تلخیص المیزان امروز یک ضرورت است | اطلاعات

 



نشست نقد و بررسی کتاب «فشرده جامع تفسیر المیزان» اثر حجت‌الاسلام محمدعلی خسروی در موسسه اطلاعات برگزار شد. در این نشست خلیل پروینی، استاد ادبیات عرب و مسعود رضوی دبیر برنامه حضور داشتند.

خلاصه نقذ فشرده جامع تفسیر المیزان» اثر حجت‌الاسلام محمدعلی خسروی

محمدعلی خسروی در ابتدای این نشست گفت: می‌خواهم ابتدا درباره خود کتاب تفسیر المیزان به اختصار نکاتی را ارائه کنم. قرآن کریم معجزه خالده است. از معجزات انبیا، عصای حضرت موسی و نفس حضرت عیسی(ع) چیزی باقی نمانده است و تنها معجزه باقی‌مانده، قرآن کریم است. معنای معجزه این است که اگر کسانی بتوانند نظیر آن را بیاورند، آن دین و آن معجزه باطل اعلام می‌شود. هنوز بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال نتوانسته‌اند نظیر قرآن را بیاورند. امروز هم قرآن معجزه است.

از ویژگی‌های اعجاز انبیاء، حیات یعنی زندگی و زنده بودن، است. عصای حضرت موسی زنده بوده است، دم عیسوی زنده‌کننده بوده است و قرآن هم احیاگر است. چیزی می‌تواند احیاگر باشد که خود زنده باشد. قرآن امروز و همیشه به عنوان یک موجود حی و زنده‌کننده مطرح بوده است. چیزی که زنده است، رشد و اثر دارد. لذا قرآن در هر دوره‌ای حرف جدیدی داشته و دانشمندان و علما از ارزنده بودن قرآن الهام گرفته‌ و حرف نو زده‌اند. نوآوری‌های قرآن تمام نمی‌شود. در طول تاریخ شیعه و سنی، برجسته‌ترین علما به تفسیر قرآن پرداخته‌ و حرف نو آورده‌اند.

اما نکته‌ بسیار حائز اهمیت این است که نوعاً مفسرین در اثر عوامل اجتماعی، فکری و اندیشه‌ای که در زمان خودشان بوده، قرآن را متناسب با شرایط روز تفسیر کرده‌اند و ذوق شخصی آنان در این زمینه دخیل بوده است. تفسیر مجمع‌البیان بیشتر ادبی است. بعضی از تفاسیرِ تحت تأثیر پیشرفت‌های علوم طبیعی، مانند «تفسیر طنطاوی»، سعی کرده است تک تک آیات قرآن را متناسب با علوم طبیعی تفسیر کند. اما تفسیرالمیزان تفسیر ویژه‌ای است. گرچه نویسنده آن فیلسوف بوده است و شاید قصور کنند که المیزان باید سبقه کلامی و فلسفی‌اش بیشتر باشد، اما این‌گونه نیست.

المیزان علاوه بر اینکه مباحث حقوقی روز و مباحث تاریخی ارزشمند، مباحث رباعی و امور مختلفی را از جمله کلامی و فلسفی بیان کرده است، اما یک گرایش را از ابتدا تا انتها حفظ کرده است. آن گرایش این است که قرآن یک کتاب تربیتی است. تربیت مد نظر مرحوم علامه طباطبایی این بوده است که مربی عالم، خدا است و ربوبیت پروردگار است که همه چیز را مدار خود قرار داده است. دو کلمه در المیزان که همه‌جا به چشم می‌خورد یکی «ولایت حقه الهیه» و دیگری «ربوبیت پروردگار» است. بعد از هر آیه این را تأکید می‌کند که همه‌کاره عالم خدا است. علامه سورۀ یوسف را سورۀ ولایت می‌دانند؛ یعنی ولایت، سرپرستی و ربوبیت خدا را در این ببینید که خداوند یوسف را از ته چاه به مسند ریاست نشاند. همان پیراهنی که موجب شد یعقوب نابینا شود، در عین حال موجب شد که چشمان یعقوب دوباره بینا شود. مرحوم علامه طباطبایی در این‌باره هنرنمایی دقیقی کرده‌ است و می‌گوید که این‌گونه نیست که خداوند برای هر چیزی سبب جدایی بیافریند؛ همان سببی که موجب نابینایی است، همان را به سبب بینایی تغییر می‌دهد. اسباب عالم را خداوند می‌تواند تغییر بدهد. به نظرم این نظرات در تفاسیر دیگر وجود ندارد.

