خادم | شهرآرا


«خطه ویراستاران»، کتابی که به کوشش جواد رسولی فراهم آمده، تلاشی است برای یافتن سابقه ویراستاری در مشهد و ویراستاران خراسانی/ مشهدی. تدوینگر، آن چنان که در کتاب آورده، انگیزه خود از گردآوری این اثر را دردرجه اول «ثبت کنش ها و تلاش های فرهنگیان و اهل قلم این خطه از سرزمین فرهنگی و تمدنی ایران بزرگ در دوران معاصر» و همچنین «پیشگیری از تحریف تاریخ نشر و ویرایش و سیر تحولات فرهنگی ایران در منطقه ای دور از پایتخت» بیان کرده است. جلسه معرفی این کتاب ــ که به تازگی منتشر شده است ــ عصر روز دوشنبه، ۲۹ مرداد، در مرکز جهاددانشگاهی مشهد و به همت «چهارسوی مشهد» و «مکتب بافت» برگزار شد. این برنامه سومین نشست از سلسله نشست های معرفی آثار مکتوب درباره هویت مشهد است. به ترتیب، جواد رسولی، و محمدجعفر یاحقی و علی خزاعی فر ــ که خود نیز در این اثر سهمی دارندــ در این برنامه سخنانی ایراد کردند که بخشی از آن در ادامه می آید:

خطه ویراستاران» جواد رسولی

باید آنچه را کرده ایم مکتوب کنیم تا در تاریخ بماند
سیدجواد رسولی


قصد این کتاب این بود که به وضعیت ویرایش کتاب تا پیش از سال ۱۳۷۰ بپردازد، و به بعد از آن کمتر پرداخته است. دلیلش هم شاید این باشد که چون خودم به طور جدی تر از سال ۷۰ وارد حوزه ویرایش شدم دلم می خواست سابقه این حرفه را بدانم و به پیشکسوت های خودم احترام بگذارم. این کتاب حوزه های مختلف ویرایش را در بر گرفته است، یعنی مؤسسات دولتی مانند دانشگاه فردوسی و جهاددانشگاهی و آستان قدس، مطبوعات خراسان (یعنی ویراستاری در روزنامه «خراسان» و روزنامه «قدس» و مجله «مترجم»)، همچنین ویراستارانی که در صداوسیما کار می کردند و ــ علاوه براین هاــ تعدادی از ویراستارانی که در دسته ویراستاران آزادکار بودند و در استخدام جایی نبودند.

اینکه مشهد را انتخاب کردیم اصلا به قصد تفاخر و تمایز خاصی نبوده است. خواستیم بخشی از فرهنگ را مکتوب و مقداری کمک کنیم به برجسته شدن تاریخ شفاهی نشر و ویرایش در شرق کشور که با مرکزیت مشهد بوده است. به تعبیری، تأکید بر مشهد و خراسان به معنی نفی دیگران نیست. بعضی از دوستان هم پیام هایی به من دادند که چرا بعضی که ویراستار نیستند نامشان در کتاب آمده است. درست است که همه کسانی که من در این کتاب با آن ها گفت وگو کرده یا مطلبی از آنان آورده ام ویراستار نبوده اند، اما این ها از ویراستاری و تاریخچه و وضعیت ویراستاران در حوزه کاری خودشان مطلع بوده اند.

