همه مردان رئیس جمهور | الف


در طول دو قرن اخیر از تاریخ آمریکا، از میان خیل روسای جمهور این کشور، تنها یک نفر(ریچارد نیکسون) پیش از پایان دوران حکومتش استعفا کرد، آن هم در زمانی که تنها یک‌سال از آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری‌اش می‌گذشت و طبق قانون ایالات متحده، برای سه سال باقی‌مانده از دوره ریاست جمهوری‍اش، معاون اولش جایگزین او شد.

خلاصه کتاب واترگیت» [Perspectives modern world history : Watergate] الکساندر کرودن [Alex Cruden]

ریچارد نیکسون بدترین رئیس جمهور امریکا نبود؛ اما بی‌گمان از بداقبال ترین آنها بود! رسوایی پیش آمده برای او، در بسیاری از کشورهای دنیا چالش حادی برای صاحبان قدرت محسوب نمی‌شود، اما در جایی که رسانه‌ها به راحتی می‌توانند هرکسی را در هر مقامی به چالش و نهایتا پاسخگویی مجبور کنند. او یک بازنده بود، بازنده‌ای سیاسی در برابر افکار عمومی.

رسوایی «واترگیت» آنقدر پر سروصدا بود که نه تنها دستمایه فیلمی موفق و پرکشش به نام «همه مردان رئیس جمهور»(آلن جی کاپولا، 1976) شد، بلکه به اشکال مختلف در نشریات و کتابها نیز مورد توجه قرار گرفت که جملگی حکایت از جذابیت این ماجرا داشتند.

اگر می‌خواهید درباره واترگیت بیشتر بدانید، نشر ققنوس در مجموعه «چشم اندازهایی از تاریخ معاصر جهان» کتابی خواندنی در این باره منتشر کرده است.

کتاب «واترگیت» [Perspectives modern world history : Watergate] به خوبی می‌تواند شما را با ابعاد مختلف این ماجرا آشنا کند. چراکه ساختار کتابهای مجموعه‌ی مورد اشاره، همانطور که از عنوانش پیداست، به گونه‌ای تدارک دیده شده که می‌تواند چشم‌اندازی روشن و چند وجهی به روی یکی از سرنوشت سازترین رخدادهای یک ملت در تاریخ معاصر بگشاید. چنان که در دیگر کتابهای این مجموعه نیز به ماجراهای سرنوشت ساز در سرزمینهایی مثل روسیه، کوبا، ژاپن و... پرداخته شده است.

این ماجرا از آن رو واترگیت نام گرفت که یکی از مهمترین اتفاقها در ساختمانی به همین نام رخ داد که کمیته ملی حزب دموکرات امریکا در آن قرار داشت. جایی که یک گروه تحت حمایت جمهوری خواهان در آن دستگاه شنود کار گذاشته بودند. سردر آوردن از کار رقبای انتخاباتی نهایتا کار دست آنها داد. کمی بعد پنج مرد در رابطه ی با کار گذاشتن دستگاه‌های شنود در دفاتر وابسته به حزب در ساختمان واترگیت دستگیر شدند.

نیکسون هرگونه ارتباط یا اطلاع از ماجرا را تکذیب کرد. در همین دوره بر رقیب دموکرات خود در انتخابات پیروز شد. اما اندک زمانی بعد معلوم شد. این ماجرا نه تنها در ماجرای انتخابات نیز دخیل بود، بلکه خود نیکسون نیز از آن اطلاع داشت.

نیکسون با وجود اینکه قدرت اول کشورش را در دست داشت، چاره‌ای جز پاسخ‌گویی نداشت. نتوانست پرسشهای قضات را پشت گوش بیندازد، پاره ای اسناد و مدارک از او خواسته شد که با وجود فشارهای بسیار نتوانست از تحویل آنها خود داری کند . این ماجرا رفته رفته به چالشی بزرگ برای او بدل شد، او ابتدا دربرابر اتهامات و استعفا مقاومت می‌کرد، اما هنگامی که مشاورانش او را قانع کردند که در دادگاه و استیضاح بازنده خواهد بود، علیرقم میل باطنی اش، تسلیم و مجبور به استعفا شد، جرارد فورد معاون نیکسون جای او را گرفت و درنهایت حکم عفو غیر مشروط و کامل به او داد که این نیز در سطح جامعه واکنش هایی به دنبال داشت.

در کتاب واترگیت با ترجمه فاطمه شاداب که متن آن توسط الکساندر کرودن [Alex Cruden] گردآوری و ویرایش شده، در یک سیر تدریجی با بازیگران گوناگون این ماجرا ، جنبه‌های مختلف آن، دلایل و انگیزه‌های وقوع، بازتاب آن در میان رسانه ها و واکنش افکار عمومی و... آشنا می‌شویم. برای این منظور کتاب در سه بخش مختلف تدارک دیده شده و هربخش نیز از چندین دیدگاه مختلف تشکیل می‌شود. بخش نخست به زمینه تاریخی ماجرای واترگیت اختصاص یافته است و روایتی از زمان وقوع، چگونگی رخ دادن آن و حوادث و پیامدهایش ارائه می‌کند. بخش دوم به مباحث پیرامونی این ماجرا اختصاص دارد؛ مباحثی همانند اینکه آیا نیکسون مستحق برکناری بود؟ مطبوعات چه نقشی در این زمینه داشتند، ماجرای مصونیت سیاسی رئیس جمهور و از این دست. سرانجام در بخش سوم کتاب نیز خواننده روایت‌هایی شخصی از این ماجرا هستیم. در این بخش حاضران یا ناظرانی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند به بیان مشاهدات خود درباره ماجرای واترگیت پرداخته اند. از جمله خود ریچارد نیکسون در گفتگویی با دیوید فراست به بیان ماجرا از دل این اتفاق پرداخته است. همچنین بخشی از خاطرات یکی از قضات دادگاه‌های مرتبط با این ماجرا نقل شده و یا درگفتگویی کوتاه با دختر نیکسون، به واکنش‌ها ی او از نگاه یکی از افراد خانواده‌اش پرداخته شده است.

در انتهای کتاب نیز علاوه بر گاه‌شمار وقایع واترگیت، سیاهه‌ای از کتابها و مقالات و... ارائه شده که در صورت علاقمندی مخاطب به مطالعه بیشتر در این باره می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

در مجموع می‌توان گفت، الکساندر کرودن در «واترگیت» مجموعه ای جذاب از دیدگاه‌ها و روایت‌های موجود در باره واترگیت تدارک دیده است. هر دیدگاه را در یک نشست کوتاه می ‌توان خواند. این دیدگاه ها در مجموع به شکلی پازل وار تصویری جامع از ماجرا در ذهن خواننده شکل می دهد. ویراستار کتاب در این راستا برای کامل شدن بحث از جداول و نمودارهای مختلفی در این باره استفاده می‌کند. همچنبن در طول کتاب از کادرهای حاشیه‌ای بسیاری برای دادن اطلاعات درباره زندگی افراد محوری و یا رویدادهای تاریخی و توضیح پاره ای از مفاهیم برای درک بهتر مخاطب ارائه شده است. این درست که کتاب برای جوانان و علاقمندانی که اطلاعات چندانی از این ماجرا ندارند تدارک دیده شده، اما در دل این دیدگاه‌های مختلف، نکات تازه و جذاب زیادی برای خوانندگان حرفه‌ای‌تر نیز دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...