دربارۀ ترجمه المیزان هم اشاره‌ای دارم. المیزان را شخصیت‌های مختلفی ترجمه کرده‌اند. البته بعضی از مجلدات آن توسط افراد مختلف و شخصیت‌های برجسته دیگر ترجمه شده است. مثلاً آقای حجتی کرمانی زمانی که در زندان ستمشاهی بود، طی نامه‌ای از علامه طباطبایی اجازه می‌گیرد که یکی از جلد‌های المیزان را ترجمه کند و علامه هم به صورت مکتوب موافقت می‌کند. کسی که موفق شد تمامی مجلدات المیزان را ترجمه کند، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدباقر موسوی همدانی بود.

یکی از محاسن ترجمه مرحوم موسوی همدانی این بوده است که بخش‌های فراوانی از این ترجمه به نظر مرحوم علامه طباطبایی رسیده است. لذا علت انتخاب ترجمه مرحوم موسوی همدانی این دو نکته بوده است. اولاً ترجمه کامل بود و ثانیاً مورد توجه مؤلف ارجمند کتاب، مرحوم علامه طباطبایی قرار گرفته بوده است.

خلیل پروینی نیز در ادامه نشست گفت: بنده از راه زبان ادبیات عربی به زوایایی از قرآن دست پیدا کرده‌ام و بعضاً دیده‌ام که آنهایی که درکانون پژوهش‌های قرآنی از منظر قرآنی هستند، این نگاه را ندارند. البته بنده سال‌ها است که صبح‌ها تفسیر جناب آقای جوادی آملی را گوش می‌دهم. در میان صحبت‌های ایشان به این جمله برخوردم که ایشان فرمودند «هرکس ادبیات عرب بلد نباشد، قرآن روزی آن نمی‌شود.» به نظر از جملاتی است که باید برجسته شود. ادبیات عرب هم ۲ معنا دارد: ادبیات عرب به معنای «اَخَذ» کلمه یعنی مطالعه شعر و نثر فصیح عربی که قرآن به این زبان نازل شده است. به نظرم گمشده افرادی که ادبیات عرب می‌خوانند، قرآن است. زیرا اوج زبان و ادبیات عربی، قرآن کریم است. خیلی‌ها گفته‌اند که سخن ادبی، شعر، نثر یا قرآن است؛ یعنی قرآن نه شعر و نه نثر است، بلکه قرآن، قرآن است. یعنی قرآن اوج ادبیات است. توفیق در سنوات گذشته بر من حاصل شد و پیشنهاد مطالعه فشردۀ ترجمه تفسیرالمیزان به من داده شده که البته همزمان مشغول تلخیص، ترجمه تفسیر آقای مصطفی خمینی هستم که در سال ۹۱ انجام داده‌ بودم و این تفسیر به فرمودۀ جناب آقای مهدوی‌راد، تفسیر فوق تخصصی است. لذا از این بحث نقدی به سختی کار استاد خسروی بزرگوار می‌زنم. به هر حال کار او بسیار سخت است.

