شبنم کهن‌چی | اعتماد


بخشی از تابستان‌های کودکی من در محله «گود عربان» شیراز گذشته؛ در کوچه‌های باریک و پیچ‌درپیچش، با درهای باز خانه‌ها و رقص ملحفه گلدار بر چارچوب‌شان، با زنان و مردان پیری که کنار در روی پله یا زمین می‌نشستند و به رهگذرها نگاه می‌کردند، گاهی قلیان می‌کشیدند، گاهی با هم گپ می‌زدند و گاهی فقط یادآور نام آخرین دفتر شعر سپهری بودند: «ما هیچ، ما نگاه». از آن محله زنانش را به‌خاطر دارم، با لبخندها و چروک‌های‌شان، روی سبزه‌شان و چادرهای سیاهی که دنباله‌اش مانند پرچمی کوچک بر هم می‌غلتید و تاب می‌خورد. با صدای بازی بچه‌ها که از محله سرریز می‌شد بیرون و همه‌چیز کش می‌آمد تا «سر دوزک». وقتی می‌شنوم امین فقیری، بچه محله «سر دوزک» است، اولین چیزی که در خاطرم نقش می‌بندد، همین کوچه‌های «گود عربان» است و داستان‌هایش.

آب ناز در گفت‌وگو با امین فقیری

امین فقیری 62 سال است که داستان می‌نویسد. از او به عنوان یکی از مهم‌ترین داستان‌نویسان ادبیات اقلیمی ایران یاد می‌کنند. گویی بین سطرهای سفیدش هم به کوه و دشت و درخت‌ها نگاه می‌کند. کتاب «دهکده پر ملال» او به بیش از ده زبان ترجمه شده. سال 1376 فقیری برنده لوح زرین بهترین نویسنده بیست سال داستان‌نویسی ایران شد. به تازگی سی‌ونهمین کتاب این نویسنده، «آب ناز»، منتشر شد؛ مجموعه‌ای از 5 داستان کوتاه و 2 نمایشنامه. به این مناسبت با او درباره داستان‌هایش، نویسندگی و داستان‌نویسی اجتماعی گفت‌وگو کردیم. صدای گرم و لهجه شیرین و لحن مهربانش در ذهنم ماندگار شد وقتی که گفت: «من هیچ‌وقت تسلیم نشدم»:

در «آب ناز» هم داستان شهری دارید، هم داستان روستایی. همچنان به طبیعت و حیوانات توجه دارید. با این حال انگار در سال‌های گذشته داستان اقلیمی در آثار شما کمتر کم شده. مضمون عشق و ناکامی اما همچنان در داستان‌های‌تان هست.

علت دارد. من دیگر در روستا زندگی نمی‌کنم. به شهر و کنار خانواده آمده‌ام. بعضی مواقع خاطراتی از قبل به خاطر می‌آورم که پرورش می‌دهمش و می‌نویسم. یعنی هنوز به داستان‌های روستایی دلبستگی دارم. وقتی در این زمینه موضوعی به سراغم می‌آید از آن نمی‌گذرم و می‌نویسمش. نقطه اشتراک داستان‌ها همانطور که گفتید، اول عشق است و بعد مقداری ناکامی و نامرادی که البته در بیشتر داستان‌هایم وجود دارد.

شما از نویسنده‌هایی هستید که کار داستان‌نویسان جدید یا حتی داستان تازه نویسندگان قدیمی را نقد می‌کنید. وضعیت نقد داستان در جامعه داستان‌نویسی ایران چطور است؟ نقد اساسا چه کمکی به پیشبرد داستان می‌کند؟

