعبیر نکند. 

هامسون با انتشار این رمان روانکاوانه و تا حدودی خود زندگی‌نامه، در اوج شهرت ادبی قرار گرفت. «توماس مان» او را از نسل «فئودور داستایوسکی» و «نیچه» می‌دانست. هامسون در ادبیات روانکاوانه همراه با تکنیک‌های جریان ناخودآگاه و تک‌گویی درونی که بعدها در آثار «جیمز جویس»، «مارسل پروست» و «ویرجینیا وولف» ظاهر شدند، پیشگام بود.
 این اثر که به نام گرسنگی هم ترجمه شده، یکی از آثار مهم ادبی به جهت نگاه روانکاوانه آن به مقوله گرسنگی و شرح حال شخصیت است. بعدها از روی این اثر دو فیلم سینمایی در سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱ ساخته شد. همچنین گفته می‌شود داستان کوتاه «هنرمند گرسنگی» به قلم کافکا از رمان هامسون تاثیر پذیرفته است.
گرسنه، لمحه‌ای از زیست اسفبار آدم‌های له شده است؛ شرافت‌های پایمال شده و غرورهای از دست رفته که هر صبح به جست‌وجوی امیدی از خواب بیدار می‌شوند و آن را اگر نه در واقعیت که سرانجام در خیال خود پیدا می‌کنند و  پیش می‌روند.

کنوت هامسون، «گرسنه» را در سال ۱۸۹۰ نوشت و نشر نیلوفر در سال 1382 این رمان را به ترجمه غلامعلی سیار که در سال 1335 منتشر شده بود بازنشر کرد و نشر نگاه نیز با ترجمه احمد گلشیری آن را در سال 1383 منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...