بازآفرینی زندگی از دریچه‌ای دیگر | صبح نو


کتاب «کتابخانه نیمه‌شب» [The midnight library] نوشته مت هیگ [Matt Haig]، داستان زن جوانی به نام نورا است که پس از تصمیم به خودکشی، وارد دنیایی جادویی می‌شود و فرصت می‌یابد تا زندگی‌های مختلفی را که می‌توانست داشته باشد، تجربه کند. این رمان به بررسی مفاهیم سرنوشت، انتخاب و معنای زندگی می‌پردازد و خواننده را به تفکر درباره اهمیت هر تصمیم کوچک در زندگی و تأثیر آن بر آینده دعوت می‌کند.

خلاصه رمان کتابخانه نیمه‌شب»[The midnight library]  مت هیگ [Matt Haig]،

«کتابخانه نیمه‌شب» اثر مت هیگ، یک رمان فانتزی است که در قالب داستانی جذاب به سرگذشت دختری به نام نورا می‌پردازد. نورا که از زندگی‌اش ناامید شده و به‌خاطر احساس پوچی و بی‌مصرف بودن، تصمیم به خودکشی می‌گیرد، وارد دنیای متفاوتی می‌شود. او احساس می‌کند در تمام دو راهی‌های زندگی‌اش، انتخاب اشتباهی کرده و در پی آن، نه‌تنها به خودش، بلکه به دیگران نیز هیچ کمکی نکرده است. برادرش از او دور شده، پدر و مادرش فوت کرده‌اند و بهترین دوستش مهاجرت کرده است. تمام این موارد باعث می‌شود که نورا در میان افکار منفی و ویرانگر غرق شود و در نیمه‌شب تصمیم به پایان دادن به زندگی خود بگیرد.

اما آنچه در این لحظه بحران‌زا برای او اتفاق می‌افتد، تغییر سرنوشت اوست. نورا به کما می‌رود و در دنیای نیمه‌جان خود، به مکانی به نام «کتابخانه نیمه‌شب» وارد می‌شود. در این کتابخانه بی‌پایان، به او فرصتی داده می‌شود تا زندگی‌هایی را که می‌توانست داشته باشد، مشاهده کند. این تجربه شگفت‌انگیز به نورا امکان می‌دهد تا به سوالاتی که برایش مطرح بوده پاسخ دهد. مهم‌ترین پرسش او این است که «بهترین راه برای زندگی کردن کدام است؟»

در یکی از این زندگی‌های احتمالی، نورا با دوست‌پسرش ازدواج می‌کند؛ اما زندگی‌اش مطابق با انتظاراتش پیش نمی‌رود و او درمی‌یابد که حتی انتخاب‌های ظاهرا درست نیز ممکن است با مشکلات و ناامیدی همراه باشند. در زندگی دیگری، او خود را به‌عنوان یک یخ‌شناس در مجمع‌الجزایر سوالبارد در شمالگان می‌یابد. این زندگی، بسیار متفاوت از زندگی‌ است که او از آن فرار کرده بود؛ اما لزوما انتخاب بهتری نیست. در واقع، هر زندگی جدیدی که او تجربه می‌کند، نورا را به این نتیجه می‌رساند که نمی‌توان به راحتی برای زندگی‌اش یک پاسخ قطعی و یک‌سویه پیدا کرد.

داستان از جایی آغاز می‌شود که نورا و خانم الم در کتابخانه مدرسه مشغول بازی شطرنج هستند. خانم الم در یکی از این بازی‌ها به نورا می‌گوید: «تو هر چیزی که بخواهی می‌توانی بشوی.» این جمله، نقطه‌ عطف داستان است که به مخاطب القا می‌کند انسان‌ها قادرند با اراده و انتخاب‌های خود، زندگی‌های متفاوتی بسازند. این ایده که انسان می‌تواند از انتخاب‌های خود به دنیای دیگری وارد شود، جرقه‌ای در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که آیا واقعا ما اختیار تغییر سرنوشت خود را داریم؟

«کتابخانه نیمه‌شب» با زبان ساده و روایتی جذاب، مخاطب را دعوت می‌کند تا به تفکر در مورد زندگی و انتخاب‌هایش بپردازد. این کتاب با بیان تأثیرات مختلفی که دیگران بر زندگی انسان‌ها می‌گذارند و همچنین اهمیت انتخاب‌های کوچک و فردی در زندگی، بر مفهوم خودشناسی و تأمل در لحظه‌لحظه زندگی تأکید دارد. این رمان به‌طور غیرمستقیم از مخاطب می‌خواهد تا به تأثیرات زندگی‌اش فکر و آن را تحلیل کند، چون هر لحظه در زندگی می‌تواند تأثیری مهم و غیرقابل پیش‌بینی بر آینده داشته باشد.

