بازگشت مابعدالطبیعه | اعتماد


کتاب «متافیزیک علم: درآمدی نظام‌مند و تاریخی» [Metaphysics of science : a systematic and historical introduction] نوشته مارکوس شرنک [Markus A. Schrenk]، با ترجمه حسن امیری آرا به تازگی منتشر شده است. در این یادداشت قصد ندارم درباره محتوای این کتاب چیزی بنویسم و هدفم بیش از هر چیز معرفی اجمالی آن است. در حد اینکه کتاب به‌ طور کلی درباره چیست، از چه بخش‌هایی تشکیل شده و در هر فصل چه مباحثی را مطرح می‌کند. علت هم روشن است، کتاب چنان که از عنوان و ناشرش (سمت) بر می‌آید، یک کتاب تخصصی و دانشگاهی است و بیش از هر چیز به درد دانشجویان رشته‌های فلسفه و مطالعات علم می‌خورد.

متافیزیک علم: درآمدی نظام‌مند و تاریخی» [Metaphysics of science : a systematic and historical introduction]  مارکوس شرنک [Markus A. Schrenk]،

اما پیش از آن بد نیست به موضوعی ظاهرا حاشیه‌ای اشاره کنم که اتفاقا هم مقدمه کوتاه مترجم و هم پیشگفتار نویسنده با آن شروع شده است. کسانی مثل من که حدودا 15-14 سال پیش دانشجوی فلسفه بودند، یادشان می‌آید که آن زمان متافیزیک و علم، مثل جن و بسم‌الله بودند، یعنی اگر نه دشمن، دست‌کم ضد هم تلقی می‌شدند و کسی که اهل علم بود، کاری به متافیزیک نداشت و بالعکس. برای روشن شدن موضوع، بد نیست برای کسانی که با فلسفه آشنایی کمتری دارند، توضیح مختصری درباره دو اصطلاح «متافیزیک» و «علم» بدهم تا مشخص شود که چرا این دو تا این حد با هم بد بودند.

اول از متافیزیک شروع می‌کنم. متافیزیک یا مابعدالطبیعه، یکی از زیرشاخه‌های اصلی فلسفه است که به مسائل و موضوعاتی چون وجود و ماهیت، علت و معلول، ضرورت (وجوب) و امکان، علت و معلول، جوهر و عرض، قوه و فعل و... می‌پردازد. علت نامگذاری آن هم این است که ویراستار آثار ارسطوی معروف، یعنی یکی از نخستین کسانی که به صورت مدون درباره این مباحث نوشت، در زمان ویرایش و گردآوری کتاب‌های ارسطو، مطالب او در این باره را بعد از مطالبش درباره طبیعت (فیزیک) قرار داد. به همین علت اسم این مباحث «متافیزیک» یا «مابعدالطبیعه» شد. از همان زمان ارسطو (قرن چهارم پیش از میلاد) تا زمان فعلی، متفکران و فیلسوفان زیادی درباره این موضوعات بحث کردند. پربیراه نیست اگر ادعا کنیم که دست‌کم تا اوایل قرن بیستم، مهم‌ترین و رایج‌ترین موضوعات فلسفی، همین مباحث متافیزیکی بود و حتی به تعبیر متافیزیک شاه همه علوم و معارف شناخته می‌شد، چون چنان‌که مشخص است، از مباحثی بسیار اساسی و بنیادی بحث می‌کرد.

اما از حدود اوایل قرن بیستم، تحت تاثیر عواملی ازجمله قدرت گرفتن علم، متافیزیک جایگاه پیشین خودش را از دست داد و دست‌کم در تقابل با علم قرار گرفت. علم یعنی چه؟ «علم» در ترجمه science در اصطلاحات تخصصی اهل فلسفه، همان علم تجربی یا علم جدید است، مثل فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی که هر روز شاهد دستاوردهای گوناگون آن هستیم. علت اصلی از رونق افتادن متافیزیک یا دست‌کم جدا شدنش از متافیزیک هم همین بود. هر چه علم با دستاوردهای روزآمدش بیشتر زندگی انسان‌ها را متحول می‌ساخت، متافیزیک در جا می‌زد و همچنان به همان مباحث 2 هزار سال پیش مشغول بود. درنتیجه اتفاقا یک عده از فیلسوفان گفتند، شاید بهتر باشد که بی‌خیال متافیزیک شویم، چون به نظر می‌رسد مباحث متافیزیکی بیهوده و بی‌ثمر هستند. بعدا گروهی از فلاسفه ادعا کردند که متافیزیک بی‌معناست و کلا باید آن را کنار گذاشت.

البته در طول قرن بیستم عده‌ای از فیلسوفان، با ترس و لرز متافیزیک را رها نکردند و کماکان درباره آن بحث کردند، اما راه علم و متافیزیک به‌طور کلی از هم جدا تلقی شد. حالا چنان‌که نویسنده و مترجم کتاب «متافیزیک علم» می‌گویند، بار دیگر این مباحث متافیزیکی ازجمله در ارتباط با علم رونق گرفته است. علت هم آن است که در علم از مفاهیم و ایده‌هایی استفاده می‌شود که موضوع مستقیم خود پژوهش‌های علمی نیستند، مثل علیت، قابلیت، ضرورت، قوانین طبیعی و... اینها مفاهیمی هستند که عالمان و دانشمندان به‌طور معمول در کارهای‌شان از آنها بهره می‌گیرند، اما اگر از آنها بپرسیم که منظورتان دقیقا از علت و معلول چیست و قانون طبیعی به چه معناست، پاسخ شسته رفته و مشخصی در آستین ندارند. همین‌جاست که بار دیگر فیلسوفان اهل متافیزیک به میدان می‌آیند و تلاش می‌کنند برای این مفاهیم و ایده‌ها، معنای واضح و متمایزی بیابند. آیا موفق می‌شوند؟

جواب این سوال را با مراجعه به کتاب «متافیزیک علم» می‌توان دریافت. در این کتاب نویسنده بعد از ارایه تاریخ مختصری از متافیزیک در فصل اول، از عقل‌گرایی قرن هفدهم تا قرن بیستم، مستقیما به بحث از مفاهیم متافیزیکی مورد استفاده دانشمندان و عالمان می‌پردازد، مفهوم‌هایی مثل قابلیت‌ها، خلاف واقع‌ها، قوانین طبیعت، علیت، ذات گرایی قابلیتی و... این کتاب نشان می‌دهد که از متافیزیک گریز و گزیری نیست، اگرچه قطعا تاکید مباحث متافیزیک و شکل و نحوه پرداختن به آنها با زمان افلاطون و ارسطو فرق کرده و موضوعات آن دگرگون شده است. خلاصه آنکه متافیزیک بار دیگر برگشته و مباحثش اهمیت یافته است. کتاب متافیزیک علم مقدمه بسیار خوب و مفصلی برای آشنایی با آن است، با ترجمه‌ای دقیق و روان.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...