سوار بر کشتی در دل اقیانوس داستان | الف


«عطر دارچین» مشتمل بر شانزده داستان از برندگان جایزه اُ.هنری 2007 است که در میان آن‌ها آثار نویسندگان شاخصی چون آریل دورفمن و آلیس مونرو نیز دیده می‌شود. داستان‌ها فضای متفاوتی دارند؛ از ماجراجویی در دل طبیعت در حال و هوایی قرن نوزدهمی گرفته تا پرداختن به مشکلات روزمره‌ی مهاجران در روزگار مدرن. داستان‌ها از سه نشریه‌ی نیویورکر، ماهنامه آتلانتیک و هارپر انتخاب شده‌اند.

درباره داستانهای عطر دارچین | سعیده امین‌زاده اُ هنری

داستان اول که اسم کتاب هم از آن گرفته شده، حکایت‌گر تنهایی آدم‌ها در فضایی قرن نوزدهمی در غرب آمریکاست. نوعی از تنهایی که به تدریج مرز میان زندگی و مرگ‌شان را از میان می‌برد. جوزف، شخصیت اصلی داستان مردی تنهاست که با توصیه و معرفی کشیش شهرشان به زنی در شهری دیگر، پیشنهاد ازدواج می‌دهد. دنیای تنهایی او که با سگ و اسب‌اش با فضایی نسبتا مردانه پر شده، حالا قرار است پذیرای زنی با لطافت‌های خاص خود باشد که ممکن است بعضی خصوصیات این خانه را تحمل نکند. او به پیشواز زن به بندرگاه می‌رود. آن‌چه پس از این رخ می‌دهد، محو شدن مرز میان واقعیت و خیال است. این داستان نوشته‌ی چارلز لمبرت، نویسنده‌ی بریتانیایی است که داستان‌هایش همواره مورد توجه منتقدین گاردین و نیویورک تایمز بوده است.

داستان شاخص دیگر این کتاب «فرشتگان سنگی»، نوشته‌ی جاستین دیموند است که روایت‌گر روزهای پر فراز و نشیب جنگ جهانی دوم است. در میان التهاب جنگ و اشغال و در تب و تاب رها شدن یا هم‌چنان در بند ماندن، قصه‌ای از پیوند میان زوجی روایت می‌شود که عروسی مفصل و با تشریفات‌شان، برای ساعاتی دغدغه‌ی آینده‌ی جنگ را از ذهن آدم‌های ساکن عمارتی در جنوب فرانسه پاک می‌کند. محل وقوع داستان به تازگی از اشغال آلمانی‌ها درآمده و در دست آمریکایی‌هاست. ساکنان خانه هنوز در حس نیت نیروهای آمریکایی شک دارند و در چنین فضای دوگانه‌ای از ترس و امید، جشن عروسی را برگزار می‌کنند.

«خلیج گالوستون» روایت‌گر سفر سرخ‌پوستانی است که روحیه‌ی ماجراجو و کنجکاوی دیوانه‌وارشان برای کشف سرزمین‌های دیگر و به خصوص شناختن آدم‌هایی با فرهنگ و نژاد دیگر، آن‌ها را به سفری پر فراز و نشیب می‌کشاند؛ سفری که طی آن تنها یکی از آن‌ها زنده می‌ماند و بعدها از جاذبه‌های سرزمین‌های دور برای اعضای قبیله‌اش می‌گوید. جاذبه‌هایی فریبنده که آن‌ها را هم تشویق به چنین سفرهای پرماجرایی می‌کند: «خاطره‌ی سفر به تدریج در ذهن الدبول رنگی از رؤیا گرفت. بچه‌ها و نوه‌های او عاشق گوش سپردن به داستان‌هایش درباره ماهیان فیروزه‌ای رنگ، خوک‌های عاج‌داری که جیغ می‌زدند و پرندگان سخنگو با منقار نارنجی و پرهای زرد و آبی بودند. او هم وقتی برای کودکان حیرت‌زده قصه می‌گفت، تا آنجا که می‌توانست به حکایاتش درباره‌ی مردان سفیدپوستِ سرزمین‌های دیگر که سوار بر کشتی‌های بزرگ‌شان روی امواج متلاطم دریانوردی می‌کردند، پیراهن‌های بلند قهوه‌ای رنگ می‌پوشیدند و در خانه‌هایی از خشت و گل ساکن بودند، شاخ و برگ می‌داد. گردنبند ساخته شده با دندان را شاهد می‌گرفت و با آب و تاب از ماهی‌های غول‌پیکری می‌گفت که دندان‌هایشان به تیزی و بزرگی دندان خرس بود.»