هدف نویسنده از نوشتن این کتاب، کمک به خواننده برای تفکر در مورد تصمیماتش در مراحل مختلف زندگی است. در واقع، این پرسش کلیدی را مطرح می‌کند که «اگر در دو راهی‌های زندگی‌ام، انتخاب‌های متفاوتی می‌کردم، چه اتفاقی می‌افتاد؟» آیا من همان فردی می‌شدم که امروز هستم یا زندگی‌ام به‌طور کامل تغییر می‌کرد؟ مت هیگ در این کتاب به‌طور ظریف، اعتقاد دارد که بین مرگ و زندگی، یک کتابخانه وجود دارد که در آن هر کتاب، فرصتی است برای تجربه یکی از زندگی‌هایی که ممکن بود داشته باشیم. این مفهوم، یک دعوت به تفکر است که آیا اگر انتخاب‌های متفاوتی کرده بودیم، زندگی‌مان به شکل دیگری رقم می‌خورد؟

در حقیقت، داستان رمان «کتابخانه نیمه‌شب» در پی آن است که نشان دهد انسان‌ها نباید آثار دیگران و تأثیرات کوچک زندگی‌شان را نادیده بگیرند. حتی کوچک‌ترین لحظات و تصمیم‌ها در زندگی می‌توانند تأثیرات بزرگی بر آینده‌مان داشته باشند. نویسنده در این داستان این پیام را منتقل می‌کند که هیچ چیزی در زندگی بی‌معنی نیست و هر لحظه، حتی اگر به نظر بی‌اهمیت بیاید، می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد.

این رمان برخلاف برخی آثار که ممکن است درگیر فلسفه‌های پیچیده و جدید شوند، ایده‌های خود را از طریق داستان‌سرایی ساده و قابل فهم منتقل می‌کند.
هرچند که مت هیگ به مسائلی مانند مرگ، معنای زندگی و سرنوشت پرداخته؛ اما به‌طور عمده به چنین مفاهیمی از دیدگاه انسانی و نه دینی یا فلسفی پرداخته است. در این داستان، هیچ اشاره‌ای به بهشت یا جهنم یا مسائلی از این دست نمی‌شود، بلکه نویسنده بیشتر بر این نکته تمرکز دارد که زندگی انسانی با انتخاب‌ها، دردها و لذت‌های خود باید تجربه شود.



در بخش‌های مختلف کتاب، نورا با تجربیات متفاوتی مواجه می‌شود که او را به عمق وجود خود می‌برد. او در یکی از این زندگی‌ها با «دن» ازدواج می‌کند، در دیگری گروه موسیقی‌اش را با دوستش «جو» گسترش می‌دهد و مشهور می‌شود. در یکی دیگر، او به‌عنوان یک یخ‌شناس در مناطق قطبی شناخته می‌شود و از آنجا که همواره به دنبال خوشبختی بود، این زندگی‌های مختلف به او کمک می‌کنند تا بفهمد آنچه که همیشه به دنبال آن بود، در واقع خود او بوده است. او متوجه می‌شود که مشکل زندگی‌اش در انتخاب‌ها نبوده، بلکه در نگرش او نسبت به زندگی و شرایط مختلف بوده است. این کتاب به‌طور غیرمستقیم از آموزه‌های «هنری دیوید ثورو» فیلسوف طبیعت‌گرا، استفاده می‌کند و به‌ویژه بر این نکته تأکید دارد که زندگی باید از درون انسان آغاز شود و نه از خیالات و فانتزی‌ها. نورا در نهایت، تصمیم می‌گیرد که زندگی را با تمام سختی‌ها و زیبایی‌هایش بپذیرد و از آن لحظات بی‌پایان و دست‌نخورده‌ای بسازد. از دیگر ویژگی‌های برجسته این رمان، سبک ساده و صمیمانه آن است که باعث می‌شود مخاطب به راحتی با شخصیت‌های داستان و مشکلات آنها ارتباط برقرار کند. این کتاب به‌طور غیرمستقیم و با استفاده از لحن انگیزشی‌اش، به خواننده پیشنهاد می‌دهد که زندگی را درک کند و از فرصتی که به دست می‌آورد استفاده کند تا به آرامش درونی دست یابد.

یکی از نکات قابل‌توجه این کتاب، تأثیرات کوچک انتخاب‌ها بر زندگی است. گاهی خواننده درمی‌یابد که نورا بدون آنکه بداند، تأثیرات زیادی بر زندگی دیگران گذاشته است و آن‌طور که خود تصور می‌کرد، بی‌فایده نبوده است. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که حتی کوچک‌ترین کارها و انتخاب‌ها می‌توانند تأثیرات بزرگی در زندگی‌های دیگران داشته باشند.

این کتاب با ترجمه محمدصالح نورانی‌زاده در 352 صفحه منتشر شده و در 35 نوبت توسط انتشارات کتاب کوله‌پشتی روانه بازار شده است. بااین‌حال، نقدهایی نیز به آن وارد است. از یک طرف، در برخی بخش‌ها، کتاب از نظر ادبی و ساختاری به سطح بالای خود نمی‌رسد و ممکن است برای برخی خوانندگان، بیشتر به یک کتاب انگیزشی تکراری شبیه باشد. در بخش‌هایی از کتاب، خواننده با تکرار جملات و مفاهیمی روبه‌رو می‌شود که به نظر می‌رسد می‌توانست به شکلی متفاوت و جذاب‌تر بیان شود. همچنین پایان داستان برای برخی از مخاطبان شاید قابل پیش‌بینی باشد و این می‌تواند از جذابیت کتاب بکاهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...