مرد رُنسانسی | آرمان ملی


«همیشه تلاش کن»، جمله‌ای که کاردینال واسلی با شهرتی جهانی در «تالار گرگ»[Wolf Hall] می‌گوید. «تالار گرگ، تصویر افسانه‌ای هیلاری مانتل [Hilary Mantel] از دربار آشفته هنری هشتم است؛ «برای اینکه بفهمیم مردم زیر لباس‌هایشان چه می‌پوشند.» کاترین از آراگون، ملکه‌ای که نمی‌تواند وارثی به دنیا بیاورد، مثل یک راهبه لباس می‌پوشد. آن پولین، کسی که بسیار مشتاق است جای ملکه را بگیرد، تا قبل از شب عروسی به شاه اجازه نمی‌دهد که بفهمد چه پوشیده است. او به شاه می‌گوید بله، بله، بله و در آخر می‌گوید خیر. تامس مور که حاضر است به هر دری بزند تا از عروسی جلوگیری کند پیراهنی از جنس پوست اسب می‌پوشد که تا وقتی که زخمش سرباز کند نفسش را خار نگه می‌دارد. تامس کرامول، نوچه‌ای که کارهای کثیف شاه را انجام می‌داد، همانطور که زمانی کارهای کثیف کاردینال را انجام می‌داد، او چه چیزی را زیر ردای باوقار زمستانی‌اش پنهان کرده؟ چیزی غیرقابل نفوذ. هانس هولبین به خاطر اینکه کرامول پرتره ممنوعه را نقاشی کرده به او شک کرده است. احتمالا چیزی که در زیر لباسش مخفی کرده زره یا سنگ است.

تالار گرگ [Wolf Hall]  هیلاری مانتل»[Hilary Mantel]

یکی از دستاوردهای رمان خیره‌کننده مانتل که برنده جایزه بوکر و چندین جایزه معتبر دیگر شده، این است که او جذابیت رقابت‌های برجسته دوران تودور را متحول کرده؛ زیرا افسانه‌های تاریخ بریتانیایی را تغییر داده است؛ همانند آنکه بگویید جنگ داخلی آمریکا برای بریتانیا است.

کرامول قهرمان پیکارسکی این رمان است، شخصی پرشور، شکیبا، کنجکاو. ما ماجراجویی‌های او را به سان فلاش‌بک‌هایی در زمان حال به‌صورتی که برگرفته از خاطره‌های حیرت‌آور اوست، دنبال می‌کنیم. خاطراتی همچون چگونگی فرار از خانه، زمانی که 15 سال سن داشت؛ فرارکردن از پدر فحاش خود، نوشیدنی‌ساز و آهنگری که او را چنان می‌زد که گویی پس‌مانده‌های آهن است. رویاپردازی‌هایی همچون سربازشدن و رفتن به فرانسه که محل جنگ است. او چگونگی بانکداری را در فلورانس و معامله‌کردن را در آنت‌ورپ یاد گرفت. او ازدواج می‌کند، صاحب فرزند می‌شود و عاجزانه نابودشدن خانواده‌اش توسط طاعون را مشاهده می‌کند.

به‌طور خلاصه، کرامول همه‌چیز را در همه‌جا یاد گرفت، در زمانی‌که دانش اروپایی در مورد بهشت و زمین از طرف کوپرنیک و ماکیاولی در حال متحول‌شدن بود. او در 40 سالگی به جوش‌دادن یک معامله، تمرین‌دادن شاهین، کشیدن نقشه، جلوگیری از دعوای خیابانی، مدیریت‌کردن هیات داوران و چیدمان یک خانه قادر بود. اکنون او به تمام عهدنامه جدید مسلط است و در «هنر حافظه» ایتالیایی، که در آن خط‌های بلند یک گفتار به‌صورت تصویرهای زنده در ذهن تداعی می‌شوند، استاد شده است. (هنر حافظه بخشی از دنیای داخلی جادوی رنسانسی بوده که او در رمان خود از آن بهره برده است.)