مساله من این بود که در روزنامه محلی «عصر مردم» کار می‌کردم و بعضی برای من کتاب می‌فرستادند. با خودم فکر کردم روی این کتاب‌ها مطلبی بنویسم و آنها را معرفی کنم. من هیچ‌وقت ادعای نقدنویسی به معنای علمی نداشته‌ام. بیشتر برای معرفی این کار را کرده و می‌کنم؛ اما وقتی پای داستان و رمان به میان می‌آمد من چون خودم در این کار دست داشته‌ام، بیشتر می‌نویسم. البته روی کتاب‌های شعر، بیشتر اشعار نو هم نقد می‌نویسم. چون به شعر علاقه زیادی دارم و گاهی شعر هایکو مرتکب می‌شوم. حدود 250 هایکو و شعر کوتاه دارم که می‌خواهم برای چاپ آماده‌شان کنم. باوجودی که شعر می‌نویسم اما تابه‌حال جایی شعر چاپ نکرده‌ام. دوست دارم این مجموعه شعر را منتشر کنم.

وضعیت نقد داستان امروز را چطور می‌بینید؟ فضای نقد داستان در ایران چقدر به داستان‌نویس کمک می‌کند؟

نقد اگر بدون غرض و مرض باشد و نویسنده را راهنمایی کند، خوب است. اما ما می‌بینیم که بعضی نقدها، نویسنده را تخریب می‌کند. گاهی واقعا نویسنده را ناامید می‌کنند. مخصوصا اگر نویسنده جوان و کار اول یا دوم باشد. این نقد برای نویسنده مثل سم است و ممکن است باعث شود نوشتن را کنار بگذارد. نقد باید هم حسن کار را نشان دهد و به شکلی مطرح شود که نویسنده فکر کند منتقد دوست اوست. امروزه متاسفانه نقدنویس کم داریم.

پیش از این گفته بودید آدم گاهی از اندوه به طنز پناه می‌برد و اعلام کردید در حال بازنویسی یک رمان طنز هستید. کی می‌توانیم منتظر چاپ این رمان باشیم؟

من طنز را دوست دارم. در کتابخانه‌ام کتاب‌های زیادی اعم از ایرانی و خارجی دارم. این رمان دست ناشر است و ان‌شاءالله منتشر می‌شود.

شما رمان نوشتید، نمایشنامه نوشتید، داستان کوتاه نوشتید و... شعر هم که به زودی به مجموعه آثارتان اضافه خواهد شد. از سوی دیگر این کارها برای رده‌های سنی کودک و نوجوان و بزرگسال نوشته شده‌اند. چگونه این دنیاها را تفکیک می‌کنید؟ چطور تصمیم می‌گیرید در چه فرمی و برای چه سنی بنویسید؟

مساله این است وقتی به موضوعی فکر می‌کنم، همان زمان حس می‌کنم ظرفیت موضوع مناسب نوجوانان است یا بزرگسالان یا کودکان. البته من برای کودک یک کار بیشتر ننوشته‌ام؛ «آهوی زیبای من» که البته در تیراژ بالایی منتشر شد. بیشتر برای نوجوان و جوان نوشته‌ام که البته گاهی حالت سفارشی داشت، مانند کارهای زندگینامه‌ای که انتشارات مدرسه متعلق به آموزش و پرورش آنها را منتشر کرده است. از میان این کتاب‌ها می‌توانم به کتاب زندگینامه سعدی اشاره کنم که برنده جایزه اول جشنواره رشد شد، یا کتاب قوام الدین شیرازی یا میرعماد قزوینی و... چند کتاب شاهکار ادبی را نیز با نثر ساده بازنویسی کردم مانند خسرو و شیرین. چند رمان هم برای نوجوان نوشتم.

یعنی از قبل مخاطب خودتان را انتخاب نمی‌کنید. سوژه مخاطب را انتخاب می‌کند.

همین‌طور است. وقتی به بررسی موضوع و سوژه‌ام مشغولم درمی‌یابم که برای مثال این موضوع باید به زبان ساده‌تر نوشته شود برای نوجوان یا جوان. گاهی هم موضوعی در ذهنم وجود دارد که به کار بزرگسال می‌خورد. مانند همین کتاب آخرم.

