کتاب «احضار مغان» تالیف محمد تقوی منتشر شد.

احضار مغان محمد تقوی

به گزارش کتاب نیوز، کتاب «احضار مغان» اثر محمد تقوی از سوی نشر نیلوفر منتشر شده است.

محمد تقوی متولد سال 1343، داستان نویس و منتقد ادبی است.

ناشر در معرفی این اثر آورده است:

کتاب احضار مغان، مقالاتی در نقد و تحلیل آثار هوشنگ گلشیری است. محمد تقوی از نزدیک‌ترین شاگردان هوشنگ گلشیری بود؛ کسی که تحلیل و نقد داستان را به‌خوبی از خود گلشیری فراگرفته است. او در این کتاب آثار گلشیری را بررسی کرده و در مورد احوال و تفکر او نوشته است تا مخاطب راحت‌تر بتواند با این آثار ارتباط برقرار کند و گره از نقاط گنگ و رازهای داستان‌های گلشیری برداشته شود.

هوشنگ گلشیری نویسنده‌ی معاصر و سردبیر مجله‌ی کارنامه بود. او بر هم‌دوره‌ای‌های خودش و نویسندگان نسل‌های بعد تأثیر بسیار زیادی گذاشت. کتابی که باعث شد به شهرت برسد، رمان شازده احتجاب بود که بهمن فرمان‌آرا نیز فیلمی از روی آن ساخته است. گلشیری که در ابتدا معلم بود، به دعوت بهرام بیضایی کارش را در دانشکده‌ی هنرهای زیبای تهران آغاز کرد. او عضو کانون نویسندگان ایران نیز بود. گلشیری به همراه ابوالحسن نجفی و محمد حقوقی حلقه‌ی ادبی جُنگ اصفهان را به راه انداخت. از آثار او می‌توان به کتاب‌های کریستین و کید، نمازخانه‌ی کوچک من، دست تاریک دست روشن، آینه در آینه و… اشاره کرد.

هوشنگ گلشیری در زمان حیاتش کارگاه‌های داستان‌نویسی زیادی برگزار کرد و بیشتر شاگردان او از نویسندگان یا منتقدان مطرح شده‌اند. محمد تقوی نیز به واسطه‌ی شناختش از هوشنگ گلشیری و معاشرت با او توانسته به شناخت متفاوتی از داستان‌های این نویسنده دست یابد. او در کتاب احضار مغان با نقد آثار گلشیری نشان می‌دهد این نویسنده چقدر نسبت به اوضاع زمانه‌ و تاریخ کشورش اشراف داشت و چگونه به‌خوبی در داستان‌هایش از آن‌ها استفاده می‌کرد. گلشیری به شناخت ویژه‌ای از مردم سرزمینش رسیده بود و آن را به‌وضوح می‌توانست در داستان‌هایش همچون آینه بازتاب دهد.

«احضار مغان» تالیف محمد تقوی در 160 صفحه و قیمت 24 هزار و پانصد تومان در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...