درنگی بر شرارتها و حماقتهای بشری | الف
بی گمان یک متن ادبی به این دلیل ادبی محسوب میشود که توانسته است لذت روحی خواننده را برانگیزد. یکی از عناصر انگیزش لذت، طنز است. طنز به مثابه آینهای است که نظاره گران آن چهره هر کس به جز خود را در آن به تماشا مینشینند و به همین جهت در ادبیات جهان از آن استقبال میشود. فاضل اسکندر نویسنده ایرانی تبار اهل آبخازیای روسیه بخوبی از این عنصر بهره برده و با ظرافت خاصی شرارتها و حماقتهای همنوعانش را به تصویر میکشد. طنز اسکندر طبیعی است. او در روند عادی زندگی، حوادث غیرطبیعی که عموم از دیدن آن غافلند را میبیند و آن را به شیوهای کنایی و با طنزی پنهان و ملیح توصیف میکند.
اسکندر به عنوان نویسندهای بزرگ و خوش قلم، افتخاریست نه تنها برای روسیه، بلکه برای ایران زمین که اصالت خود را از آن وام گرفته است. بر این اساس ترجمه و انتقال مفاهیم ارزشمند ذهنی او به همنوعان ایرانی امری درخور مینماید.
مضحکه ی او پوچی، حماقت و دروغگوئی افرادی که خود را فهیم و برتر میپندارند را فاش میکند. زهرِ خنده ی او نابود میکند و شفا میبخشد، منجی است و مرهم دردها. دردهایی که جامعه اطراف او را فراگرفته است. شرایط زمان بقدری غم انگیز است که انسان بدون حضور خنده، یأس و دلمردگی و رخوت را به آغوش خواهد کشید. تنها نشاط است که با قلم طنز تلخ و شیرین او میتواند ریاکاری، فساد و چاپلوسی عصر را آشکار ساخته و نمایندگان آن را به رسوایی بکشاند در عین اینکه قلب شکسته عموم را تسکین میبخشد.
لذت ادبیات اسکندر هم از شیوه ی توصیف او سرچشمه میگیرد که از ژانر مختص به خود بهره میبرد و هم از مفاهیم ظریف و نکته سنجی خاص او. نثر او ترکیبی از تابلوی واقعی زندگی اوست که در قالب فلسفی، اما روان ارائه میشود. اسکندر دوستدار عدالت، حق و حقانیت و شایسته سالاری است که در داستان های او نمود یافته است. شیوه توصیف و طنزهای ظریف و پنهان او برای بنده به عنوان خواننده کتاب لذت بخش بود که یکی از دلایل ترجمه آن را تشکیل داد.
کتاب "صید قزل آلا در بالادست رودخانه کودور" مجموعه داستانی است شامل هشت داستان کوتاه که با رگه هایی از طنز ملیح میتوانند به هم مرتبط باشند.
داستانها اغلب از نگاه یک کودک روایت میشوند و این طور به نظر میرسد که نویسنده قصد داشته است آدمها را به سمت و سوی پاکی و سادگی زیست کودکانه دعوت کند. گاهی تفکّرات، تصوّرات، رفتارها و نیز شیطنت های کودکانه در داستان میتواند مخاطب را به دوران کودکی ببرد. به دلیل سرشت یکسان کودکان، این تشابهات برای مخاطب لذت بخش است و میتواند حس نوستالژیک او را تحریک کند. یکی از نمونههای این اتفاقات عدم توجه بزرگسالان به حضور کودک در حین صحبت و ثبت و ضبط حوادث توسط ذهن کودک است که برای شخص بنده در درجه اول به عنوان خواننده و سپس مترجم جذابیت داشت.
داستانها سراسر دارای جملات نغز و کنایی هستند و این بر جذابیّت آنها میافزاید. برای مثال نویسنده برای انتقال مفهوم مهاجرت از روستا به شهر در داستان عمو کاظم چنین مینویسد: از اسب دور شده ام، هرچند که به ماشین هم نزدیک نشده ام. یا دستان زمخت و پینه بسته پدربزرگ تجربه زندگی او را حکایت میکند.
در همین داستان در توصیفی زیبا و در اوج روایتگری، له شدن غرور اسب به معنای بی ارزشی و نیستی او تعبیر شده است که همین اتفاق قابل تعمیم به انسان است.