در داستان «چشم‌انداز کسل راک» آلیس مونرو، چشم‌اندازی از زندگی خانوادگی خود را در روزگاری ترسیم می‌کند که مقایسه‌ی مدام میان دنیای قدیم و مدرن، آدم‌ها را درباره‌ی مهاجرت‌شان دچار دغدغه‌های فراوان می‌کرد. گرچه مهاجرت به سرزمینی مدرن برای خانواده‌ی او رفاه و ارتباطات اجتماعی گسترده را به همراه داشته است، اما تقابل فرهنگ‌ها چیزی است که همواره در خانواده مورد بحث قرار می‌گیرد و اغلب نتایج متفاوتی هم از این بحث‌ها بیرون کشیده می‌شود. پدر خانواده که همواره موافق مهاجرت به سرزمین جدید بوده است، حالا بعد از سال‌ها زندگی در آن، روایت‌گر قصه‌های سرزمین مادری‌اش است و چنان با افتخار از آن‌ها یاد می‌کند که بچه‌هایش باور نمی‌کنند او همان کسی بوده که با چنان پافشاری لجوجانه‌ای آن‌ها را به مهاجرت واداشته است: «می‌گفت: تولد در اتریک، یعنی به دنیا آمدن در یک مکان عقب‌مانده؛ جایی که مردم فقط به داستان‌های قدیمی چسبیده‌اند و به ارواح عقیده دارند. بگذارید راحت‌تان کنم؛ زندگی در اتریک یعنی گرفتارِ نفرین بودن. به احتمال فراوان همین موضوع انگیزه‌ی مهاجرت او به آمریکا شده بود؛ جایی که در عین استفاده از موهبت نوآوری‌های جدید، مردمش از تلاش برای پیشرفت دست بر نمی‌دارند. ولی حالا ببین با چه غرور و افتخاری این قصه‌ها را روایت می‌کند!»

آریل دورفمن در یکی از برجسته‌ترین قصه‌های این کتاب سراغ مشکلات زندگی روزمره‌ی زوجی شیلیایی می‌رود که سال‌هاست به اسپانیا مهاجرت کرده‌اند. با وجود گذشتن بیش از بیست سال از زندگی این زوج در بارسلون هنوز به آن‌ها به چشم یک غریبه نگاه می‌کنند. آن‌ها نیز نتوانسته‌اند مردم بارسلون را از خود بدانند و با فرهنگ و زبان کاتالونیایی کنار بیایند. آن‌ها هنوز مثل توریست‌های ناشی و تازه‌وارد رفتار می‌کنند و در یک مکان توریستی مورد اغفال یک مرد به ظاهر ساده‌لوح بارسلونایی قرار می‌گیرند. کارت‌های اعتباری‌شان توسط همین مرد به سرقت می‌رود و آن‌ها در حالتی از حیرت و خشم به محل اقامت خود برمی‌گردند. برای آن‌ها که یک زندگی تبعیدی را در اسپانیا تجربه می‌کنند، خو کردن به فرهنگ و آداب کشور مقصد، با وجود عدم تفاوت اساسی در زبان‌شان، بسیار مشکل است. آن‌ها همیشه برای این سرزمین و مردم‌شان یک گرینگو یا بیگانه‌ی غربی باقی می‌مانند.

سایر داستان‌های این مجموعه نیز با به تصویر کشیدن آدم‌ها و موقعیت‌های مکانی و زمانیِ متفاوت، در گستره‌ای از فرهنگ‌های متفاوت، از آلبانی گرفته، تا غربی‌ترین نقاط آمریکا، اشکال رنگارنگ و جذابی از زندگی‌ها را به نمایش می‌گذارند. داستان‌هایی که حرف‌های زیادی درباره‌ی ملل از قاره‌های مختلف دارند.

سخن آخر اینکه چند سال پیش وقتی نشر نیستان انتشار مجموعه کتابهای برگزیدگان جایزه او.هنری را آغاز کرد، به سرانجام رسیدن کار انتشار این مجموعه که قریب به صد کتاب را شامل می‌شود، آرزویی دست نیافتنی به نظر می رسید(آرزوی در دسترس قرار گرفتن گنجینه‌ای از بهترین داستانهای کوتاه سده اخیر). خوشبختانه حالا که قریب به بیست جلد از این مجموعه منتشر شده و ناشر همچنان این کار بزرگ را به شکلی متداوم و منظم پیش می برد، حالا می توان امیدوار بود که این وعده در آینده نه چندان دور محقق شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...