حلقهی گمشده در فلسفهی کانت | الف
در یکی از کتابهای فلسفی دههی هفتاد شمسی میخوانیم: «متن سومین نقد کانت، "سنجش نیروی داوری"، هنوز به فارسی ترجمه نشده است. و به این ترتیب، خوانندهی فارسیزبان از بخت و لذت خواندن مهمترین نوشتهی کانت دربارهی زیبایی و والایی محروم است، متنی که به گمان بسیاری نمونهی عالی از زیباییشناسی کلاسیک است.» از نیمهی دوم دههی شصت تا تقریباً اواخر دههی هفتاد شمسی این نوع نالهها و حسرتهای فلسفی در باب فلسفهی کانت رواج داشت. ماجرا چه بود؟
ماجرا این بود که «نقد عقل محض» در اوائل دههی شصت شمسی به فارسی و بهشایستگی ترجمه شد (با عنوان «سنجش خرد ناب»). از همان زمان، علاقمندان به کانت در حسرت دو نقد دیگر او بودند. نقد دوم، «نقد عقل عملی»، چندان باعث جلزوولز نمیشد، زیرا کتاب مختصری است که میتوان به خلاصه و گزارش آن در تاریخ فلسفهها و سایر کتابها دل خوش کرد. اما نقد سوم، «نقد قوهی حکم»، حکایت دیگری دارد؛ اینیکی کتابیست مفصل و مبسوط. بهعلاوه، پیچیده هم هست. لذا هیچ خلاصه و گزارشی حق مطلبش را ادا نمیکند.
خوشبختانه، بالأخره، در اواخر دههی هفتاد این کتاب هم به فارسی ترجمهای درخور یافت. ولی برخلاف انتظار، نتیجهای طوفانی در پی نداشت. کتابی بیش از 450 صفحه با نثری مختص کانت و مطالبی نامتعارف، دشوارتر از آن بود که بهطور گسترده فهمیده شود. درنتیجه، اغلب ناخوانده ماند، و اندک کسانی که آن را خواندند نصفهنیمه رها کردند یا نتوانستند درست و کامل بفهمند. بله؛ این کتاب مهم، بسیار مهم، نیاز به شرح و توضیح داشت؛ نیاز به یک راهنما.
این کتاب از دو جنبهی کلی هم مهم است و هم ارزشمند:
1) حلقهی نهایی پروژهی فلسفهی نقدی کانت است. بدون «نقد قوهی حکم»، «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی» درست چفتوبست نمیشوند. این کتاب هم آنها را به هم وصل میکند و هم کاملشان میسازد. کانت خود در مقدمهی «نقد قوهی حکم» مینویسد: «یک نقد عقل محض، یعنی نقد قوهی ما برای داوری بر طبق اصول پیشین، ناکامل میماند اگر قوهی حاکمه که آن هم بهمثابهی یک قوهی شناخت مدعی داشتن چنین اصولی برای خویش است، بهعنوان جزء خاصی از این نقد منظور نمیشد، هرچند که اصول آن در نظامی از فلسفهی محض هیچ جزء خاصی را در بین اجزاء نظری و عملی تشکیل نمیدهند، بلکه میتوانند حسب الاقتضاء، گهگاه به هر یک از این دو جزء ملحق شوند. زیرا اگر چنین نظامی باید روزی تحت نام عمومی متافیزیک تکمیل شود (که انجام آن کاملاً ممکن و از هر حیث برای کاربرد عقل از اهمیتی والا برخوردار است)، زمین چنین بنایی باید بهوسیلهی نقد تا همان ژرفایی که نخستین شالودهی قوهی اصول مستقل از تجربه قرار دارد کاویده شود تا هیچ جزء این بنا نشست نکند، زیرا ناگزیر به سقوط کل آن منجر خواهد شد.»