اجازه دهید یک‌بار دیگر به موضوع «نقد» برگردم. اشاره کردید نقد بدون غرض و مرض کمک می‌کند. من از منظر دیگری می‌خواهم به نقد نگاه کنم. نقد منصفانه در زمانه ما از نظر شما چه نقدی است؟ آیا بهتر است فقط متکی به عناصر داستانی باشد؟ یا از منظر روانشناسی و جامعه‌شناختی نوشته شود؟ یا بر اساس نظریه‌های ادبی باشد؟

من می‌گویم نقد خوب باید رگه‌هایی از تمام مواردی که مطرح کردید، داشته باشد. طبیعتا کسی که نقد می‌نویسد باید به همه این مسائل آگاه باشد.

می‌گویند داستان‌نویس از شرایط زمانه خود تاثیر می‌گیرد. من این سیر تاثیرپذیری را در آثار شما می‌بینم. نمونه‌اش کم شدن داستان‌های اقلیمی در میان کارهای‌تان است. آیا این تاثیر گرفتن از شرایط زندگی و جامعه، کارکرد اجتماعی داستان را تغییر می‌دهد؟ نسبت داستان با امر اجتماعی چیست؟ این تاثیرپذیری پس از چه مدتی آشکار می‌شود و رخدادهای اجتماعی زمانِ حیات نویسنده به کارهایش راه پیدا می‌کند؟

من اعتقاد دارم که نویسنده باید در متن زندگی کند. من در داستان‌هایی که درباره روستا نوشته‌ام سعی کردم فضایی که حدود 55 سال پیش در آن بوده‌ام را با همه ویژگی‌هایش به خاطر بیاورم. برای مثال از نظر مکان و فضا باید بگویم من با دقت به طبیعت و ساختار روستا نگاه می‌کنم. بنابراین الان وقتی موضوعی پیدا کنم که مربوط به روستا باشد، مشکلی برای ساخت مکان و فضا ندارم، چون از قبل این فضا در ذهنم رسوب کرده است. در همین مجموعه داستان، اولین داستان یعنی «آب ناز» با فضایی که از آن سال‌ها در ذهن داشتم نوشته شده است وضعیت اجتماعی امروز هم تاثیر زیادی بر داستان‌های من دارد. مرا به عنوان یک اجتماعی‌نویس می‌شناسند. پشت داستان‌های من جامعه‌ای فقرزده است. جامعه‌ای که ظلم و جور بر آن محاط است. سعی می‌کنم قهرمانی بیافرینم که گرفتار این مسائل باشد. در نتیجه بیشتر کارهایم داستان اجتماعی است.

داستان‌های مجموعه «آب ناز» بین سال‌های 99 تا 1401 نوشته شده. التهاب این سال‌ها چقدر به داستان‌های شما راه پیدا کرده؟ عده‌ای معتقدند باید زمان بگذرد تا نویسنده رخدادهای اجتماعی را وارد داستان کند؛ اما نویسندگانی هم داشتیم که به سرعت به مسائل روز جامعه واکنش نشان دادند. یک نمونه‌اش هوشنگ گلشیری.

نویسنده اگر همان زمان بخواهد نسبت به وضعیت جامعه واکنش نشان دهد و بنویسند، اثرش حالت روایت و کار ژورنالیستی پیدا می‌کند. من فکر می‌کنم نویسنده باید با دقت به جامعه خود و مسائل روز نگاه کند، اجازه دهند مسائل درونش ته‌نشین شود و شیره آن به صورت داستان یا رمان بیرون بزند. نویسنده، ژورنالیست نیست. باید اجازه دهد خمیره آنچه نگاه کرده را درک کند بعد بنویسد. افراد زیادی بودند که هنگام انقلاب‌ها در جوامع مختلف چیزی ننوشتند اما چند سال بعد داستان‌هایی درباره این انقلاب‌ها نوشتند.