درباره ضرورت انجام دادن این نوع کارها باید بگویم که کارهایی ازاین دست را می شود در حوزه حفظ میراث فرهنگی ناملموس قلمداد کرد که با همکاری جمعی فراهم آمده است. مردمی که در این خطه هستند، اگر خودشان تاریخ و کرده هایشان را مکتوب نکنند، احتمال دارد عده دیگری ناآگاهانه ــ اگر نگوییم مغرضانه ــ حرف هایی بزنند که شاید بعدها این طور قلمداد شود که تاریخ را تحریف کرده اند. من یک نمونه را درهمین رابطه، که شاید انگیزه ای برای تدوین این کتاب به من داد، در اینجا نقل می کنم. در کتابی که آقای ابوالفضل طریقه دار ــ که از ویراستاران صاحب نام قم هستندــ با عنوان «انواع ویرایش» نوشته اند و چاپ های متعددی از آن به بازار آمده است، هیچ نشانی و نامی از سابقه ویراستاری به جز از قم ــ که ایشان منسوب به آنجایندــ و تهران نمی بینیم. از صفحه ۴۵ تا ۴۹ که ایشان به سابقه ویراستاری در ایران پرداخته است، خواننده چنین متوجه می شود که قبل از انقلاب در تهران فعالیت هایی بوده است و بعد از انقلاب هم عمده فعالیت های ویراستاری در قم بوده و آن هم در نیمه دهه ۶۰ و به همت یک نفر. صد البته مقصر کوتاهی در گزارش نادرست و ناقص سابقه و جریان ویراستاری در کشور تنها نویسنده این کتاب و کتاب های دیگری از این دست نیستند؛ بخش عمده این کوتاهی و قصور به اهل قلم، و به خصوص خود ویراستاران خراسان و مشهد، برمی گردد که تاریخ فعالیت خود و همکارانشان را گردآوری و منتشر نکرده اند.

این کتاب ویراستاران دود چراغ خورده را معرفی کرده است
محمدجعفر یاحقی

شناخت مشهد ابعاد مختلفی دارد که یکی از آن ها مسئله نشر و چاپ و مطبوعات و مانند این است که گوشه ای از آن در کتاب دکتر رسولی آمده است. این همه هنر، و هنرمندان مختلف، مؤسسات مختلف و بسیاری چیزهای دیگر می توانند موضوع پژوهش باشند؛ تاریخچه عکاسی، تاریخچه تئاتر، تاریخچه اماکن خصوصی مانند قهوه خانه ها، تاریخچه انجمن های ادبی و ... این قدر مسائل مهمی هستند که می برازد آن ها را هم در کانون توجه قرار دهیم و به آن ها بپردازیم. مشهدشناسی این وظیفه را دارد که به آن ها هم بپردازد.

محمدجعفر یاحقی نشست خطه ویراستاران

اما درمورد این کتاب. من هم تعجب کردم که این همه آدم و اطلاعات درمورد ویراستاری در خراسان وجود داشته است. خودم هم خیلی مطلع نبودم. ما باید آدم هایی را که کار کرده اند و دود چراغ خورده اند به دیگران بشناسانیم، و درباره ویراستارانْ این کتاب چنین کاری کرده است. و چه اطلاعات و سرنخ های خوبی در این کتاب داده شده است که یک شبکه ارتباطی ویراستاری در سطح کشور، و به خصوص با تهران و به ویژه با مؤسسه عجیب الخلقه «فرانکلین»، برقرار شده است، مؤسسه ای که متأسفانه به دلایلی از آن بدگویی می کنند. همین جا عرض کنم که مؤسسه «فرانکلین» خدمت بسیار بزرگی به فرهنگ و ترجمه ایران کرده است که متأسفانه این خدمات نادیده گرفته می شود.

نکته ای که می خواستم اضافه کنم این است که کاش همین کتاب را که درباره ویراستاران است می دادید یک نفر دیگر ویرایش کند، چون مقداری نیاز به ویرایش دارد. هیچ کتابی مبرای از ویرایش نیست، حتی کتاب ویراستاری. با استفاده از کلمه «خطه» در عنوان کتاب هم چندان موافق نیستم. یک نوع انحصارطلبی، یک نوع ویژگی خاصی به خراسان داده اید که حق نیست. وقتی می گویید «خطه ویراستاران»، یعنی جاهای دیگر ویراستار وجود ندارد و فقط اینجاست که ویراستار وجود دارد. تشخصی بالاتر از حد خراسان بهش داده اید. من خراسان را دوست دارم، اما حقیقت را بیشتر دوست دارم.

