از چهارگوشه‌ی دنیا | الف


جایزه اُهنری یک رویداد ادبی است که هر ساله به داستان‌های کوتاه دارای ارزش استثنایی داده می‌شود. این جایزه که به نام نویسنده آمریکایی اُ. هنری نام‌گذاری شده‌، شامل بیست داستان برتر منتشر شده در ایالات متحده و مجلات کانادایی می‌شود که به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند. در ایران انتشارات نیستان نسبت به انتشار تمام آثار برگزیده‌ی این جایزه ادبی در قالب یکصد عنوان اقدام کرده که مجموعه داستان «اژدهای خوش‌اقبال» شامل داستان‌های برگزیده این جایزه ادبی در سال 2018 است. کتاب علاوه بر مقدمه سیزده داستان کوتاه را دربرمی‌گیرد که یادآور تنوع انسان‌ها، ماجراها و احساسات گوناگون‌اند. اگر چه این جایزه محدود به آثار منتشرشده در نشریات آمریکای شمالی است، اما فضاها و آدم‌های داستان‌های برگزیده 2018 فقط مربوط به این محدوده نیستند و با خواندن آنها می‌توان به چین و ژاپن و ایرلند و ایتالیا و ... نیز سفر کرد.

اژدهای خوش‌اقبال اُ هنری

«گور کُشتی» اثر جو آن برد، ماجرای زنی تنهاست که در خانه‌اش مورد حمله‌ی فردی غریبه قرار می‌گیرد. نکته‌ی جالب در این داستان خونسردی تعمدی نویسنده در وصف صحنه‌هاست که موجب تشکیل بستر اصلی آن شده است. به عنوان مثال همان ابتدای داستان، زمانی که زن با بیلچه بر سر فرد مهاجم می‌کوبد، مخاطب به جای خواندن سریع نتیجه‌ی این عمل با اطلاعاتی درباره‌ی اندازه و سایر مشخصات بیلچه و بسیاری موارد نامرتبطِ دیگر با موضوع اصلی مواجه می‌شود.

«پاسخ دندان‌شکن» که به همراه داستان «گور کُشتی» عنوان بهترین‌های سال 2018 را از سوی داوران جایزه‌ی اُ. هنری دریافت کرده، تعبیری از رخداد جدایی در یک زندگی خانوادگی است که مارجوری سلونا موفق شده آن را به نحوی ماهرانه‌تر از سایر داستان‌هایی با موضوع مشابه روایت کند.

ویت دین در «اژدهای خوش‌اقبال» از آسیب‌هایی نوشته که در اثر یک آزمایش مرگ‌بار توسط آمریکایی‌ها به خدمه‌ی یک کشتی ژاپنی وارد می‌شود. این ژاپنی‌ها که قربانیان تبلیغات سودجویانه‌ی سرزمین خود محسوب می‌شوند سرانجام قهرمانانی به شمار می‌آیند که در اثر شدت بیماری پوستی به موجوداتی بد هیبت تبدیل شده‌اند.

مایکل پارکر در داستان «فروشگاه محلی» به توصیف زندگی مردی کهنسال می‌پردازد که زیادتر از معمول عمر کرده است. وی که با وجود کهولت سن هنوز با آرامش رانندگی می‌کند و از شتاب و سرعت دیگران در رانندگی و زندگی متعجب است، گویی از زمان حال جا مانده؛ مفهوم و معنی پیام‌های تبلیغاتی را درک نمی‌‎کند و نمی‌تواند با تبلیغات آگهی‌های تلویزیونی کنار بیاید.

دونیا چوکری در «گذشته کامل استمراری» به تاریخ آلمان رخنه می‌کند تا سرانجام به فروپاشی دیوار برلین می‌رسد. او از راه روایت نوستالژی دختری کم سن‌و‌سال این کار را انجام می‌دهد. توماس بولت نیز در «وارونگیِ مارسیا» نقاط مختلف ایتالیا را از نگاه یک دختر نوجوان به خواننده نشان می‌دهد. دختری که در این سفر تفریحی از همراهی خواهرش مارسیا و پدر و مادرش نیز برخوردار است.

مارک جود پوریر در «چطور غذا می‌خوریم» مخاطب داستانش را با شهروندانی آشنا می‌کند که ناچارند برای سیرکردن شکمشان به بزهکاری روی بیاورند. او برای این کار از شخصیت پسربچه‌ای دوازده‌ساله با خواهر ده‌ساله و مادرش کمک گرفته است. داستان «چرا آجر پرت می‌کنند؟» نوشته‌ی جنی ژنگ ماجرای عشقی آزاردهنده از سوی مادربزرگی چینی نسبت به نوه‌هایش است که در آمریکا زندگی می‌کنند. او که سواد چندانی برای خواندن و نوشتن ندارد، درباره‌ی تاریخ قاره‌ی آمریکا و سایر نقاط دنیا اظهار نظرهایی کرده و چینی‌ها را ساکنانِ نخستین تمام نقاط دنیا می‌داند.

«ملکه الیزابت» اثر برد فلور ماجرای زوجی، یکی متعلق به خانواده‌ای از طبقه‌ی مرفه در بوستون و دیگری رشدیافته در مزرعه‌ی پدری‌اش است که انگار برای هم آفریده نشده‌اند. گاسِ نجار و روث ریاضیدان عاشقانه با هم ازدواج کرده‌اند اما با مرگ ناگهانی دخترشان علاقه‌ی بین آنها متزلزل شده و کانون خانواده‌شان از هم پاشیده است.

«کم و بیش مانند انسان» اثر مایکل پاورز نیز داستانی است از خشونت لابه‌لای دو غریبه در یک سفر هوایی. گفت‌وگویی میان زنی اسلوونیایی که از رویدادهای رخ‌داده در خانواده‌اش می‌گریزد و شخص دیگری که در کافه‌ای شبحی عجیب مشاهده می‌کند. اما برندا واکر در داستان «خانه‌هایی که ترک‌شان کرده‌ایم» از محل‌هایی می‌گوید که زمانی برای افرادی معنا و مفهوم ویژه‌ای داشته‌اند. «در هر حال نگه‌شان می‌داریم» اثر استفانی. آ وگا نیز داستانی به سبک رئالیسم جادویی درباره‌ی زنی کم‌سواد است که با قلمش سحر می‌کند.

آن انرایت در «تحویل سال» از خانواده‌ای می‌گوید که در دوبلین سکونت دارند و منتظر تحویل سال هستند. نویسنده در این داستان به کرّات از مفاهیم روشنایی و تاریکی بهره گرفته و با ساختن صحنه‌هایی چون مرگ مادر بچه‌گربه، فضایی غریب اما صمیمی فراهم کرده است. در بخشی از این داستان می‌خوانیم: «مرد می‌گوید: "تحویل سال رو سرچ کن." بعد این عبارت را روی لپ‌تاپش تایپ می‌کند چون وقت زیادی ندارد. او شش دقیقه وقت دارد که به فرزندش بگوید دنیا همچنان می‌چرخد. فارغ از اینکه چه اتفاقاتی می‌افتد، خورشید همیشه صبح طلوع می‌کند و مدار سیاره آنها را به سمت صبح می‌چرخاند. مرد یک ویدئوی کارتونی از زمین پیدا می‌کند که دور یک خورشید کوچک می‌چرخد، اما راس می‌گوید می‌داند تحویل سال یعنی چه. در مدرسه با این رویداد آشنا شده‌اند...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...