جهان داستان، واقعیتی پیچیده به وهم و خیال است. داستان‌نویس یک قدم فراتر از واقعیت را می‌نویسد. می‌تواند اتفاق رخ نداده را بنویسد یا اتفاق رخ داده را جور دیگری بنویسد. آیا داستان آینه تمام قد اتفاقات رخ داده است یا داستان‌نویس باید جهان دیگری بسازد؟

این موضوع بستگی به موضوع نویسنده دارد. بعضی داستان‌ها راهی به جامعه نشان می‌دهد و بعضی داستان‌ها تکه‌ای از واقعیت را دارد. وقتی کتابی را می‌خوانیم و دنیایی به ما نشان داده می‌شود که دنیای تعهد و مسوولیت است. به‌طور کلی باید گفت نویسنده موضوع را درون خود حل می‌کند و مانند دستگاه آبمیوه‌‌گیری، تفاله‌ها را بیرون ریخته و آب صافی از میوه را تحویل جامعه می‌دهد.

به «مسوولیت» و «تعهد» اشاره کردید. در میان نویسندگان همیشه موضوعی تحت عنوان «ادبیات متعهد» یا «وظیفه ادبیات» مطرح بوده است. به نظر شما داستان‌نویس آیا نسبت به جامعه و شرایطش وظیفه‌ای دارد یا صرفا باید نگاه زیبایی‌شناختی نسبت به آثار داستان‌نویسان داشت؟

من فکر می‌کنم اگر داستان‌نویس غرق مسائل اجتماعی باشد، داستان‌هایش از لطافت خالی می‌شود. البته باید دید چه موضوعی برای نوشتن انتخاب می‌کند. گاهی موضوعی کاملا اجتماعی است که دردهای جامعه را بازگو می‌کند. گاهی هم نویسنده دلش می‌خواهد آزادانه فکر کند و در یک چارچوب پیش نرود و به موضوعاتی که دوست دارد، بپردازد. نویسنده نباید بگوید فقط اجتماعی‌نویس باشم! اجتماعی‌نویس باشد اما به آزادانه بتواند به موضوعات دیگری هم فکر کند. وقتی نویسنده مانند پرنده‌ای که از این شاخه به شاخه دیگر می‌پرد آزاد باشد، طبیعتا قشرهای مختلف از آثارش لذت می‌برند.

گفتید به داستان‌نویس اجتماعی شهرت دارید. شما خودتان چه وظیفه‌ای برای ادبیات تعریف می‌کنید و آثارتان را در کدام دسته قرار می‌دهید؟ یک اجتماعی‌نویس صرف یا همان پرنده آزاد؟

من فکر می‌کنم از هفتاد سالگی تا امروز که هشتاد سال دارم، از نظر انتخاب موضوع به خودم آزادی داده‌ام. نخواسته‌ام خودم را در چارچوب اجتماعی‌نویسی گیر بیندازم. این سال‌ها می‌خواهم آزاد باشم، خودم را در قید و بند قرار نمی‌دهم و بنده و برده موضوعی هستم که من را انتخاب می‌کند. این به معنای خستگی نیست. این به معنای هنر اصیل است. اولین داستانم در 17 سالگی در یکی از روزنامه‌های شیراز و دومینش را در 18 سالگی در روزنامه کیهان در تهران منتشر شد. آن داستان‌ها، رمانتیک و سانتی‌مانتال بود اما وقتی وارد روستا شدم، دیدم دنیای دیگری است و ماحصلش شد «دهکده پرملال». دیدم درد و رنج و مکافاتی که مردم روستا دارند باید نوشته شود. آن زمان کسی این رنج را با ریزه‌کاری‌هایش ننوشته بود. من شروع به نوشتن کردم و خوشبختانه کارم موفق شد و مورد توجه قرار گرفت.

62 سال است داستان می‌نویسید. امروز وضعیت داستان‌نویسی را در ایران چطور می‌بینید؟

حس می‌کنم بعد از انقلاب، ادبیات داستانی پیشرفت داشته، به خصوص می‌بینیم بسیاری از خانم‌ها به ادبیات داستانی روی آورده و آثار درخشانی خلق کردند. تعدادی از نسل جوان امروز خوب نوشته‌اند و اثر بزرگی در آثارشان هویداست. من به خانم‌ها در ادبیات داستانی امیدوارم. البته منظورم همه نیست. بعضی‌ها پول به ناشر می‌دهند و کار منتشر می‌کنند. کسی که اثر خوبی بنویسد و با استعداد باشد شناخته می‌شود. که البته اول مکافاتش است.