«نقد قوهی حکم» واسطهای است میان «نقد عقل محض» و «نقد عقل عملی»؛ به این معنا که پلی است میان جبر و اختیار، میان علیت مکانیکی و علیت غایی، میان علم و اخلاق، میان طبیعت و روح. این پل، همانند آن دو کرانهی پهناوری که به هم وصلشان میکند، خودش نیز ظریف و پیچیده و پر از جزئیات است. اما فقط اینها نیست که فهم این کتاب را دشوار کرده است. کلیت و ساختار کلی آن نیز کم مسئلهساز نیست. «نقد قوهی حکم» دو بخش کلی دارد. شاید پیچیدهترین و دشوارترین معضل این کتاب ربط دو بخش آن باشد. کانت در بخش اول به سرشت زیبایی، خلاقت هنری، انواع هنری و تقسیمبندیشان، و ارتباط زیبایی با اخلاق میپردازد. بخش دوم بهکلی متفاوت است. در این بخش، کانت ارگانیسمهای زنده، غایات آنها و اثبات وجود خدا را میکاود. این گسست ظاهری باعث شده که اولاً اغلب افراد بخش دوم را نادیده بگیرند؛ ثانیاً و بهتبع، روح کلی کتاب از دست برود؛ ثالثاً همین ویژگیِ اخیر باعث شده که حتی زیباییشناسی کانت هم درست و کامل درک نشود. در اینجا میرسیم به جنبهی دوم.
2) «نقد قوهی حکم» فینفسه مطالب فلسفی باارزشی دارد. مباحث کانت در باب زیباییشناسی و غایتشناسی بهخودیخود، جدا از ربطشان به دو نقد دیگر، ارزش فلسفی دارند و بعدها مورد استفادهی هنردوستان بسیاری قرار گرفتند. اما این اقبال باعث نشده که نقد سوم بهتر و درستتر فهمیده شود، بلکه خود مسبب بدفهمی دیگری در باب این کتاب بوده است. برای نمونه، بیشتر افراد تصور میکنند کانت در «نقد قوهی حکم» یک نظریهی زیباییشناختی ارائه کرده است. اشکال این تصور آن است که حق مطلب را ادا نمیکند. کاری که کانت در این کتاب انجام داده در واقع این است که یک نظام زیباییشناختی ساخته و پرداخته است، و نه یک نظریهی صرف. کاخ و نه کلوخ. از اینرو، برای درک درست و کامل زیباییشناسیِ کانت خواندن دقیق و کامل کل «نقد قوهی حکم» ضرورت دارد.
رابرت ویکس راهنمای خود را با توجه به چنین معضلات و کمبودهایی تألیف کرده است. او هم به جزئیات «نقد قوهی حکم» میپردازد و کتاب را بندبهبند شرح و توضیح میدهد، و هم کلیت منطقی و منسجم آن را آشکار میسازد. وی جزئیات را در پرتو کلیت شرح میدهد و آن کلیت را در دل جزئیات نشان میدهد.
«نقد قوهی حکم» بهجز پیشگفتار و دیباچه، از بخشهای اصلی و فرعی متعددی تشکیل شده است. اما بهطور کلی، دو جزء دارد: جزء اول «نقد قوهی حاکمهی زیباشناختی» است و جزء دوم «نقد قوهی حاکمهی غایتشناختی». سادهتر بگوییم، جزء اول در باب حکم زیباییشناختی است و جزء دوم در خصوص حکم غایتشناختی. ولی رابرت ویکس کتاب راهنمایش را طور دیگری تقسیمبندی کرده است. او بر اساس مضامین اصلی «نقد قوهی حکم»، راهنمای خود را در پنج فصل تنظیم کرده است: «لذت از زیبایی محض»، «امر والا و امر نامتناهی»، «هنرهای زیبا و نبوغ خلاق»، «مهر تأیید زیبایی بر علم و اخلاق»، و «ارگانیسمهای زنده، خدا و طرح هوشمندانه». شرح ویکس «پیشگفتار» و «مقدمهی» مفصل و «نتیجهگیری» هم دارد. مترجم فاضل نیز مقدمهای مبسوط اضافه کرده که هم به کتاب میپردازد و هم به زمینهی گستردهتر فلسفهی نقدی کانت.
کتاب «راهنمای کامل نقد قوهی حکم» [Routledge philosophy guidebook to Kant on judgment] اثر رابرت ویکس [Robert Wicks] راهنمایی بسیار مهم و ارزشمند است. اما ارزش و اهمیت آن را فقط کسانی درمییابند که بدانند این کتاب دقیقاً ناظر به چه خلأ و مشکلی تألیف شده است. به عبارت دیگر، باید پشتصحنه را ببینیم و ماجرا را بدانیم.
