مریم دهقان | شهرآرانیوز


بیژن شهرامی متولد سال ۱۳۵۲ شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است. او در شیراز به دنیا آمده و فعالیت خود را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از سال ۱۳۷۰ با مجله کیهان بچه‌ها و قبل از آن، مجله آیش (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) آغاز کرد و مدتی به عنوان سردبیر ماهنامه‌های چراغ و شمیم مشغول به کار بود. از این نویسنده تاکنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب در حوزه‌های شعر و داستان برای کودکان و نوجوانان، که عمده آن‌ها در قالب ادبیات آیینی است، منتشر شده‌است.

بیژن شهرامی قصه‌های روضه حکایاتی از اصحاب و مجالس روضه خوانی

«تاریخ پاسخ می‌دهد»، «پنجره‌ای رو به آفتاب»، «ادب آداب دارد» و «آیینه بهشت نما» از جمله آثار آیینی این نویسنده است. «قصه‌های روضه» کتابی داستانی است که نخستین بار سال ۱۳۹۵ با ۱۵۲ صفحه در قطع وزیری به چاپ رسیده است. این کتاب شامل حکایاتی از اصحاب و مجالس روضه خوانی است که با زبانی شیرین و ساده به قلم درآمده است. برخی از این داستان‌ها به قدری کوتاه است که کمتر از یک دقیقه خوانده می‌شود. آن گونه که نویسنده کتاب می‌گوید، برخی از داستان‌های این کتاب ریشه در خاطرات کودکی‌اش دارد؛ خاطراتی که به نظر او در بین بسیاری از افراد مشترک است. در ادامه گفتگوی ما با بیژن شهرامی را درباره یان اثرش می‌خوانید:

روضه‌های خانه پدربزرگ
بیژن شهرامی در این گفتگو، ابتدا از خاطرات کودکی می‌گوید که در نوشتن این کتاب بی‌تاثیر نبوده است: خانه پدربزرگم کاملا با سبک ایرانی ساخته شده بود. دو قسمت تابستانی و زمستانی داشت. بین این دو بخش، حیاطی قرار داشت با حوض آب و باغچه و یک درخت بِه بزرگ که شاخه‌ها و برگ و بار آن روی تمام صحن حیاط سایه انداخته بود. همچنین حیاط پر بود از گل‌های محمدی که صبح‌ها عطر دل انگیز آن به ویژه در فروردین و اردیبهشت تمام خانه را پر می‌کرد. در همین حیاط، بساط روضه هم پهن بود. کف حیاط را فرش می‌کردند و پشتی‌هایی که از کربلا آورده بودند، می‌گذاشتند پای دیوار. برای خانم‌های مسن قلیان چاق می‌کردند و ۲ نفر از ذاکران اهل بیت که سن و سالی از آن‌ها گذشته بود و ریش سفید کرده بودند، روضه می‌خواندند.

آن زمان به تناسب سن، فقط نظاره‌گر بودم و در حد جفت کردن کفش و تعارف قند در پذیرایی از مهمانان مشارکت داشتم. بزرگتر که شدم در مجالس، تکیه‌ها، مساجد و دسته‌های عزاداری شرکت می‌کردم. یادم می‌آید در همین حیاط خانه‌مان، با برادرم دسته سینه زنی راه انداخته بودیم و با هم مداحی می‌کردیم. همه این‌ها تجربه‌های ارزشمندی بود که باعث درک بیشتر از روضه و آشنایی بیشتر من با افراد روضه خوان شده بود. این مجالس برکات خاص خودش را دارد که نوشتن کتاب «قصه‌های روضه» یکی از برکات آن است؛ پسری که علاقمند به نویسندگی است و تجربه حضور در مجالس روضه را هم دارد و با مجلس عزاداری امام حسین (علیه السلام) انس گرفته است، در این‌باره کتابی می‌نویسد.

حمایت‌های پدرانه
شهرامی در ادامه از حمایت‌های پدرش در مسیر نویسندگی می‌گوید: علاقه به نوشتن و نویسندگی در نوجوانی با حمایت‌های پدرم آغاز شد. او با وجود اینکه نظامی بود و ایام دفاع مقدس در جبهه بود، همیشه مرا تشویق به نوشتن می‌کرد. از جبهه که بر می‌گشت برایم کتاب می‌آورد. بعد از جنگ هم در جهاد سازندگی، کتاب‌های داستانی و مجلات کودکانه برایم امانت می‌گرفت. همان زمان با نشریات نوجوان امید انقلاب و نهال انقلاب آشنا شدم و هر هفته انتظار داشتم این مجلات بیاید و آن‌ها را بخوانم. همه این‌ها از زمان بچگی در ذهنم بود تا زمانی که مسیر خودم را در نوشتن پیدا کردم.