چطور؟

باید برای کار دومش دقت زیادی داشته باشد. مثل «دهکده پرملال» من. اثر بعدی من به پای این کتاب نرسید. برخی از نویسنده‌ها نیز کار اولشان بسیار خوب است. اما بعد از انتشار اولین کار در فراموشی فرو می‌روند. گویی چشمه آنها کوزه آبی بیشتر نداشته. چند کار ضعیفی که من خودم داشتم، هیچ‌وقت مرا از پا نینداخت و من دوباره شروع به نوشتن کردم. خوشبختانه کتاب‌های اخیرم هم با استقبال روبه‌رو شد. هیچ‌وقت تسلیم نشدم و خودم را شکست خورده ندانستم. چند کتاب ضعیف داشتم اما دوباره از جا بلند شدم و افتخار می‌کنم که تسلیم نشدم.

به نظر شما دوران شکوفایی ادبیات داستانی ایران چه دوره‌ای بوده؟

سال‌های 40 تا 50 عالی بود. کتاب «دهکده پرملال» من هم سال 47 منتشر شد. به نظرم آن دهه در تاریخ ادبیات ایران دیگر به وجود نیامد؛ هم از نظر نویسنده‌های معتبر، هم تعداد کتاب‌های خوبی که روانه بازار شد. سال‌های بعد این تعداد کم شد. مثلا اگر دهه 40 تا 50 ما 30 کتاب عالی داشتیم، دهه‌های دیگر به 5 یا 6 کتاب رسیدیم. البته بعد از انقلاب هم هر سال 4 تا 5 کتاب خوب روانه بازار می‌شود.

آداب نوشتن شما چیست؟ معمولا نوشتن یک داستان کوتاه‌تان چقدر طول می‌کشد؟

من تا به حال هیچ داستانی را در یک جلسه ننوشته‌ام. تکه‌تکه نوشته‌ام. نوشتن بعضی داستان‌هایم یک هفته تا 10 روز طول کشیده. هر وقت حس کنم خسته شده‌ام، کار را کنار می‌گذارم. می‌توانم بگویم داستان‌هایم سه تا 10 روز طول می‌کشد. بازنویسی را نیز می‌گذارم یک هفته تا 10 روز بعد از نوشتن انجام می‌دهم. آدم هر چیزی که خلق کند، فکر می‌کند شاهکار کرده است. اما باید بگذارید اثر سرد شود و بعد از مدتی سراغش بروید و بازنویسی را آغاز کنید. من می‌گذارم کار بیات شود، بعد بازنویسی می‌کنم.

به نظر می‌رسد به زبان بیش از دیگر عناصر داستان اهمیت می‌دهید. در داستان‌نویسی کدام عنصر برای شما اهمیت بیشتری دارد؟

من به همه عناصر اعتقاد دارم اما فرم را مصنوعی می‌دانم. اهمیت زبان هم از مطالعه می‌آید، مخصوصا گلستان سعدی. نثر خوب نتیجه تمرین و خواندن زیاد است. عناصر داستانی در حقیقت در من نهادینه شده. وقتی می‌نویسم به آنها فکر نمی‌کنم. چیزی که بیش از هر چیز در داستان‌‌نویسی به من کمک می‌کند، مطالعه داستان است. نویسنده اوایل باید 95درصد بخواند، 5درصد بنویسد. به تدریج این نسبت تغییر می‌کند. الان من در 80 سالگی وقت خواندن کم دارم و بیشتر می‌نویسم. ممارست نیز اصل نویسندگی است. نباید ناامید شد. اگر کتابی نقد شد، نویسنده نباید فکر کند دنیا تمام شده. باید تلاش کند بهتر بنویسد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...