موضوع مهم تنهایی! | الف


جستارها عرصه‌ی گسترده‌ی بیان تجارب زیستی‌اند و اغلب زمینه‌ای برای روایت فراهم می‌کنند که ممکن است در مدیوم‌های دیگری از قبیل رمان و داستان کوتاه نگنجد. نویسندگان در دنیای جستار با فراغ بالی به مراتب وسیع‌تر از داستان‌نویسی، به بیان مشاهدات و تأملات خود می‌پردازند و در میانه‌ی طیفی از شرح احوال روزمره‌ی زندگی تا نظریه‌پردازیِ فلسفی و جامعه‌شناختی درباره‌ی پدیده‌ها پیش می‌روند.

خلاصه کتاب ویرانه‌های من  محمد طلوعی

از آن‌جا که این قالب روایی مینی‌مال‌تر و دموکراتیک‌تر از سایر روایت‌های داستانی عمل می‌کند و تجاربی ملموس و دست اول از نویسندگان را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، با سبک زندگی مدرن همخوانی بیش‌تری هم دارد. به همین سبب نویسندگان بسیاری در سال‌های اخیر به نشر تجارب‌شان در هیأت جستار روی آورده‌اند تا از این شکل روایی، برای ارتباط نزدیک‌تر با خوانندگان‌شان بهره بگیرند و محمد طلوعی از این دسته نویسندگان است.

طلوعی در اغلب آثار داستانی‌اش از قبیل «من ژانت نیستم»، «تربیت‌های پدر» و «آناتومی افسردگی» نیز راهی شبیه جستار برای پیشبرد روایتش برگزیده است. اما مجموعه جستار «ویرانه‌های من» مسیری کاملاً مستقل در جستارنویسی برای او گشوده است. او در این کتاب به نقل سیر و سلوک‌هایی پرداخته که به ویژه در دو دهه‌ی اخیر زندگی‌اش تجربه کرده و دستاوردهای نویسندگی‌اش هم در رقم زدن مسیری متفاوت برای این مکاشفات بی‌تأثیر نبوده است. او در روایتش ماجراها و حکایت‌های بی‌شماری گنجانده که هر یک مربوط به دوره‌ای خاص از زندگی اوست و به نحوی در تبیین جهان‌بینی‌اش درباره‌ی موضوع‌هایی همچون مرگ، تنهایی و روابط انسانی نقشی مهم ایفا می‌کند.

کتاب مشتمل بر هفت جستار است که برخی از آن‌ها مانند «بوطیقای ویرانگی» و «دروازه‌ی بی‌دروازه» بر سایر بخش‌های مجموعه تسلط مضمونی دارند. «بوطیقای ویرانگی» به نوعی مقدمه‌ی مجموعه هم به شمار می‌رود و جایی است که نویسنده از منظری جامع‌تر به تفسیر هستی‌شناسانه‌ی پدیده‌های زندگی‌اش می‌پردازد؛ درواقع به نوعی تمامی جستارهای بعد از این، در سایه‌ی همین ابرمضمون قرار می‌گیرد. جستاری که جنبه‌ای تاریخی به تجارب بشر درباره‌ی ناکامی‌ها و تنهایی‌هایش می‌دهد و به نظر می‌رسد فروپاشیِ روانی در اثر وقایع تروماتیک را نه تنها امری اجتناب‌ناپذیر بلکه کاملاً جهان‌شمول و ازلی می‌پندارد.

تنهایی یکی از مضامینی است که نویسنده در این مجموعه به آن نگاه ویژه‌ای داشته و در جستار «ضمیر ظالم» با تمرکز بیش‌تری به آن پرداخته و برهه‌های مختلفی از زندگی‌اش از کودکی تاکنون را بر همین مبنا زیر ذره‌بین قرار داده است. او کوشیده موتیف‌ها را در قالب تصاویری ماندگار از مقاطع متفاوت عمرش کنار هم بگذارد تا بتواند به نظریه‌ی جامعی درباره‌ی تنهایی برسد؛ از تجربه‌ی ماهی‌گیری در تنهایی، وقتی پسرکی شش ساله بوده گرفته تا زندگی در آپارتمانی مدرن در بزرگسالی که ساکنانش اغلب یکدیگر را نمی‌شناسند و هر یک با اشیاء و سرگرمی‌هایی، وسعت تنهایی خود را پوشش می‌دهند. نویسنده در این میان از بیان حکایات و بریده‌هایی از کتاب‌های دیگر نیز فروگذار نمی‌کند و آن‌ها را به‌عنوان شواهدی بر رد یا قبول استدلال‌هایش می‌آورد. در جستار «پیاده‌روی بزرگ» نیز نویسنده با افت‌ و خیزها و پراکندگی‌های بیش‌تری به این مضمون باز می‌گردد. اما این بار، تخیل را نیز چاشنی روایتش می‌کند تا امکانی تازه برای تحلیل موضوع تنهایی فراهم آورد. در این‌جا او با ارتباطی خیالی با برادر مُرده‌اش می‌کوشد میان تجاربِ تنهایی و همراهی با دیگران تمایز قائل شود.

تجربه‌ی زندگی در شهرهای مختلف و تأثیر آن بر شکل‌گیری شخصیت از دیگر دغدغه‌هایی است که نویسنده در کتاب درباره‌اش بسیار نوشته است. هر شهری با نمادهای خاصش، با پیشینه‌های تاریخی و مختصات فرهنگی و سیاسی‌اش جای پای خاصی در ذهن راوی جستارها باقی گذاشته است؛ از رشت و اثری که بر مسیر دو دهه‌ی آغازین زندگی‌اش گذاشته تا میلان با آن معماری منحصربه‌فردش که نویسنده روزهایی پُر فراز و نشیب را در آن سپری کرده است. گاه نیز مفهوم شهر چنان گسترش می‌یابد که تبدیل به موطن می‌شود و مباحثی همچون حس آشنایی و غربت را در خود جای می‌دهد. اما در هر حال شهر به هر شکل و شمایلی که مطرح شود، حکایت‌گر بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت فردیِ راوی است و بر آن تأکید بسیار می‌ورزد.

در میان مضامین مختلف این مجموعه، هویت، ابرمضمون دیگری است که مطرح می‌شود و برخی موضوعات دیگر کتاب را زیر سایه‌ی خود می‌گیرد. راوی گاه هویت را به عنوان موضوعی جاری در تک تک وقایع روزمره در نظر می‌گیرد و آن را در جزئیات زندگی می‌جوید و گاه وجهی هستی‌شناسانه به آن می‌دهد که بدون بررسیِ ابعاد جامعه‌شناختی و فلسفی‌اش قابل تحلیل نیست. تمامی برهه‌های زندگی راویِ جستارها، تنها ذیل همین موتیف است که می‌تواند شناخته شود. عکس‌ها، خاطرات و اشیاء که بخش‌هایی تفکیک‌ناپذیر از وجود نویسنده‌اند نیز در خدمت توجیه همین مفهوم‌اند و به همین خاطر است که بدون در نظر گرفتن آن به‌عنوان مسأله‌ی اصلی کتاب، نمی‌توان به تصویری یکپارچه و روشن از مکاشفات و تتبعات پر فراز و نشیب نویسنده در این مجموعه جستار رسید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...