آقای خسروی تلخیص ۲۰ جلدی المیزان را انجام داده‌ است و به نظر من، تفسیرالمیزان، دایرة‌المعارف علوم اسلامی است. این کتاب درست است که تفسیر قرآن است، اما در آن مباحث عمیق علمی، فلسفی، جامعه‌شناسی، ادبی و زبانی و حتی زبان‌شناسی وجود دارد. به نظرم تلخیص ترجمه کتاب تفسیرالمیزان بسیار سخت است. زیرا المیزان به زبان علمی نوشته شده و ترجمه‌اش بسیار سترگ بوده است. کار آقای خسروی سخت‌تر هم بوده زیرا در تلخیص، خلاصه‌کننده باید روح آن کلام را حفظ کند زیرا اسم تلخیص را فشرده جامع گذاشته‌اند. ما دو نوع تلخیص داریم: یک نوع تلخیص کامل و یک نوع تلخیص منتخب وجود دارد که تلخیص استاد خسروی جزو تلخیص کامل محسوب می‌شود که کار بسیار بزرگی است و این سنت تلخیص از گذشته در تمدن اسلامی در حوزه‌های گوناگون وجود داشته است. این سنت در دوران معاصر ضروری‌تر است زیرا حوصله انسان امروز کمتر است. در مقدمه مطلبم به همین نکته بسنده می‌کنم.

در ادامه بحث در ارتباط با کار بزرگ آقای خسروی در بخش دیگر در مورد ایجاب‌ها و فرآیند مثبت این کار عرایضی خواهم داشت و در بخش دوم نقدهایی بر اثر خواهم داشت زیرا که گفته‌اند حیات علم، در نقد و رد کردن آن است.
آورده‌اند که شیخ انصاری به جای «تضارب آراء»، عبارت «تناکح آراء» را به‌کار می‌برد. نتیجه زد و خورد آراء، نکاح و نتیجه نکاح، تولد است. در بخش بعدی درباره برخی لغزش‌هایی که طبیعت کار انسانی حرف خواهم زد ولی باید گفت «نامه نانوشته، غلط ندارد.»

خسروی: درباره چگونگی تلخیص این اثر باید بگویم که کل «تفسیر المیزان»، ۱۶ هزار صفحه است که در بیست جلد چاپ شده است. قرار شد این حجم را در ۴ هزار صفحه و در ۵ مجلد خلاصه کنیم. مرحوم علامه بعد از چند آیه یا چند صفحه، گفتارهایی دارد؛ مثلا گفتاری درباره ذوالقرنین، گفتاری درباره حسد، درباره خودسازی و … و بحث مستقلی را در ۱۵ صفحه آورده که خیلی مرتبط با تفسیر آیات نیست ولی باارزش است. در تلخیص‌های دیگری که از المیزان شده، تمامی این گفتارها را کنار گذاشتند ولی من این کار را نکردم، گفتارها را خواندم، آنهایی که به آیه مربوط بود و امروز هم می‌توانست مفید باشد را به صورت خلاصه آوردم. مثلا گفتاری درباره غار کهف، گفتاری درباره ذوالقرنین را آوردم.

در تلخیص باید دقت می‌کردم که همانطور که خود علامه نظرات دیگر را طرح و بعضا آنها را رد کرده و برخی نظرات را پذیرفته، همین سیاق را ادامه دهم و چیزی بر نظرات علامه نیفزایم یا از آن کم نکنم. اما مباحثی مثل «گفتاری در معنای حدوث و قدم کلام» را حذف کردم. بحث مفصل درباره داستان حضرت عیسی (ع) در تورات و اناجیل اربعه و خرافات تورات و مباحثی در ارتباط با بت‌پرستی را کلا حذف کردم. پس یک بخش از حذفیات، شامل گفتارهای مستقل می‌شد. بخش دیگر حذفیات، مباحث روایی بود. در تلخیص‌های دیگر، روایات را کلا کنار گذاشته‌اند ولی من سعی کردم بحث روایی را با دقت بخوانم و اگر در تفسیر آیه، علامه به روایتی اشاره کرده است، من آن روایت را آورده‌ام. بخش دیگر درباره برخی نظرات شاز و نادر بود که علامه نقل و رد کرده ‌است و این نظرات هیچ تأثیری در موضوع نداشت و من حذفشان کردم.