این کتاب باعث ایجاد خودباوری در ما می شود
علی خزاعی فر


در خلق آثار هنری و ادبی، در سیاست ورزی و شیوه زندگی و بسیاری از حوزه ها معمولا سه دیدگاه هست: دیدگاه اول این است که جهانی فکر کنیم، دیدگاه دوم این است که ملی فکر کنیم و دیدگاه سوم این است که محلی فکر کنیم. حالا سؤال پیش می آید در کاری که ما می خواهیم بکنیم کدام یک اهمیت دارد. نمی شود پاسخ مشخصی خارج از بافت به این سؤال داد. بستگی به شرایطی دارد که کار در آن انجام می شود، و باید از افراط و تفریط در به کار بستن این دیدگاه ها پرهیز کرد. مثلا، حافظ دیدگاهی جهان وطنی دارد و در عین حال ستایشگر شیراز هم هست. اما دیدگاه چهارمی هم هست که موضوع صحبت من است. در فرهنگ جهانی شدن، اصطلاحی داریم به نام ‘Glocalization’ که ترکیبی است از «جهانی شدن» [globalization] و «محلی شدن» [localization]. درواقع، پیشنهاد می کند ترکیب و جمعی صورت بگیرد بین نگاه جهانی و محلی و چیز دیگری تولید شود. پس صحبت از ادغام فرهنگ ها و ازمیان بردن مرزهای فرهنگی بین ملت هاست. دیدگاه چهارمی که عرض می کنم ــ که دقیقا به همین معنی نیست ــ این است که جهانی فکر کنید، محلی عمل کنید. فکر می کنم مشکلی که در ایران، در همه عرصه ها، با آن مواجهیم فقدان این دیدگاه است.

این موضوع، به خصوص در حوزه ادبیات و هنر، هست، ولی در سایر حوزه ها هم هست. براساس این دیدگاه، ما از روش ها و ایده های جهانی الهام می گیریم و با استفاده از آن ها به طرح موضوعات و داستان ها و روایت های محلی برای مخاطب جهانی یا ــ لااقل ــ با معیارهای جهانی می پردازیم. اگر شما به خراسان یا به مشهد نگاه کنید، خیلی خوب متوجه می شوید که در ۴۰-۵۰ سال اخیر فقدان چنین دیدگاهی دراثر غلبه دیدگاه یا نگاه سیاسی چه آسیب های فرهنگی یا ادبی به ما وارد کرده است. البته در مشهد یا خراسان شاهد نمونه های خوبی هم هستیم که چند نمونه از آن را ــ که براساس دیدگاهی که عرض کردم است ــ نام می برم. رمان «کلیدر» به یک داستان محلی می پردازد، ولی این رمان در سطحی فراتر، در سطح ملی و شاید بشود گفت در سطح جهانی، می تواند انعکاس پیدا کند. یا «خردسرای فردوسی» که حرکتی مشهدی است با معیارها و استانداردهای بسیار بالا، یا فصلنامه «پاژ» یا «بنیاد پژوهش های آستان قدس». البته منظورم آن ورژن اول «بنیاد پژوهش های آستان قدس» است که حقیقتا خیلی قدم مثبت و جالبی برای شهر مشهد بود و اگر آن ادامه پیدا می کرد خیلی تأثیرات مثبتی می توانست در فرایند نشر ایجاد کند.

حالا چرا این دیدگاه لازم است و به خصوص کسانی که از پایتخت دور هستند باید چنین دیدگاه هایی را در شناسایی هویت خودشان به کار بگیرند واقعا خیلی جای بحث دارد. من از این منظر به این کتاب نگاه کردم. مهم تر از محتوای کتاب برای من اسامی کسانی بود که در کتاب بودند و خیلی از آن ها را نمی شناختم و نمی دانستم با کار ویراستاری ارتباطی دارند. خدمتی که این کتاب کرده این است، بیش از آنکه راجع به بحث ویراستاری باشد، راجع به خود گردهم آوردن این افراد مشهدی است که این باور در ما به وجود بیاید که ما هستیم. کار بزرگی که آقای رسولی کرده اند این است که مانعِ ازبین رفتن یک سوژه محلی، که ویرایش در خراسان بوده، شده اند. در حالی که خیلی از سوژه های محلی، به این خاطر که هنرمندان یا منزوی شده اند یا منفعل و یا به تهران کوچ کرده اند، ازبین رفته اند. انبوه روایت ها و داستان های محلی هست که می تواند روایت شود، اما نمی شود، چون آن جمع و خودباوری نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...