در «تالار گرگ» چیزهای بیشتری برای گفتن وجود دارد. خالق بزرگ آرمانشهر، آزاردهنده بی‌رحم پروتستان انگلیسی، کسی است که از خشونت برای ایجاد دنیای آشفته و لرزان استفاده می‌کند. کرامول خیلی زود یاد گرفت که آرمانشهر جایی برای زندگی‌کردن نیست. امتناع مور از رسمی‌شناختن ازدواج هنری، پایه‌ای برای تشکیل کانون او در سال 1935 و همچنین شناخته‌شدن تصویر او به‌عنوان قهرمان وجدان در نمایش «مردی برای تمام فصول» و نسخه تصویری نمایش در سال 1966 بود. برای کرامولی که مانتل خلق کرده، مور بیشتر عاشق شهادت خودش در تئاتری است که بر محور اوست و کرامول همچنان به‌دنبال راهی برای تمام‌کردن رقابت خود با رقیب قدیمی خودش، مور است.

زمانی که مور در برج لندن حبس شده بود و منتظر محاکمه خود به علت خیانت بود، لحظه‌ای پرتنش به وجود آمده بود. او ادعا می‌کرد که تا حالا به کسی آسیب نرسانده است. کرامول از شدت تعجب منفجر شده بود. پس بینهام چه؟ مرد آرامی که تنها گناه او پروتستان‌بودن بوده است. تو اجناس او را متوقف کردی، زنش را به زندان انداختی. تو زجرکشیدن او را با چشم‌های خودت دیدی. در یکی از سلول‌های اسقف استاکسلی فرستادی و کتک‌خوردن و آزاردیدنش را دیدی، به مدت دو روز به خانه خودت برگرداندی و به تکه‌ای چوب زنجیرش کردی و دوباره او را به یکی از سلول‌های استاکسلی فرستادی و کتک‌خوردن و آزاددیدنش را دیدی، با وجود این، هنوز خسته نشده بودی و نسبت به او کینه داشتی و تو او را به برج فرستادی و دستور دادی تا دوباره شکنجه‌اش کنند. بینهام که دوست کرامول بود بارها و بارها شکنجه شد. این سال‌ها در هاله‌ای از دود و تابوت‌هایی از خاکستر انسان سپری شد.

در اواخر رمان ، کرامول که مدت زیادی است تنهاست و بیشتر عمر خود را مشغول کارکردن بوده است: «مردی که مسئول همه کار ها بوده است»، عاشق جین سیمور می‌شود، زنی که در صف پشت سر بولین قرار گرفته بود. او در نظر داشت در یکی از املاک سیمور به نام «تالار گرگ» چند روزی اقامت کند. چه مشکلی ممکن است در این نقشه معصومانه او به وجود بیاید؟ ممکن است در پایان مانتل به ما بگوید.

توماس کرامول همچنان مورد بحث بسیاری از افراد بود و حالت رمزآلود خود را حفظ کرده بود. مانتل جاهای خالی محتملی که ممکن است ذهن خواننده را درگیر کند به‌صورت هوشمندانه پر کرده است. «تالار گرگ»، وزنی حماسی اما متنی شاعرانه دارد.

این رمان قطور به سرعت حرکت شاهین به پایان می‌رسد. مانتل که علم قانون را می‌دانست، می‌توانست روحیه قهرمانی سرخورده‌ای را در تصمیمات روزمره یک مدیر ماهر که در خدمت به جامعه‌ای منظم و مدنی است ببیند، نه جامعه‌ای قرون وسطایی که بر پایه جنگ استوار است و نه بهشت. بلکه یک آرمانشهر. وقتی که شما قانون می‌نویسید در حال امتحان‌کردن کلمات برای پیداکردن بهترین معنای آنها هستید. جمله‌ای از افکار کرامول است که می‌گوید «مانند افسون و جادو کلمات می‌خواهند کارهایی را در دنیای واقعی انجام دهند و مانند جادو و افسون این چیزها فقط زمانی جواب می‌دهد که مردم آنها را باور کنند.» «تالار گرگ» هیلاری مانتل هم مجذوب‌کننده است و هم قابل باور.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...
یک تنش مفهومی هست بین «نامکان بودن» و «مکان سعادتمند». این می‌تواند پارادوکس معنایی ایجاد کند که قرار نیست جایی وجود داشته باشد که سراسر فضیلت باشد... با پیدا شدن امریکا ما با یک زمین جدید روبه‌رو هستیم... ایده رمانتیک امرسون این است که ما یک سه‌گانه داریم: خود، جامعه و طبیعت. زمانی ما می‌توانیم به تعالی برسیم که وحدتی ارگانیک بین اینها شکل بگیرد... اگر آلن‌پو به خود حمله می‌کند و نشان می‌دهد این خود نه می‌تواند وحدت‌بخش باشد و نه خود وحدت دارد‌، کار ملویل حمله به ضلع طبیعت است ...