پنجمین بخش حذفیات، شاهد مثال‌ها بودند. یکی از ویژگی‌های تفسیر المیزان، تفسیر قرآن به قرآن است و برای اثبات یک موضوع در یک آیه، از آیات دیگر شاهد می‌آورد. گاهی این شاهدها، با دو یا چند آیه مطلب را می‌رساند و نیازی نبود تمامی آیات مرتبط با آن ذکر شود و لذا من به ذکر چند آیه اکتفا کردم مگر آنکه ذکر همه آیات مرتبط، دخالتی در موضوع می‌داشت. مهمترین بخش حذف‌شده، نوع تنوع استدلال‌ها و مباحث طولانی‌ای بود که علامه در موضوعی آورده بود. من خود را موظف کرده بودم تا جایی که می‌شود به ترجمه آقای موسوی همدانی وفادار باشم و از کلمات و عبارات او استفاده کنم و مجبور بودم از ترکیبات جملات او، به گونه‌ای که به اصل استدلال هم لطمه نخورد، خلاصه‌ای در حد دو صفحه بیاورم. به این ترتیب توانستم ۱۶ هزار صفحه را در ۴ هزار صفحه جمع کنم. علامه در تفسیر المیزان چند آیه را در ابتدا می‌آورد و بعد شروع می‌کند به تفسیر تک‌تک آیات. نوعا به این چند آیه که در یک موضوع است، «رکوع» می‌گویند. من دیدم این تکراری است و آن را حذف کردم و آیه را به‌طور کامل آوردم.

پروینی: تفسیر المیزان، معاصرانه‌تر از تفسیر معاصرانه حسین نصر است. المیزان روش‌مندتر و عمیق‌تر است. کلمه «نقد» در میان عموم مردم بیشتر بار منفی دارد در حالی که به تشخیص سره از ناسره، نقد می‌گویند. نقد، یعنی ارزیابی. درباره جنبه‌های مثبت این کتاب باید بگویم شکل ظاهری بسیار خوبی دارد، خط و صفحه‌آرایی آن مناسب است. اما تلخیص کامل المیزان، هم کار راحتی است و هم کاری سخت و آقای خسروی، جنبه سخت آن را درنظر گرفته است و تلخیص خود را در سه حوزه انجام داد: تلخیص، تصحیح و بازنگری. در بخش تلخیص، برخی مطالب علمی، روایت‌ها، داستان‌ها و … را حذف کرد. کار دوم او، رفع تضاد و اختلاف موجود میان ترجمه آیات توسط مترجم مرحوم و مفسر مرحوم بوده‌است. استاد موسوی همدانی، آیات را با برداشت‌های خودش ترجمه کرده و این یکی از نقص‌های اساسی است. استاد سید محمدرضا صفوی ترجمه قرآن بر اساس تفسیر المیزان را انجام داد، یعنی دیدگاه‌های المیزان را درباره آیات متوجه شده و سپس ترجمه تفصیلی برای آیه آورده است. مرحوم موسوی همدانی، یک ترجمه عمومی انجام داده و آقای خسروی تلاش کرد این تضادها را بیاورد. او در مقدمه گفته است که ۱۰ مورد از دیدگاه‌های آقای موسوی در ترجمه آیات، با دیدگاه‌های علامه تعارض آشکار دارد ولی موارد تعارض خیلی بیش از اینهاست. ترجمه آقای موسوی چندان مطلوب نبود. نکته دیگر اینکه آقای خسروی در بازنگری، برخی اغلاط محتوایی، اغلاط نگارشی و اغلاط ناشی از دخالت نابجای مصححان حوزه علمیه را تصحیح و یادآوری کرد.