توصیفاتی که اسکندر در داستان پدربزرگ از لحظه لحظه ی حرکات پدربزرگ و همزمان از روایت های او بیان میکند شیوا، روان، گیرا و جذاب است. پدربزرگِ کوچک جثه گذشته سختی داشته است، روحیه آرامی دارد، زحمتکش است، برای خانواده همه کار میکند، اما دستش نمک ندارد. هر چه میگوید او را سرزنش میکنند و دست میاندازند. اوج داستان در جملات پایانی است: پدربزرگ! پدربزرگِ جان! آخر چرا آنها تو را اینقدر سرزنش میکنند و دست میاندازند!؟ در پس زمینه سکوت، آواز پدربزرگ با صدای آبدار ارّهای که چوب درخت جوانی را برش میزند، هم نوا میشود: خرچ، خرچ، خرچ...
در داستان "عموی من با صادقانه ترین قواعد" زندگی عموی دور از موهبت عقل توصیف میشود که معیشت سادهای دارد، مظلوم است و مورد مضحکه اطرافیان، تنها حامی واقعی او مادر است که حتی او را دیوانه نمیداند و فقط او را بیمار مینامد. تنها یک مقایسه منطقی کافیست تا مشخص شود اوی دیوانه عاقل است یا دیگرانِ به اصطلاح عاقل.
اسکندر قلم توانایی دارد و آنچه را که در زندگی عادی جریان دارد با شور و شوق و شاخ و برگی زیبا ترسیم میکند. توصیف روحیات و ویژگی های یک انسانی که مدام ترس و دلهره در چهره او موج میزند و همواره به همه چیز مشکوک است و دیوار دفاعی محکمی بر دور خود چیده است درداستان "پلیس من، یاور من" چنان با تبحّر خلق شده است که باعث میشود خواننده ناخودآگاه شخصی با چنین ویژگی و خصایلی را در ذهن خود بیابد، ضمن اینکه در داستان از همین انسان شکاک علی رغم انتقادات طنزآمیز، نتیجه مثبتی هم گرفته میشود که حضور چنین شخصی گاهی میتواند مفید هم باشد.
در داستان "نامه" نگرانیها، دلهره و احساسات نوجوانی ترسیم میشود که در رقابت تنگاتنگ عشقی با فردی بالاتر از سطح اجتماعی خود قرار میگیرد و برای تصاحب دختر مورد علاقه خود، او باید رقیب را از صحنه خارج کند، اما حوادث مدام چنان پیش میرود که نوجوان از قافله عقب میماند هر چند که طبق تصورات و تراوشات ذهنی او دل معشوقه نزد اوست.
داستانها به جان خواننده مینشیند. توصیفات زیبای حوادث و حتی روند طبیعی زندگی نویسنده و اطرافیان او چنان تأثیرگذار است که بی اراده لبخند را بر لبان خواننده جاری میسازد.
بنده به شخصه با خواندن این داستانها با موضوعات و مفاهیمی که بیان شد احساس قرابت کردم و با آنها انس گرفتم. زیرا تعدادی از خاطرات تلخ و شیرین گذشته که در ذهن من گویا مستتر بود با این متون زنده شد، گاهی حوادث تلخ گذشته، امروز شیریناند، من آن شیرینی را چشیدم.
در مجموع کتاب حاضر، کتابی آرام، ملو و البته مهربان است که میتواند اوقات لذت بخشی را برای خواننده رقم بزند درعین اینکه تجارب ارزشمندی را بیان میکند. برای نمونه چند چکه از کتاب را بطور مختصر عنوان میکنم که برای شخص بنده جالب توجه بودند: - بزرگسالان ظالم امروز همان کسانی هستند که در کودکی شیطنت نکرده اند و حتی نتوانسته اند یک ظالم جزء باشند. – آدمها در زندگی نقشی را بازی میکنند که از جانب اطرافیان به آنها تحمیل شده است. – مادرها بچه های کم عقل خود را بیشتر دوست دارند، زیرا آنها به عشق دفاعی مادر نیاز بیشتری دارند. – انسان به هیچ چیز جز مفت خوری اینقدر زود عادت نمیکند. – تنوّع راه به جایی نمیبرد. – عمو لحظهای قبل از مرگ عاقل شده بود گویا سرنوشت تصمیم گرفته بود برای یک آن به او نشان دهد که انسان برخوردار از موهبت عقل چگونه است!
................ هر روز با کتاب ...............