کتاب «چشم مرا روشن کن» برگزیده‌ای از 6 دوره داستان‌نویسی برای جشنواره امام رضا(ع) توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، ساسان ناطق که مسئولیت گردآوری این اثر را برعهده داشته است درباره شکل‌گیری مجموعه داستان‌های کتاب گفت: از قریب به 220 داستان حدود 68 داستان برای گردآوری در این کتاب انتخاب شد که انتخاب داستان‌ها بر اساس شاخصه‌هایی چون ایده‌های نو با درون‌مایه قوی، پرهیز از کلی‌گویی و تنوع زاویه دید بوده است.
وی همچنین به ترکیب جنسیتی نویسندگان اشاره کرد و گفت: سعی کرده‌ام در گردآوری داستان‌ها از تمام گروه‌های سنی استفاده شود که نکته قابل اذعان حضور و استقبال چشمگیر و پررنگ نویسندگان زن بوده است.

این پژوهشگر ادبی در ادامه از عنوان کتاب سخن گفت و افزود: در باور من این‌گونه بوده که نویسندگان در همکاری با این جشنواره به نوعی به دنبال ادای دین به شخصیت حضرت ثامن الحجج بودند که احساس کردم نویسنده به نوعی خواسته است ضمن بهره برداری از شخصیت حضرت امام رضا، سیره و روش این امام بزرگوار را در قالب داستان به مخاطبان ارائه کند لذا سعی کردم این عنوان داستانی را برای کتاب برگزینم.
 
کتاب «چشم مرا روشن کن» توسط انتشارات سوره مهر در شمارگان 2500 نسخه و قطع رقعی منتشر شده است.

 

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...