خسروی: تضادهایی بین ترجمه آیات با متن تفسیر وجود داشت زیرا وقتی تفسیر تمام می‌شود، مرحوم موسوی همدانی، آیات را ترجمه کرد که بدون ترجمه نماند. من وقتی کار تمام شد، ترجمه‌ها را هم گذاشتم و فکر نمی‌کردم اشکالی داشته باشند ولی متوجه شدم هم غلط املایی دارد و هم بعضا با نظرات علامه در تضاد است. مثلا آقای موسوی همدانی آیه «اُدخلوها بسلام ذلک یوم‌الخلود» را به «او را به سلامت داخل بهشت کنید» ترجمه کرده است در حالی که «اُدخلوا» یعنی «داخل شوید» و با «اَدخلوا» (فعل امر) فرق دارد. من دوباره از اول تمامی آیات را می‌خواندم تا این غلط‌ها را بگیرم و بعد متوجه شدم برخی جاها نظر علامه غیر از این بوده و مواردی را یافتم که ترجمه با نظر علامه در تعارض است. مثلا آیه «انا هدیناه السبیل، اما شاکرا و اما کفورا»، به عبارت «ما راه حق و باطل را به انسان نمودیم، حالا خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید، خواهد آن نعمت را کفران کند» ترجمه شده است. اما علامه می‌گوید مراد از «سبیل»، آن مسیری است که آدمی را به غایت مطلوب برساند و غایت مطلوب همان حق است. منظور از «سبیل»، حق و باطل نیست بلکه فقط به «حق» اشاره دارد. پس در ترجمه باید گفت که «ما راه حق را به انسان نمودیم…». من سعی کردم این موارد تعارض را برطرف کنم.

پروینی: من مطئنم اگر آقای خسروی از آغاز کار متوجه نواقص مرحوم موسوی همدانی می‌شد، تمامی موارد را استخراج می‌کرد و در تلخیص می‌آورد ولی این کار صورت نگرفته‌است. من نقدم را از اینجا شروع می‌کنم. انتظار این بود که مواردی که تعارض میان ترجمه و تفسیر علامه وجود دارد، پاورقی زده یا داخل کروشه مشخص می‌شد زیرا عنوان این کتاب، تلخیص، تصحیح و بازنگاری است و انتظار این است که هر نوع نقصی که در ترجمه المیزان بوده، به نوعی اعمال شود، هرچند آقای خسروی با تواضع گفته است که نخواستم قلم مترجم را بهم بزنم، این کار درستی است ولی باید به غلط‌ها اشاره می‌شد. نقد اصلی من بر این اثر، در سه محور است: نگارش، روش و دانش. درباره نگارش، آقای خسروی در مقدمه آورده آقای موسوی همدانی خیلی جاها نقطه را همراه ویرگول، یا ویرگول را با «واو» آورده یا در جای نامناسب، گیومه آورده است. علائم سجاوندی در کار او رعایت نشده ولی متأسفانه در خود این تلخیص هم اینگونه موارد کم نیست و من علت را سختی کار می‌دانم زیرا آقای خسروی در این کار، تنها بوده است. این کار ویراستاری نشده است و همان اشکالی که بر مترجم گرفته شده، بر خود اثر هم وارد است. انتظار این است که کتاب در چاپ دوم ویراستاری شود. مثلا در مقدمه تفسیر المیزان، مترجم یک ترجمه تحت‌الفظی داشته و آقای خسروی هم عین همان را آورده است.

نشست نقد و بررسی فشرده جامع تفسیر المیزان

اشکالات روشی این اثر مهم‌تر هستند. امروزه در تعریف علم دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد و یکی از مهمترین آنها، علم را طبقه‌بندی روش‌مند مفاهیم می‌داند. ما با یک کتاب علمی مثل تفسیر المیزان مواجه هستیم که ترجمه شده و آقای خسروی ترجمه را تلخیص کرده است. انتظار می‌رفت زیبایی‌سازی و خوش‌ذوقی‌هایی در طبقه‌بندی مطالب تو در تو و پیچیده المیزان انجام می‌داد که هم ساختار کتاب حفظ شود و این موارد هم رخ ندهد: اولا این اثر، در تمامی ۵ جلدش فهرست مطالب ندارد، فهرست منابع هم ندارد. یک نکته در طبقه‌بندی روش‌مند مفاهیم این است که عناوین اصلی و فرعی وجود داشته باشد ولی این اثر تقریبا هیچ عنوان اصلی و فرعی ندارد. البته خود تفسیر المیزان هم به همین صورت است اما در تلخیص انتظار می‌رود که خواننده کم‌حوصله امروزی به طبقه‌بندی مطالب دسترسی داشته باشد و راحت به مقصود خود برسد.

