جوانی را تصور کنید که در نقطه‌ی طلایی کمال ایستاده است. آن‌قدر زیبارو، خوش‌پوش و پر آوازه است که هر کسی دوست دارد جای او باشد. در آغاز چهل سالگی موفقیت‌هایش به اوج رسیده‌اند و در حرفه‌اش که نمایش‌نامه‌نویسی‌ست، می‌تواند تمام سالن‌های اروپا را فتح کند. به‌خصوص در لندن کسی نیست که آوازه‌اش را نشنیده باشد و همه‌ی ناظران آینده‌ای درخشان را برایش پیش‌بینی می‌کنند.

اما ناگهان ورق برمی‌گردد و آینده‌ی درخشان جایش را به تیره‌ترین تراژدی‌ها می‌دهد. رسوایی، زندان، ورشکستگی، و مرگ در تنهایی. این روایتی از یک داستان عامیانه نیست، بلکه شرح ساده‌ی زندگی اسکار وایلد، نابغه‌ی انگلیسی در عصر ویکتوریایی‌ست.

در حالی که وایلد با نمایش‌نامه‌ی حیرت‌انگیز «اهمیت ارنست بودن» در صدر تئاتر‌های لندن قرار داشت، به‌خاطر رابطه عاشقانه‌اش با لرد آلفرد داگلاس و به دلیل مکرهای مارکی کویینزبری (پدرِ آلفرد)، به دو سال زندان محکوم شد. از یک طرف، کویینزبری هم‌جنس‌گراییِ وایلد را تحمل نمی‌کرد و از طرف دیگر منتقدانِ ادبی نبوغ او را؛ این شد که هر دو متحد شدند تا زندگی شیرین وایلد را به کام‌اش تلخ کنند. او به زندان افتاد، رسوا و ورشکست شد، دیگر در هیچ سالنی نمایش‌هایش را اجرا نمی‌کردند و به معنای واقعی به مردی شکست‌خورده بدل گشت. در سه ماهه‌ی پایانی دوران حبس‌اش نامه‌ای طولانی به آلفرد داگلاس نوشت که چند سال پس از مرگ‌اش با کوشش روبرت هارت-دیویس منتشر شد. این نامه را که سزاوارانه «از اعماق» نامیده‌اند، باید تکان‌دهنده‌ترین اثر وایلد نامید.

کتاب «از اعماق» با این‌که در اصل قرار بوده فقط یک نامه باشد، اما چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، توسط نویسنده‌اش به سطحی از کیفیت هنری رسیده که آن را صاحب حقیقت نادری می‌کند، که‌‌ همان حضورِ عینیِ زندگی باشد. کتاب در حالی که دارای مخاطب خاص است، اما مرتباً کلام خود را به گستره‌ی خوانندگان عام گسترش می‌دهد.

«از اعماق» وجه‌های فراوانی دارد و نمی‌توان شرح ساده‌ای از آن به‌دست داد. از یک طرف، بیانگر سرگذشت وایلد و دارای نشانه‌های اتوبیوگرافیک است و از طرف دیگر دیدگاه‌های هستی‌شناسانه‌ی نویسنده‌اش را مطرح می‌کند. نگاه او به دین، عشق، اندوه و ادبیات، در کنار پاره‌هایی از رابطه‌اش با آلفرد داگلاس ساختار کلی کتاب «از اعماق» را تشکیل می‌دهند.

دو سال زندان در ردینگ، ماحصل عشق بدفرجامی بود که میان وایلد و داگلاس رواج داشت. جامعه‌ی سنت‌گرای ویکتوریایی عشق هم‌جنس‌گرایانه را حاکی از شهوت‌رانی می‌دانست و روزنامه‌های دست‌راستی با فشار مارکی کویینزبری، هیأت‌منصفه را تحت فشار گذاشتند و حتی در این راه از اجیر کردن مزدبگیرانی برای ارائه‌ی شهادت دروغ علیه وایلد دریغ نشد. کسی که ثروت، هستی و آزادی‌اش را بر سر عشق می‌بازد، در زندان پیرامون هیچ‌ چیزی بیشتر از عشق تفکر نخواهد کرد.

باورهای وایلد درباره‌ی عشق در تنهایی زندان، وارد دوره‌ی تازه‌ای از کمال شد و کار به آنجا رسید که در روزهای زندان هر روز به خود می‌گفت: «باید امروز عشق را در دلم حفظ کنم، در غیر این صورت چطور باید روز را بگذرانم؟» با این‌که متوجه شد رابطه‌اش با آلفرد داگلاس «به غایت رقت‌بار» بوده است، اما نمی‌خواست اجازه دهد که نفرت تا ابد ناتوان‌اش کند.

صراحت لهجه‌ی نامه بی‌نظیر است. مردی که همه‌چیز را از دست داده، ابایی از گفتن حقایق ندارد و از این رو با لحنی شماتت‌بار آلفرد داگلاس را به‌خاطر جانِ سطحی‌اش زیر سؤال می‌برد. «دوستی‌ام با تو (...) شرمسارم می‌کند.»  یاس وایلد نیز از همین است.

ترجمه‌ی مریم امینی از این کتاب دقیق و شایسته است، و گرچه موارد نادری از دست‌اندازهای زبانی در متن یافت می‌شوند، اما خوانندگان باید تلاش او را قدر بدانند.

تنها چیزی که وایلد هرگز ندانست این بود که ما ماندگار‌ترین قهرمانان را در تراژدی‌ها یافته‌ایم. وایلد قهرمان جامعه‌ی نکبت‌بار ویکتوریایی بود، و ما تحسین‌اش می‌کنیم. او فقط همین یکی را نمی‌دانست.

از اعماق [نامه‌ای از زندان به لرد آلفرد داگلاس]، اسکار وایلد، مریم امینی، نشر مرکز، چاپ اول: 1388، 1800نسخه، 207صفحه، 4200تومان.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...