رودررو با وجدان بشری | اعتماد


فرناندو پسوا می‌گوید چه بر سر این زوج‌های خوشبخت می‌آمد اگر که تنها یکی از آن دو نفر می‌توانست عمق روان آن دیگری را بکاود. با این مقدمه به ایجاز و اختصار نگاهی خواهم داشت به رمان «کوکورو» [Kokoro] اثر ناتسومه سوسه‌کی [Natsume Sōseki] که به تازگی با ترجمه سمیه دل‌زنده‌روی منتشر شده است.

خلاصه رمان کوکورو» [Kokoro] اثر ناتسومه سوسه‌کی [Natsume Sōseki]

کوکورو روایتی است مردانه و رئالیستی- خطی از نظرگاه سوم ‌شخص محدود؛ روایتی از مثلثی عشقی مشابه همه مثلث عشقی‌های داستانی و واقعی و مجازی با فرجامی تلخ! روایتی تلخ و گزنده از رفاقت، عشق و ازدواج و دست آخر ضدقهرمانی نه چندان دوست داشتنی. روایتی با پس‌زمینه‌های واقعی از فرهنگ شرق دور با همه مختصات و مشخصات مردمانی که تعریف خاص خود را از زندگی و مرگ دارند.
در «کوکورو» می‌خوانیم: «می‌خواهم بی‌هیچ درنگی تو را با سایه‌های سیاه این جهان رودررو کنم. اما نباید بترسی. به سیاهی‌ها خیره‌ شو و آنچه را به کار تو می‌آید دست‌چین کن. منظورم از سیاهی، اصولا سیاهی به لحاظ اخلاقی است.»

درست برخلاف ادبیات غرب قربانی این رابطه در «کوکورو» زن نیست. مردی است در قامت استادی که مورد تکریم و تمجید جامعه است. زن در پستوی مظلومیت و تقدیرِ انگار از پیش نوشته خود، از پنجره زنانه‌اش دنیا را با تمام مکافاتش به تماشا نشسته است. دانشجویی به استاد همجنسش دل باخته و این دلباختگی آن چنان در تار و پود زندگی او ریشه دوانده که گاه از یاد می‌برد پدری با بیماری پنهان و آشکار درگیر است. با این‌همه ما هنوز نمی‌دانیم این دلبستگی نه چندان مالوف و متعارف ریشه در کدام خصیصه دانشجو دارد. هورمون‌‌های غریزی یا... اولویت زندگی دانشجوی کنجکاو قصه تنها و تنها زندگی پررمز و راز استاد است و بس.

اگر بخواهم در عین امانتداری به یادداشتی کوتاه بر کتاب «کوکورو» بسنده کنم، پیچیدگی‌های نوع روایت، سوژه، صحنه، گفت‌وگو، زبان و نماد، حرف‌های بسیاری را به دنبال دارد که هر کدام‌شان برای بررسی دقیق آن مستلزم زمان و مکانی است که در اینجا فرصت پرداختن به آنها و به شکلی همه‌جانبه نیست اما در مرور آنچه که در «کوکورو» می‌گذرد، همین چند سطر برای واکاوی و دقیق شدن در لایه‌های زیرین ذهن نویسنده خوش‌اقبال ژاپنی کفایت می‌کند.

در «کوکورو» مخاطب با روایتی چند لایه مواجه نیست. گفت‌وگوها به ساده‌ترین شکل ممکن بار قصه را به دوش می‌کشند و درنهایت صحنه‌پردازی به ساده‌ترین شکل ممکن - به دلیل شاید هوشمندی نویسنده- موازی با رفت‌وآمدهای بازیگران تدارک شده است. زن‌های داستان یا شاید بهتر این است که بگویم تنها زن داستان در هیات تیپ مطرح است تا شخصیتی اثرگذار. زن از صحنه غایب است مگر آنکه قرار بر حضوری گذرگاهی و عین‌الوقتی داشته باشد. زمان در «کوکورو» با ذائقه مخاطب همراه است و زندگی به ساده‌ترین شکل ممکن با همه دردناکی‌هایش جریان دارد.

«ابتدا گمان می‌کرد بی‌علاقگی سنسی به او نتیجه محتومِ بدبینیِ سنسی به جامعه است. اما این توجیهی نبود که او را قانع کند. با آنچه نزد من فاش کرد، باید گفت گاهی حتی عکسِ این فکر ذهنش را درگیر می‌کرد: از کجا معلوم که بی‌علاقگی سنسی به او باعث بدبینی سنسی به جامعه نشده باشد؟ توانِ کلمات منحصر به ارتعاش هوا نیست. آنها می‌توانند چیزهای عظیم‌تر را به حرکت درآورند.»

از ویژگی‌های شاید بتوان گفت منحصر به فرد کوکورو یکی این است که نویسنده با ساده‌تر کردن زبان، مخاطب را غافلگیر می‌کند. هر جایی از قصه که در انتظار پند و موعظه‌ای تکان‌دهنده از استاد نگون‌بخت و سر در گریبان با وجدان و اخلاق هستیم، داستان به ما می‌فهماند که منتظر هیچ اتفاق یا معجزه‌ای نباشیم. شاید یکی از دلایل اقبال بسیار بلند این رمان در جامعه ژاپنی همین بی‌پیرایگی و تفهیم این نکته است که انسان‌ها باید بدانند کائنات برای تعیین مجازات خودخواهی‌های انسانی خیلی سختگیر نیستند و چرخ روزگار طوری می‌چرخد که آدمی بی‌آنکه خود چیز زیادی از آن بفهمد، می‌نشیند به تعیین صدور حکم برای خطاها.

در برشی دیگر از این داستان ژاپنی می‌خوانیم:
«حتما هنوز به یاد داری روزی به تو گفتم گونه‌ای بشر به نام آدمِ بد در این جهان وجود ندارد. باید توجه داشت بیشتر خوب‌ها هم، اگر موقعیتش پیش بیاید ناگهان بد می‌شوند.»
حرف آخر آنکه در این زمانه پرآشوب و بدرنگ، می‌توان دقایق بسیاری را با «کوکورو» زیست؛ بی‌آنکه ریتم تند زندگی‌ ما تاثیری بر روند آرام آن داشته باشد. در سایه زیستن با «کوکورو» می‌توان به‌طور موقت آهنگ زندگی را فراموش کرد و این کم اتفاقی نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...