به همین نزدیکی | اعتماد


داستان‌های «خانم جولی» [اثر زهرا بیگدلی] روایت‌هایی قابل لمس از زندگی حال حاضر قشر جوان است. روایت‌ها در بیشتر این مجموعه داستان از زبان راوی خودآگاه سوم شخص بیان می‌شوند. واقعیت حال حاضر روایت‌ها مانند زندگی افراد جامعه است. زبان در داستان‌های «رخ آبی، شام خداحافظی، مافیا» بیشتر به گزارش نزدیک است. ولی خط محور هر 8 داستان یکسان است، نیاز به اهمیت دادن ارزش‌های انسانی در فرهنگ روبه مدرن شدن امروزی.

خانم جولی زهرا بیگدلی

به نظر می‌رسد نویسنده با گزارش و روایت از رویدادها نشان می‌دهد که تغییری اساسی در زندگی کنونی حاصل شده است. تک افتادگی، انزوای درونی زنان، تنهایی و تسلط بر خویشتن همه در شیوه زندگی شخصیت‌ها نمایان می‌شوند.

شخصیت‌های داستان‌ها رفتارهایی متناقض در کشاکش خود با اصل واقعیت دارند. به طور معمول نمی‌توانند از بند این تناقض‌های حاکم بر وجودشان رهایی پیدا کنند. این موضوع اگرچه درونی است اما در مهارت‌های اجتماعی خودنمایی می‌کند.

داستان «امتیاز 19» تلاش زنی است که می‌خواهد در تنهایی بر خودش مسلط باشد و بتواند از عهده بار مسوولیت زندگی بعد از طلاق برآید. «بعد از جدایی«تنهایی نمی‌تونی، کم میاری،» زالویی شده و چسبیده بود به سلول‌های خاکستری‌اش. هر وقت مشکلی پیدا می‌کرد به هر چه می‌توانست چنگ می‌انداخت تا حلش کند: غرور، نیمه مردانه وجودش و مهارت‌هایی که نداشت و پیدا می‌کرد. مشکل که فیصله پیدا می‌کرد، یک امتیاز به خودش می‌داد.»

شمار بسیاری از جامعه شناسان منکر اهمیت وراثت نیستند اما بر این امر تاکید دارند که محیط تا حد وسیعی عامل تعیین‌کننده‌ای است. داستان امتیاز 19جواب پرسش چرا یک زن نتواند از مهارت‌هایش به تنهایی استفاده کند را روشن می‌کند. از طرف خانواده یا محیط، آموزش ندیده است زیرا یاد می‌گیریم بعضی کارها مثل تعویض سرپیچ و تعمیرات مردانه هستند. اما می‌توان مهارت‌هایی را فراگرفت و بر ترس غلبه کرد. این تفاو‌ت‌ها بیشتر از فرهنگ و جامعه به انسان‌ها تحمیل می‌شود.

نقش «دیگری» در کل زندگی افراد پر رنگ است. هنگامی که افراد رفتارهای خود را با ارزیابی از چشم دیگران یا جامعه می‌بینند. بنابراین از رفتارهای خوشایند خود دوری می‌کنند تا برای دیگران پذیرفتنی باشند. البته دیگرانی که رابطه‌ و رفت و آمدهای بیشتری دارند.
«رخ آبی» روایتی از مرجان، زن روزنامه‌نگاری است که در یک شرط‌بندی با همکارانش مجبور به کوتاه کردن موهایش می‌شود. «فرزاد نگاهش را روی موهای مرجان چرخاند: «کوتاه‌تر کنی می‌برمت استادیوم.»

برای پذیرفته شدن و برابری در فرهنگ جامعه حاضر است موهایش را با ماشین کوتاه کند. اما مرجان یک انتظار دیگر هم دارد. او دوست دارد از طرف حنیف، شوهرش مورد ارزش و اهمیت قرار داده شود و چون حنیف بی‌اهمیت از موضوع کوتاه شدن می‌گذرد، مرجان تصمیم می‌گیرد که موهایش را کوتاه‌تر کند. ورزشگاه تنها دلیل نیست. مرجان می‌خواهد ارزش بیشتری در گروهی که کار می‌کند، داشته باشد. مرجان محتاج یک نگاه برابرگونه است.

«احتمالش کم نبود. نه. زیاد بود؛ موها را با نمره چهار می‌زد و کل رخ را آبی می‌کرد، حنیف ناراحت می‌شد؟ حنیف باز می‌گفت کدو؟ حنیف قصارتر از کدو می‌گفت؟ حنیف اصلا می‌فهمید؟ نه. شاید. نه. نه؟ نمی‌فهمید؟... مرجان جلو حنیف دوید و گفت: دوباره بگو عین چی شدم؟ تربچه پوست کنده. از شام خبری نیست.»

همین نگاه و همین ارزش برابری در داستان میسیز جولی هم وجود دارد. مینا شخصیت داستان همه نوع تلاشی می‌کند تا با حسام یکی باشد. زبان ادبیاتش را مطابق با نامزدش می‌سازد. اما حسام بی‌توجه به این همه تلاش است. او فقط به فکر آرزوهای خودش است و به ماشینش فکر می‌کند. تا جایی که به دلیل وسایل جانبی ماشین همچنان از خرید حلقه ازدواج امتناع می‌کند.

این زنجیره در هریک از داستان‌ها به نوعی تکرار می‌شود. روایت‌ها رویدادهای عجیب و غریب و دور از دسترس نیستند. برخاسته از سطح جامعه، طبقه اجتماعی متوسط و نیازهای انسانی افرادند. مانند هریک از ما، به همین نزدیکی. می‌توان درک کرد که جامعه انسانی به قدری قدرت دارد که می‌تواند نیازهای افراد را به سمت اهداف اجتماعی خاصی هدایت کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...