محمدحسین فروغی | دفتر تاریخ شفاهی حوزه


دکتر مهدی حائری یزدی(۱۳۰۲-۱۳۷۸) استاد فلسفه و فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی یکی از ۱۳۵ نفری است که در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد می توان نام اش را دید. پروژه ای که با سرمایه‌ی بالغ بر ۷۵۰ هزار دلار و در طول ۱۴ سال تحت مدیریت حبیب لاجوردی به ثمر نشست. گفت‌وگوهای صورت گرفته با مرحوم حائری یزدی اولین بار در جلد نهم مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد و توسط مرکز مطالعات خاورمیانه این دانشگاه منتشر شد. هر چند کمی بعد این گفت‌وگوها با حذفیاتی توسط سه نشر زیبا، نادر و صفحه سفید در داخل کشور نیز به چاپ رسید. ویژگی های خاص علمی، خانوادگی و شخصیتی دکتر حائری نقش کلیدی در انتخاب او به عنوان یکی از مصاحبه شونده ها از سوی دست اندرکاران پروژه تاریخ شفاهی هاروارد بوده است. نسبت نزدیک ایشان با موسس حوزه علیمه‌ی قم و تحصیل اش در این حوزه تا اخذ مدرک دکترا، تجربه‌ی تحصیل و تدریس در مراکز علمی غرب، تعاملات نزدیک با جریان های سیاسی و اجتماعی ایران پیش و پس از انقلاب از جمله‌ی این دلایل است. حواشی مربوط به تاسیس حوزه‌ی علمیه قم، روابط آیت الله بروجردی با دولت و شاه، نقش حوزه و مرجعیت در حوادث سیاسی و اجتماعی آن دوره چون مبارزه با بهاییت و کشف حجاب بخش های مهم و مرتبط به حوزه علمیه در میان خاطرات دکتر حائری است.

درباره خاطرات دکتر حائری یزدی از مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد

برای نمونه روایت دکتر حائری از جلسه رضاشاه با مراجع ثلاث وقت(سید ابوالحسن اصفهانی، محمد حسین نایینی،شیخ عبدالکریم حائری) در قم از بخش های جذاب و قابل توجه این گفت‌وگو است:

«مرحوم برادر من از قول مرحوم پدرم نقل کرد که… قبل از اینکه رضاخان بیاید در منزل ما و سه نفری با او صحبت کنیم راجع به این مساله پادشاهی و جمهوری قرار شد مطالبی که میخواهیم بگوییم قبلا هر سه از آن آگاه باشیم…اگر رضا خان گفت به اینکه من میخواهم در آینده زمامدار کشور بشوم …ما هر سه تصمیم گرفتیم که بگوییم اگر بخواهی دیکتاتوری کنی ما مخالف هستیم ولی اگر بخواهی که یک پادشاه باشی فقط به عنوان نقش بر دیوار و کارها و مسائل مملکتی در دست دولت و مردم باشد ما با این صورت موافقیم … رضاشاه آمد و در منزل ما نشست و صحبت و صحبت کرد ولی چون مرحوم نائینی گوشش سنگین بود هنوز صحبت به آن نقطه نرسیده بود هی اشاره می کرد به دیوار و میگفت پادشاه باید مثل نقش بر دیوار باشد…رضا شاه یک مرتبه هاج و واج شد که این آقا چه میگوید…»

با این همه اما گفت‌وگوهای صورت گرفته با دکتر حائری دارای کاستی های مختلفی است که به چند مورد آن به صورت گذرا اشاره می شود:

یک. یکی از شاخصه های اصلی فرآیند تاریخ شفاهی، تحقیق و پژوهش های پیش از مصاحبه است اتفاقی که در مصاحبه با دکتری حائری رخ نداده است. مصاحبه با ایشان در حین مسافرت های گاه و بی گاه و غیر برنامه ریزی شده‌ی مصاحبه کننده(ضیاء صدقی) به آمریکا و حضور در دانشگاه هاروارد_ محل تحصیل و تدریس دکتر حائری- بوده است. این نکته را علاوه بر تصریح حبیب لاجوردی می توان از تاریخ های مربوط به مصاحبه ها که حدود چهار سال به طول انجامیده نیز متوجه شد. اولین جلسه مصاحبه با دکتر حائری مربوط به ۲۸ ژانویه ۱۹۸۹ و آخرین جلسه مربوط به ۲۹ آوریل ۱۹۹۲ است.

دو. عدم آشنایی مصاحبه کننده(ضیاء صدقی) با زبان و عدم تسلط او نسبت به فضای حوزه و از همه این ها مهمتر عدم دل مشغولی مصاحبه کننده نسبت به سوژه‌ی مصاحبه و موضوعات مطرح شده از سوی او مانع از آن شده است تا گفت‌وگوی جدی و قابل اعتنایی میان طرفین صورت بگیرد. از همین رو بخش زیادی از گفت‌وگوهای مربوط به دوره‌ی تدریس و تحصیل حوزه تنها با تایید از سوی مصاحبه کننده و یا طرح سوالات عمومی و نه چندان مهم پیش می رود.

سه. عدم ویرایش، گویاسازی و مستندسازی موانع جدی دیگری است که در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد و به طور مشخص در مصاحبه با دکتر حائری می توان آن را مشاهده کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...