باور کنید یا نه، حتی پیروان کانت نیز نسبت به «نقد قوهی حکم» نوعی سوءظن دارند. با اینکه کانت «نقد قوهی حکم» را نقطهی اوج و کمال پروژهی فلسفهی نقدیاش به شمار میآورد (دستکم آن دو نقد بدون این یکی ناقصاند)، اما از میان پیروان بعدی او کمتر کسی با او همنظر است. اکثریت قریب به اتفاق آنان نقد اول و دوم را بهمراتب مهمتر و جدیتر میدانند. وقتی نوبت به نقد سوم کانت میرسد، شارحان با اختصار تمام بررسیاش میکنند. از نظر آنان «نقد قوهی حکم»، برخلاف دو نقد دیگر، ساختاری محکم و منسجم ندارد، بهطوری که حتی تشخیص رئوس مطالب هم کار آسانی نیست. به باور آنان، ساختمان نقد سوم بهنوعی تصنعی است و کانت خواسته بهزور مشابه ساختار دو نقد دیگر را به آن تحمیل کند. حتی ارتباطش با آن دو نقد را مسئلهساز و مشکوک میدانند. آنها تصریح میکنند که مباحث نقد سوم مبهم، پر از تکرار، دلبخواهی، غیرروشمند، و حتی متناقض با فلسفهی نقدی کانت است؛ چراکه برخلاف اصرار و تأکید کانت بر نفی امکان معرفت متافیزیکی، در نقد سوم، بهویژه در بخش دوم، پای مباحثی متافیزیکی به میان میآید. ویکس این نوع نگاههای رایج نیز حلاجی و نقد میکند.
در نتیجه، این کتاب راهنما خلأهای بسیاری را پوشش میدهد و برای متعاطیان فلسفهی کانت حقیقتاً یک گنجینه است. اما فقط این نیست، و علاقمندان به مباحث فلسفی جدی، مباحث ارزندهی بسیاری در آن خواهند دید که جای دیگر یافت نمیشوند. این کتاب بهخودیخود بسیار باارزش است و نکات جذاب زیادی دارد. این هم یک شاهد جزئی:
«در تجربهی والای پویا، پدیدهها یا ابژههای فیزیکی نیرومند – نظیر صخرههای جسور و بههمآویختهی تهدیدگر، ابرهای انبوه در آسمان که با برق آذرخش و ضربات رعد در حرکتاند، آتشفشانها با تمام قدرت مخربشان، گردبادها با آثار ویرانگرشان، اقیانوس بیپایان متلاطم، سقوط جریان نیرومند آب رودخانه از آبشار مرتفع و نظیر اینها – جداً ترسناک به نظر میرسند؛ ولو اینکه هنگام تعمق در چنین پدیدههایی ترسی از آنها نداشته باشیم. طبق گفتهی کانت، وقتی با چنین پدیدههای تهدیدگری مواجه میشویم، میتوانیم بهنحو بیعلقه به آنها بنگریم و نتیجتاً درمییابیم که چیزی در وجود ما هست که از تهدید فیزیکی این پدیدهها در امان میماند. در نتیجهی چنین تشخیصی، به این دریافت لذتبخش میرسیم که حتی قدرت بیش از حدِ نیروهای طبیعت هم نمیتواند اصول عقلانی ما را تضعیف کند، زیرا این اصول، رویهمرفته، به سطح غیرفیزیکی دیگری تعلق دارند. نتیجهی چنین دریافت لذتبخشی، افزایش توان درونی شخصیت فرد است. لذا تجربهی مقرون به والای پویا تأثیر شخصیتساز معینی بر فرد دارد و فایدهی اخلاقی آن این است که ما را مهیا میکند تا خودمان را در معرض تهدید فیزیکی پدیدههای یادشده قرار دهیم، به شرط آنکه بتوانیم حالت ذهنی بیعلقهی خود را حفظ کنیم، چراکه میدانیم چیزی در ما هست که از خطر در امان میماند.»
[کتاب «راهنمای کامل نقد قوۀ حکم کانت» اثر رابرت ویکس با ترجمه داود میرزائی و توسط نشر فرهنگ معاصر منتشر شده است.]