کتاب «می‌توانی مرا بکشی» نوشته‌ حمیده جمالی هنجنی، روایت یک پرونده‌ جنایی است که توسط نشر خوب منتشر شده است.

می‌توانی مرا بکشی حمیده جمالی هنجنی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب روایت دوباره تاریخ از پیدا و پنهان ماجرای یک قتل در رده‌های بالای جامعه پهلوی دوم است که در دل خود ماجراهای بسیاری از بده و بستان این طبقه دارد.

تاریخ مجموعه‌ای از داستان‌هاست که هر کس به گونه‌ای آن را روایت کرده است. از این جهت، تاریخ می‌تواند هزاران روایت مختلف، تنها از یک داستان داشته باشد. کتاب «می‌توانی مرا بکشی» نوشته‌ حمیده جمالی هنجنی، روایت یک پرونده‌ جنایی است که داستان قتل دختری به نام منیژه توسط مردی به نام انوشیروان را بررسی می‌کند. نویسنده تلاش کرده تا تکه‌های پراکنده و مغشوش و گاه ضدونقیض این ماجرا را به هم پیوند داده و در این مسیر، جریان زندگی را پیش ببرد.

مرور تاریخ آکنده از احضار اشباح و ارواحی است که همچنان در گوشه‌ ذهن ما به حیات خود ادامه می‌دهند. با بازروایت تاریخ، ما از پنجره‌ اکنون به این رازها دوباره خیره می‌‌شویم و سعی می‌کنیم تا از این ماجراها سر دربیاوریم. این کتاب با تحقیق و پرسش‌های بسیار، مجالی فراهم می‌کند تا ما نیز پرسش‌هایی را درباره‌ی دیگران و داوری اعمال آن‌ها طرح کنیم و وجدان خود را در قبال اخبار بیدار کنیم.

نویسنده با در نظر گرفتن تاریخ نوشتاری و شفاهی، پرونده را به شکل یک نمایشنامه‌ آماتوری و در صحنه‌ها و پرده‌هایی که خود مجزا کرده، گردآوری کرده است. نتیجه‌ کتاب «می‌توانی مرا بکشی»، جستار نمایش‌گونه‌ جذابی است که ما را به تماشای دوباره‌ تاریخ فرامی‌خواند و از ما می‌خواهد که حتی لحظاتی خود را به جای این اشخاص بگذاریم و در صحنه‌‌ی زندگی، درنگی با هم نقش بازی کنیم.

این کتاب روایت دادگاهی است که در آن انوشیروان رزاق‌منش به اتهام قتل منیژه حجازی، دختر رئیس ستاد ارتشتاران محمدرضا پهلوی، محاکمه شد و در جریان آن بخش‌هایی از ارتباط پیچیده آن دو، مناسباتی زیرپوستی قدرت و دربار، وضعیت افکار عمومی و استقبال پرشور و گسترده زنان از جلسات دادگاه به سبب علاقه به دونژوان و تباه شدن آدم‌هایی که مستعد تباهی نبودند، پیش کشیده و در نهایت گره از معمای پنجاه ساله پرونده گشوده می‌شود.

«حوالی ساعت چهار و نیم صبح نهم بهمن 1252(1352) بنز بژرنگی مقابل بیمارستان پارس تهران توقف می‌کند و مردی شتابزده از آن پیاده می‌شود. او پیکر خون‌آلود دختری جوان را بغل گرفته، از نگهبان بیمارستان می‌خواهد تا کمک کند همسر مجروحش را به، داخل بیمارستان ببرد. آنها به کمک هم زن جوان را که پالتویی پیچیده شده، به اورژانس بیمارستان می‌برند. پرستار می‌شنود که مرد به انگلیسی به نامزدش می‌گوید: «عزیزم واقعا دوستت دارم و نمی‌خواستم تو را بکشم! در حالی که زن جوان هنوز زنده است...»

انتشارات خوب کتاب «می‌توانی مرا بکشی» اثر حمیده جمالی هنجنی در 268 صفحه به بهای 148 هزار تومان را به چاپ رساند.

................ هر روز با کتاب ................

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...