جهانی درحال دگرگون شدن | الف


با انتشار «سقوط فرشتگان» [Falling angels] که با ترجمه نینا فراهانی و به همت نشر چشمه به بازار آمده چهار اثر از تریسی شوالیه [Tracy Chevalier] در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار گرفته: «دختری با گوشواره‌ی مروارید» با ترجمه‌ی گلی امامی، «نور شعله‌ور» با ترجمه‌ی شیوا مقانلو و «آخرین فراری» با ترجمه‌ی طاهره صدیقیان؛ که در این میان «دختری با گوشواره‌ی مروارید» با استقبال به مراتب بیشتری از سوی علاقمندان ادبیات داستانی روبه رو شد و سهم ویژه‌ای در معرفی و آشنا شدن خوانندگان فارسی زبان با این نویسنده داشت.

سقوط فرشتگان» [Falling angels تریسی شوالیه [Tracy Chevalier]

اقبال قابل توجه کتاب سقوط فرشتگان چنان بود که ظرف مدت زمان اندکی کتاب حاضر به چاپ دوم رسید و این یعنی تریسی شوالیه و سبک داستان نویسی او میان خوانندگان طرفداران خاص خود را پیدا کرده است. «سقوط فرشتگان» سومین کتاب کارنامه تریسی شوالیه محسوب می‌شود که در سال ۲۰۰۱ منتشر شده است. جالب اینکه نویسنده داستانی را روایت می‌کند که درست به صد سال قبل باز می‌گردد، یعنی سال ۱۹۰۱ در بریتانیا، این سال با مرگ ملکه ویکتوریا (در ژانویه ۱۹۰۱) آغاز شده و تاریخ پایان آن نیز سال ۱۹۱۰ مصادف با مرگ شاه ادوارد ششم است.

سقوط فرشتگان نمونه‌ای مناسب از ادبیاتی است که هم می‌تواند مخاطبان جدی ادبیات داستانی را جذب خود کند و هم اینکه به واسطه جذابیت مضمون و نثر خوشخوان، مورد پسند توده مخاطبان قرار بگیرد. این رمان نه یک راوی که توسط راویان متعدد بازگو می‌شود؛ در واقع اغلب شخصیت‌های کتاب به فراخورد موقعیت داستانی به روایت بخشی از رمان می‌پردازند و این روایت‌ها پازل وار در کنارهم کلیت درونمایه رمان را می‌سازند. این شگرد شاید در نگاه نخست چندان مورد پسند مخاطب عام نباشد و موجب سردرگمی احتمالی او شود؛ اما تریسی شوالیه با فاصله گذاری میان روایت راوی‌ها، و قرار دادن نام هر شخصیت در ابتدای روایت او؛ مانع از سردرگمی آنها می‌شود.

سقوط فرشتگان رمانی ست که توسط یک زن نوشته شده است که از همان جزئی نگری‌ها و ریزبینی‌های خاص جهان زنانه برخوردار است و آن را دستمایه روایت زن در جهان تازه ساخته است. آغاز قرن بیستم در این رمان نقطه آغاز تغییر و تحولاتی در جامعه انگلیس است، به خصوص برای زنان.
دستاوردهای تکنولوژیک جهان را دگرگون کرده اند، مدرنیته به همراه آن وارد زندگی مردم شده است و به تناسب این تغییرات ساختارهای سنتی زندگی نیز باید دگرگون شوند. زنان هنوز از حق رای برخوردار نیستند و نقش اجتماعی آنها نیز کمرنگ و چندان تاثیر گذار نیست. با این حال برخی جنبش‌ها و حرکت‌های تحول خواهانه به خصوص از سوی جمعیت‌هایی که زنان پایه ریزی کرده اند در شرف انجام است.

در واقع تریسی شوالیه در رمان خود با برگزیدن دو خانواده که هر یک به نوعی رویکردی برخاسته از دل جامعه را نمایندگی می‌کنند به شرح تقابل سنت و مدنیته در ابتدای قرن بیستم و در جامعه انگلیس پرداخته است. جامعه‌ای که از قضا نظام ارزش‌های آن با سنت‌های دیرینه گره خورده اند. خانواده سلطنتی نماد ارزش‌های سنتی در جامعه انگلیس محسوب می‌شود که هنوز به شکل روشنی شکل طبقاتی خودرا که برگرفته از میراث و عناوین خانوادگی ست حفظ کرده است. تریسی شوالیه با یک شناخت دقیق از شرایط و مناسبات سالهای آغازین قرن بیستم به سراغ روایت این داستان رفته و آن به روشنی در کنش‌ها و واکنش‌های درونی و بیرونی شخصیت‌ها نیز منعکس کرده است. در چنین فضایی ست که واکنش ذهنی یک شخصیت از شنیدن خبر مرگ ملکه و بی تفاوتی نسبت به آن به خوبی در دل رمان می‌نشیند. ترس از اینکه دیگران اورا متهم به خیانت به وطن کنند! به روشنی نشان از بنیانهای استوار سنت در آغاز قرن بیستم انگلستان دارد.

شخصیت‌های اصلی کتاب به دو خانواده واترهاوس و کولمن تعلق دارند. این دو خانواده توسط نویسنده نماد‌های سنت و مدرنیته در داستان محسوب می‌شوند. یکی شیفته و معتقد به ارزش‌های سنتی عصر ویکتوریایی ست و دیگری دل در گرو تغییرات سریع جهانی است که به سمت نوشدن می‌رود.

در چنین فضایی مرگ ملکه ویکتوریا بار معنایی ویژه‌ای برای رمان به ارمغان می‌آورد. چرا که خانواده کلمن مرگ ملکه ویکتوریا را نقطه پایانی بر عصری می‌دانند که با آمدن ادوارد ششم احتمالا خبر از روزگار بهتری می‌دهد. جالب اینکه نویسنده آشنایی این دو خانواده را از طریق کنارهم قرار گرفتن آرامگاه خانوادگی آنها در گورستانی متعلق به طبقه ثروتمند شکل می‌دهد. انتخاب چنین تمهیدی می‌تواند نمادی باشد از اشتراکاتی که از گذشتگان به آنها رسیده یا ایستادن در دورانی که آدمها با تاریخ و فرهنگ مشترک در گذشته، رویکردهای متفاوت به آینده دارند. حکایت ملتی که به واسطه عقاید خود هر چقدر رنگارنگ باشند، به واسطه پیوند‌های گذشته با یکدیگر مرتبط می‌شوند.

به هر روی تریسی شوالیه ایده‌هایی این چنین را دستمایه روایت داستانی پر شاخ و برگ و جذاب کرده که روایت گر جنبش‌های گوناگون زنان و تغییر و تحولات جامعه‌ای ست که زندگی شخصیت‌های داستان را نیز تحت الشعاع قرار می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...