شاعرانگی وعده‌گاه عشاق | الف


لنفورد ویلسون [Lanford Wilson] نویسنده‌ی معاصر آمریکایی را رمانتیک‌ترین نمایشنامه‌نویس دوره‌ی خودش می‌دانند. نویسنده‌ای که در نمایشنامه‌هایش همواره داستان‌هایی با محوریت عشق را در بستری اجتماعی به تصویر می‌کشد. «خانه‌ی آزاد» اولین نمایشنامه‌ی او بود که با اقبال بسیاری در عرصه‌ی تئاتر در سال 1964روبه‌رو شد. پس از آن موفقیت‌های او در درام به شکلی تصاعدی ادامه یافت تا به اجرای متن «پنجم جولای» در تئاتر برادوی منجر شد. در این نمایشنامه، روابط عاطفی در خانواده‌ای که تحت تأثیر جنگ ویتنام دچار آشفتگی شده، در مرکز توجه ویلسون قرار گرفته است.

لنفورد ویلسون [Lanford Wilson] نقد نمایشنامه‌ عمارت تالی» [Talley's folly]

«پنجم جولای» که از آن فیلمی تلویزیونی هم ساخته شد، آن‌چنان در صحنه‌ی تئاتر توفیق یافت که لنفورد ویلسون را بر آن داشت تا با تکرار شخصیت‌های آن نمایش در کارهای بعدی‌اش، سبکی تازه در درام‌نویسی‌اش بیافریند. این نوآوری در نمایشنامه‌ی «عمارت تالی» [Talley's folly] به اوج خود رسید و جایزه‌ی پولیتزر را برای ویلسون به ارمغان آورد؛ نمایشنامه‌ای تک‌پرده‌ای که در حومه‌ی شهری کوچک به نام تالی رخ می‌دهد.

لنفورد ویلسون در این نمایشنامه دو شخصیت اصلی دارد. زن و مردی به نام‌های سالی تالی و مت فریدمن که درگیر رابطه‌ای عاشقانه‌اند. رابطه‌ای که دارای افت و خیزهای فراوان است و زن به نظر ناامید از ادامه‌ی آن می‌آید. سالی مخالفت خانواده‌اش را مانعی بزرگ بر سر راه تداوم رابطه‌شان می‌بیند اما مت این موضوع را کوچک‌تر از آن می‌بیند که بتواند خللی در مسائل میان آن‌ها به‌وجود آورد. او زمینه‌ی یک گفت‌وگوی پویا را فراهم می‌آورد و می‌کوشد طی مناظره‌ای عاشقانه، سالی را مجاب و امیدوار کند. مرد از پیشینه‌ی تحصیلی و اندوخته‌ی مطالعاتی‌ و طبع طنازش به طور همزمان بهره می‌گیرد تا به مکالمه‌شان جذابیت ببخشد. به همین خاطر است که سرتاسر نمایش از استعارات طنز او آکنده است. تعابیری که نه‌تنها به نقاط مختلف ارتباطشان طعنه می‌زند، بلکه معضلات اجتماعی آمریکای دهه‌ی چهل را نشانه گرفته است.

نحوه‌ی شروع نمایش و ساختار تعاملی ارتباط بازیگر با تماشاچیان از عمده نقاط قوت این نمایشنامه است. مت از همان زمان که پا به صحنه می‌گذارد برای تماشاگران‌اش از مدت زمانی که با هم حرف خواهند زد، می‌گوید و آن‌ها را در تحلیل وضعیت همراه می‌سازد. اما چنین رویکردی به‌هیچ‌وجه از ارزش روایت‌گری و چالش‌های دراماتیک داستانی این نمایشنامه نمی‌کاهد. به همین سبب جدا از قابلیت‌هایی که در صحنه به فعلیت می‌رسند، این متن ارزش مکتوب خود را همچنان حفظ می‌کند و هر مخاطبی در هر زمانی با مطالعه‌ی آن، پویاییِ ارتباط شخصیت‌ها را حس خواهد کرد.