داستان‌های مختصر و مفید
نویسنده «قصه‌های روضه» باز هم گریزی به گذشته‌ها می‌زند، به محافل کتابخوانی خانوادگی دور کرسی؛ تجربه‌ای که روی نویسندگی‌اش اثر گذار بود: زمان قدیم که هنوز تکنولوژی وارد خانه‌ها نشده بود خانواده‌ها دور کرسی می‌نشستند و کتاب داستان و رمان و شعر می‌خواندند، اما کم کم با ورود تلویزیون و بعد هم گوشی‌های هوشمند حوصله‌ها کم شد تا امروز که مردم حوصله خواندن کتاب‌های طولانی را ندارند و می‌خواهند سریع از کنار کتاب بگذرند. آن را تورقی می‌کنند و کم‌تر برای خواندن داستان‌های طولانی وقت می‌گذارند. این ویژگی زمان معاصر ماست. هرچند افرادی نیز برای مطالعه و کتاب وقت می‌گذارند و رمان و داستان‌های بلند می‌خوانند، اما برداشت خودم این است که با توجه به وضعیت موجود، کتابی باید می‌نوشتم با داستان‌های کوتاه. این مسئله بار مسئولیت نویسندگان معاصر را هم بالا می‌برد. به نظرم باید از این قبیل شگرد‌ها برای مخاطب کم حوصله امروز استفاده کرد. در نگارش کتاب «قصه‌های روضه» هم نگاهم همین بود که داستان‌ها مختصر و مفید باشند تا جوانی که فرصت خواندن متن‌های طولانی را ندارد بتواند با این کتاب ارتباط برقرار کند.

رونق داستان‌های کوتاه در ادبیات دینی
شهرامی از استقبال نوجوانان از کتابش می‌گوید و ادامه می‌دهد: به طور کلی آثار داستانی خوبی در حوزه ادبیات آیینی و دینی تولید شده است، اما هنوز جای کار دارد. وقتی به نمایشگاه‌های کتاب می‌روم با آثاری روبرو می‌شوم که از نظر طولانی بودن تناسب چندانی با زمان امروز ندارد. به نظرم بسیاری از توضیحات در آن‌ها غیرضروری است این در حالی است که طولانی بودن مطلب باعث خستگی مخاطب می‌شود، اما داستان‌های کوتاه و شسته رفته باعث ترغیب بیشتر مخاطب به مطالعه می‌شوند.

مرز باریک میان خاطره و داستان کوتاه
این نویسنده کودک و نوجوان که پیش از این هم آثاری در حوزه ادبیات آیینی و در قالب خاطره‌نگاری دارد، درباره تفاوت بین داستان و خاطره‌نویسی می‌گوید: «قصه‌های روضه» یکی از تازه‌ترین تألیفاتم به شمار می‌آید. قبل از آن حدود ۳۰ کتابم چاپ شده است. طبیعی است که داستان‌ها درعین کوتاهی ویژگی‌های لازم را داشته باشند تا مرز بین خاطره و داستان مشخص شود. ما در خاطره و داستان شخصیت داریم، اما شخصیت‌پردازی مربوط به داستان می‌شود نه خاطره. در خاطره زمان و مکان را داریم، اما پرداخت آن را بیشتر در داستان شاهد هستیم. عنصر تخیل و زاویه دید نیز در داستان پر رنگ‌تر است و فهم و تفکیک این نکات از هم نیاز به تمرین و مهارت دارد؛ بنابراین بین داستان نویسی و خاطره نویسی تفاوت‌هایی جزئی، ولی مهم وجود دارد. به طور کلی داستان‌های کوتاه بسیار اثرگذار است و نویسنده می‌تواند در آن نکته مفیدی به صورت غیر مستقیم بگنجاند و اثرش را بر مخاطب بگذارد.

خاطرات شیرین روضه‌ها
به گفته شهرامی، نویسندگان تازه کار می‌توانند برای اینکه در این زمینه قوی شوند و مهارت کسب کنند خاطرات اطرافیان خود را گردآوری کرده و آن‌ها را براساس ویژگی‌های داستان نویسی پردازش کنند.

او در این باره توضیح می‌دهد: بیان واقعیت‌ها در گردآوری خاطرات مهم است. برای مثال در مجالس دینی، نکات فرح بخش و دل انگیز هم وجود دارد که بازتاب این خاطرات شیرین را در کتاب‌های داستانی باید بیاوریم. اگر این بخش را نادیده بگیریم بازتاب ناقصی از محافل دینی به مخاطب عرضه کرده‌ایم. در مجالس روضه گاهی نکات خنده‌دار هم بروز و ظهور دارند که جذابیت کار را بیشتر می‌کنند. مثل داستانی که در آن بچه‌ها خاک غم را با خاک قند اشتباه می‌گیرند یا جایی که شهید مطهری در اولین منبر رفتنش یادش می‌رود که چه روضه‌ای قرار بوده بخواند و یا جزع و فزع دایی‌اش در پای منبر و... .

به گفته بیژنی، استفاده از زبان طنز در کتاب‌های آیینی و مذهبی ضروری است و در گذشته کمتر به این مقوله اهمیت می‌دادند. مانند طنز دفاع مقدس که این عرصه را برای نویسندگان ایجاد کرد و مخاطب خاص خود را پیدا کرد. در نگارش داستان‌های آیینی نیز اگر این موضوع مورد توجه نویسندگان و مولفان قرار بگیرد مطمئنا جاذبه اثر را بالا می‌برد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...