چیزهایی را نمی‌شود با پول خرید | قدس


خوشبختی در چه چیزهایی تعریف می‌شود، خانواده، آرامش، سلامتی، دانش زیاد یا پول فراوان؟ قطعاً هر کدام از این‌ها در سعادت بشر تأثیرگذارند اما همواره عده‌ای خوشبختی را در داشتن پول و ثروت بی‌حد و اندازه می‌دانند و معتقدند با پول می‌شود به همه چیز رسید. آیا به راستی این نظر درست است؟ باید گفت ثروت می‌تواند در رسیدن به سعادت انسان را یاری برساند. اسلام نیز ثروتی که از راه درست به دست آمده باشد، پسندیده می‌داند. «بنابراین مال دنیا، در نگاه دینی دارای ارزش‌های فراوانی است. برخورداری از مال دنیا برکاتی نیز به همراه دارد. استفاده از ثروت در راستای کسب رضایت خداوند، به رشد معنوی انسان کمک می‌کند» (نیک‌پور، 1395: 90).

 فرانک کاترل بویس [Frank Cottrell-Boyce]، میلیون‌ها» [Millions] ترجمه شهلا انتظاریان

اما آیا ثروت به تنهایی می‌تواند انسان را به سعادت برساند؟ فرانک کاترل بویس [Frank Cottrell-Boyce]، در رمان نوجوان «میلیون‌ها» [Millions]، به همین مسأله می‌پردازد. بویس سعی می‌کند واقعیات را پیش چشم مخاطب نوجوان به تصویر بکشد تا مخاطب خود قضاوت کند. بیندیشد و سرانجام به این نتیجه برسد که چیزهایی هست که با پول نمی‌شود خرید. چیزهایی که هیچ ثروتی در دنیا نمی‌تواند جایشان را پر کند. میلیون‌ها، داستان دو پسر نوجوان است که بعد از مرگ مادر زندگی‌شان به کلی تغییر کرده؛ همراه پدر اسباب‌کشی می‌کنند و به خانه‌ای جدید می‌روند.  دیگر نه از غذای گرم و خوش‌مزه خبری است و نه از مراقبت‌های مادرانه. هر چند پدر تمام تلاشش را می‌کند جای خالی مادر را پر کند و پسرها هم سعی می‌کند بعضی مسئولیت‌ها را به عهده بگیرند.

اما آن‌ها مادر را از دست داده‌اند. حامی بزرگی که خانواده بدون او سرد و بی‌روح شده است. دامیان؛ پسر کوچک‌تر، بیشتر از همه تحت تأثیر این فقدان قرار دارد و با سرگرم کردن خود و خواندن داستان قدیسان حامی تلاش دارد حمایت از دست رفته را از طریقی دیگر به دست بیاورد. او دست به دامن قدیسان معجزه‌گر می‌شود و تلاش دارد با خوب بودن حداقل پدر را برای خودش و برادرش حفظ کند. یک روز که دامیان در عزلت‌کده‌ی کوچک مقوایی که کنار ریل راه‌آهن برای خود ساخته، مشغول تفکر است، بسته‌ی بزرگی پول از روی قطاری باری درست جلوی اتاقکش می‌افتد. این بسته یکی از هزاران بسته اسکناس پوند قدیمی است که جمع‌آوری شده و قرار است سوزانده شوند تا واحد پول جدید یورو جایشان را بگیرد. دامیان به خاطر به دست آوردن این پول شاد است. او و برادرش گمان می‌کند خدا آن همه پول را برایش از آسمان فرستاده است.

این راز را مخفی می‌کنند و دو نفری به خرج کردن و بخشش پول‌ها مشغول می‌شود. در این کار خیلی عجله دارند چون بعد از زمان مقرر شده از طرف دولت، واحد پول تغییر می‌کند و این پول‌ها بی‌ارزش می‌شوند. دو برادر تلاش می‌کنند هر چه دوست دارند و می‌توانند داشته باشند، خریداری کنند. هر چه می‌توانند هم به دیگران کمک می‌کنند. پسرها گمان می‌کنند با پول‌ها می‌توانند خوشبخت شوند و تمام مشکلات را حل کنند. غافل از این که بعضی چیزها را با پول نمی‌شود به درست آورد. نمی‌شود با پول مادری را که مرده برگرداند و خانواده را دوباره مثل قبل دور هم جمع کرد. نمی‌توان با پول تمام مشکلات دیگران را حل کرد. بدتر از این، پول زیاد دردسرهایی دارد که فکرش را هم نمی‌توان کرد. مشکلاتی مثل پیدا شدن سارقان و کلاه‌برداران و انسان‌های طمع‌کار و... «جالب این بود که خیال می‌کردیم پول مشگل‌گشای هر چیز است، اما کار به جایی رسیده بود که ما مراقب پول بودیم. مرتب نگرانش بودیم. شب‌ها حال و احوالش را جویا می‌شدیم و رویش را می‌پوشاندیم. مثل یک بچه بزرگ بود. حالا هم آن را مثل بچه توی ساک گذاشته بودیم و توی محل می‌گرداندیم.» (ص134).

دو برادر با ورود دوروتی به خانه‌شان است که دوباره طعم غذای گرم خانگی و وجود یک مادر را حس می‌کنند. چیزی که با رفتن به بهترین رستوران‌ها و خوردن بهترین غذاها حس نکرده بودند. نویسنده در این اثر به خوبی این پیام را به مخاطب می‌دهد که پول مهم است، پول می‌تواند خیلی از مشکلات را حل کند، اما پول همه چیز نیست. خوشبختی چیزی فراتر از مادیات است. «آنتونی به دقت همه رو نگاه کرد و گفت: هر چی بخواهیم می‌توانیم بخریم. چه یکی چه همه رو، اما هیچ کدام رو نمی‌خواهیم.» (ص135). بعد از سوزانده شدن پول‌های باقی مانده توسط دامیان، خانواده به زندگی آرام خود بازمی‌گردد. آن‌ها نمی‌توانند مادر را دوباره داشته باشند اما حالا دوروتی را کنار خود دارند. کسی که می‌تواند در آینده مادر و حامی خانواده باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...