داستان در اواخر جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد و انتخاب موقعیت تاریخی نیز بر کشمکش‌های میان شخصیت‌ها افزوده است. درگیری‌های اقتصادی جامعه‌ی آمریکا و دغدغه‌های سیاسی‌شان به‌وضوح در مواجهه‌ی این زوج جوان دیده می‌شود. مت، سالی را از قشر مرفهی می‌داند که همه‌ی ابعاد زندگی‌شان در سایه‌ی تئوری کسب لذت طبقه‌ی مرفه تعریف می‌شود؛ تئوری‌ای که لذت در آن، بر اساس دارایی انسان‌ها معنا پیدا می‌کند. در حالی که آمریکایی‌ها در دهه‌های سی و چهل بحران‌های اقتصادی را از سر می‌گذرانند، از منظر مت چنین طبقه‌ای هرگز روی سختی و فشار را به خود ندیده و به همین خاطر نمی‌تواند وضعیت دشوار مردمی را که زیر بار رکود له شده‌‌اند، درک کند. سالی در برابر چنین تحلیلی، موضعی تدافعی می‌گیرد. اما هجوگویی منتقدانه در کنار استدلال‌های منطقی مت، او را به‌تدریج منعطف می‌سازد. مت حسابدار است و با آمار و ارقام سروکار دارد و به همین دلیل است که می‌تواند سالی را مقهور تجزیه و تحلیل‌های علمی خود درباره‌ی اوضاع نابسامان اقتصادی کند، به‌گونه‌ای که سالی نتواند به‌راحتی در مقابل‌اش بایستد و دلایلی در نقض نظریات او بیاورد؛ هرچند احساس تعلق آن‌ها به یکدیگر نیز بر انعطاف‌شان می‌افزاید. سالی به سبب تفاوت‌های طبقاتی که خانواده‌اش مدام بر آن پا می‌فشارند، مت را گزینه‌ی مناسبی برای ازدواج نمی‌بیند، اما به نظر می‌رسد، تمامی بحران‌هایی که در پانزده سال گذشته بر سر آمریکاییان آمده، نقطه‌ی عطفی را در نگاه طبقاتی‌شان رقم زده و حالا رویاروییِ مت و سالی حاصل همین تحولات و چرخش‌ها در دیدگاه‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن‌هاست.

لنفورد ویلسون معمولاً زادگاه خود در یکی از شهرهای کوچک ایالت میسوری را به‌عنوان مکان وقوع داستان‌های خود برگزیده است. جایی که به نظر او پتانسیل‌های بالایی برای به تصویر کشیدن رمانتیسم در کنار تنش‌های اجتماعی دارد. شهری که فضایی شاعرانه دارد و وعده‌گاه عشاق بسیاری است، اما در عین‌حال به سبب رونق صنعت ماهی‌گیری و شیلاتش از نظر اقتصادی نیز درخور توجه است. چنین ویژگی‌هایی نوعی دوگانگی در شهر ایجاد می‌کند که از یک‌سو آن را مدرن و از سویی دیگر با طبیعتی نسبتاً بکر نشان می‌دهد. فضایی که برای صحنه‌ی نمایش پیش‌بینی شده و ویلسون بر آن تأکید دارد نیز همین‌گونه است. تماشاچی مدام در میان دو سر طیف عقلانیت و عشق، صنعتی شدن و سنتی ماندن در نوسان باقی می‌ماند. دو شخصیت نمایش نیز به این دوگانگی دامن می‌زنند. اما در عصری که مردم کشور همچنان بین رفاه و فقر و جنگ و صلح سرگردان‌اند و تحولاتی تازه را انتظار می‌کشند این سطح از تناقض نه‌تنها عجیب نیست، بلکه انعکاس واقعیت بیرونی انسان سرگشته‌ی آمریکایی است. انسانی که در عین از دست دادن بسیاری از دارایی‌های ارزشمندش در رکود اقتصادی و جنگ، همچنان به چشم‌انداز پیش رو امیدوارانه می‌نگرد. ویلسون می‌کوشد در نمایشنامه‌هایش نماینده‌ی چنین انسانی باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...