اشکال دیگر از نظر من این است که دسته‌بندی آیاتی را که علامه عامدا انجام داده بود، به منظور تلخیص بهم زده شد ولی به نظر من می‌شد به روش دیگری این کار را پیش برد که روح تلخیص هم حفظ شود. تفسیر علامه، قرآن به قرآن است؛ وی جزو مفسرانی است که به تفسیر موضوعی قائل است. مثلا می‌گوید غرض سوره حمد، طلب هدایت است. تک‌تک سوره‌ها همینطور هستند و در مجموع، کل تفسیر، موضوعی و غرض‌محور است. در دوره معاصر این تفسیر موضوعی بیشتر رواج پیدا کرده است. وقتی ما این ساختار را بهم می‌زنیم، در حقیقت از آن مقصدی که مؤلف داشته، دور می‌شویم. نکته دیگر این است که بیان کلی سوره، همان تفسیر موضوعی مفسر را نشان می‌دهد و می‌گوید این سوره دنبال کدام موضوع اصلی است. مثلا آقای خسروی در ذیل سوره بقره، آنچه علامه طباطبایی در باره سوره آورده، حذف کرده است در حالی که این بخش، خیلی مهم بود و علامه آنجا گفت که سوره بقره، دنبال موضوع واحد نیست ولی خیلی‌ها گفته‌اند که سوره بقره علی‌رغم طولانی بودنش، دنبال موضوع واحد است. نکته دیگر اینکه مبنای حذف‌ها گاهی اوقات برای من مشخص نیست. مثلا حذف برخی روایت‌ها نامفهوم است. علامه اگر سوره طولانی باشد، در چند بخش بحث‌های روایی دارد و اگر سوره کوتاه باشد، در پایان سوره، بحث روایی مستقلی می‌آورد. برای سوره حمد در چند جا بحث روایی آورده است و برای سوره توحید، بیش از دو صفحه بحث روایی دارد ولی آقای خسروی، فقط به یک روایت اکتفا کرده است. مثلا علامه وقتی به تفاوت «احد» با «واحد» می‌رسد، فارغ از اینکه در بحث روایی به روایت‌های گوناگون اشاره می‌کند، در دل تفسیر نیز روایتی از امیرالمومنین (ع) را می‌آورد. وقتی می‌خواهیم خداوند را متصف به صفت وحدت کنیم، وحدتش را با «احد» نشان می‌دهیم. احد، به عدد اشاره ندارد. علامه درباره «صمد» نیز روایت‌های مختلف می‌آورد ولی در تلخیص نیامده است. نکته دیگر اینکه در این تلخیص، برای سوره بقره که سوره مهمی است آن بیان کلی آورده نشده ولی برای سوره عادیات، در یک صفحه کامل به بیان کلی سوره اشاره شده است. برای من منطق این تلخیص در این موارد مشخص نشده است.

خسروی: برای تمامی سوره‌ها، بیان کلی در تلخیص آمده زیرا اصل مطلب همان بیان کلی است. اگر بیان کلی سوره بقره نیامده، اشتباهی است که باید جبران شود. درباره علائم سجاوندی، چون به همان چاپ اول جامعه مدرسین اعتماد داشتم، به خیال اینکه کتاب منقح است سراغش رفتم و هزاران غلط در آن یافتم و من مدام غلط‌ها را اصلاح می‌کردم. کار درست آن بود که یک ویراستار کتاب را ویرایش کند ولی من همه کارها را به تنهایی انجام دادم و خیلی اشکالات رفع شده‌ و بخش ناچیزی باقی مانده است که باید با نظر ویراستار اصلاح شود. درباره فهرست منابع، باید بگویم من در این کار پژوهش چندانی نداشتم که منابع داشته باشم. فهرست مطالب هم آماده کرده بودم ولی دوتا ملاحظه داشتم: یکی اینکه این فهرست خیلی مفید نبود و نمی‌شد موضوع‌بندی دقیقی ایجاد کرد و حجم کتاب را زیاد می‌کرد.

پروینی: در حوزه‌های علمیه سنت گفتگو وجود داشت و قصد ندارم ارزش کار آقای خسروی را بکاهم و قصدم تکمیل کار است. درباره فهرست مطالب بگویم که نسخه عربی المیزان، فهرست مطالب دارد. در عنوان کتاب عبارت «فشرده جامع ترجمه» آمده ولی در داخل، عبارت «فروغ ‌المیزان» آورده شده است. بهتر بود عبارت‌ها یکی باشند. در حوزه اشکالات دانشی هم باید گفت آقای خسروی درباره ترجمه «بسم‌الله الرحمن الرحیم» گفته است که آقای موسوی همدانی انواع ترجمه‌ها را برای سوره‌های مختلف آورده است. این آیه یک ترجمه گویا دارد و باید همه جا اعمال شود و آقای خسروی در مقدمه به این نکته اشاره کرده است ولی چون رسالتش بازنگاری بود، انتظار می‌رفت از یک ترجمه دقیق و واحد استفاده کند نه ترجمه‌های گوناگون. یکی از ویژگی‌‌های تفسیر المیزان بحث روایی است و جالب این است که فقط به روایت‌های شیعی اکتفا نکرده است. آقای خسروی در مقدمه گفته است روایات اهل بیت (ع) جایگاه ویژه‌ای در تفسیر آیات دارند. ای کاش اشاره می‌کرد که روایات اهل سنت هم در المیزان آمده است.

در کل اشکالات ترجمه باید اصلاح می‌شد. آقای موسوی همدانی در ترجمه «لا ریب فیه» آورده «هیچ ابهامی وجود ندارد»، آقای خسروی هم همین عبارت را آورده است. این در حالی است که «ابهام» با «تردید» متفاوت است، تردید با اضطراب، سستی، پریشانی و زوال همراه است. انتظار می‌رفت که این نوع ترجمه‌ها اصلاح شود. یا درباره «قل هو الله احد»، علامه می‌گوید «هو» ضمیر شأن است و آقای موسوی در ترجمه گفته است «بگو او الله یگانه است»؛ یعنی «او» را ضمیر معمولی درنظر گرفته است که باید اصلاح می‌شد (مثلا گفته می‌شد شأن این است، یا قضیه از این قرار است که الله، یگانه است.) کار آقای خسروی ارزش نقد کردن دارد، در غیر این صورت، لازم نبود برای آن وقت بگذاریم. در سوره حمد، علامه طباطبایی در تفسیر سوره حمد مبحثی را ذیل «الحمد لله رب العالمین» می‌آورد که آیت‌الله جوادی آملی معتقدند اینجور تفسیرهاست که المیزان را برجسته کرده است. این بحث درباره «الحمدلله» و تفاوتش با «سبحان‌ الله» است و در آنجا آیه «سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین» را می‌آورد و می‌گوید «فقط مخلصین هستند که هر تسبیحی که می‌گویند درست است ولی آنگونه که خدا هست او را نمی‌توانند تسبیح گویند. بقیه انسان‌ها، هم حمد و هم تسبیحشان غلط است زیرا آن علم و اخلاص لازم را ندارند.» خوب بود در این تلخیص، به آن جاهایی که علامه را واقعا متمایز می‌کند، پرداخته شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...