کتاب محمدحسین خسروپناه با عنوان «خداپرستان سوسیالیست؛ از محفل‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران»، یکی از مطالعات قابل اعتناست و زین پس برای محققانی که بخواهند درباب این گروه اسلامی سوسیالیست پژوهش کنند، یک منبع مستند به شمار خواهد آمد.

محمدحسین خسروپناه خداپرستان سوسیالیست؛ از محفل‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران

رضاشاه پهلوی (1320ـ1304ش.) در دوران حکومت شانزده سالۀ خود، همه گروه‌ها و احزاب اپوزیسیون و مخالف را سرکوب کرد. از گروه‌ها و شخصیت‌های سنتی و معترض به تجدد و مدرنیته تا گروه مارکسیستی موسوم به پنجاه و سه نفر. پس از فرار رضاشاه از ایران در شهریور 1320، فضای فکری و فرهنگی ایران در سایۀ حضور متفقین در ایران و تهران، کمی تا قسمتی آزاد شد. ظرف کمتر از دو سال، احزاب و گروه‌های رنگارنگی ظهور کرده و به فعالیت پرداختند. اما تشکیلاتی ترین، تأثیرگذارترین و بزرگ‌ترین حزبی که پس از شهریور 1320 و در مهرماه همان سال تأسیس و راه‌اندازی شد، حزب توده ایران بود. این حزب از سال 1320 تا 1327، اگر چه هرگز به‌طور شفاف و صریح به کمونیست و مارکسیست ـ لنینیست بودن خود اعتراف نکرد، اما عمده مؤسسان و رهبران آن، به جز سلیمان میرزا اسکندری شاهزاده سرخ، مارکسیست‌های عضو گروه 53 نفر بودند و برخی تحصیل کرده روسیه، فرانسه و آلمان، مثل ایرج اسکندری، خلیل ملکی، بزرگ علوی، دکترمرتضی یزدی، دکترنورالدین کیانوری و عبدالصمد کامبخش، رضا روستا و ...

حزب توده ایران در تبلیغات و شعارهای خود بر بهاء دادن به کارگران و زحمتکشان، تقسیم اراضی خوانین و مالکان بین دهقانان، نفی ستم و استثمار و تأکید بر عدالت اجتماعی و مساوات، تکیه می‌کرد و همین شعارهای زیبا و دلفریب، دل صدها هزار جوان تحصیل کرده و حتی کارگران و دهقانان شهری و روستایی را بُرده و آنان را مجذوب تشکیلات حزب توده کرد. در آن سال‌ها هیچ اندیشه، تشکیلات و حزبی بسان حزب توده ایران توان جلب و جذب عدالت‌خواهان ایرانی به خود را نداشت، زیرا احزاب و سازمان‌های دیگر، عملاً هیچ برنامه و اندیشه منسجم و قابل ارائه در این زمینه نداشتند.

در قبال حزب توده و شعارهای عدالت‌خواهانه آن، چند جریان فکری شکل گرفت و شروع به مبارزه با این حزب کرد:
1ـ جناح راست، شامل دربار، اشراف، متمولین، سرمایه‌دارها، رجال سیاسی بازمانده از عصر رضاشاه و برخی از روحانیون و برخی از مأموران ایرانی و انگلیسی دولت بریتانیا.
2ـ روحانیون سنتی و مخالف ماتریایسم و الحاد.
3ـ جریانی نوجو و مسلمان که خود را «خداپرستان سوسیالیست» نامیدند.

جریان فکری و تشکیلاتی خداپرستان سوسیالیست متشکل از تعدادی جوان تحصیل کرده بود که سن هیچکدام بیش از سی سال نبود. آنان تلاش کردند بین عدالت‌خواهی مارکسیستی حزب توده و آموزه‌های دینی، پُلی زدن و این دو را با هم آشتی دهند و سنتزی بیافرینند که هم جذابیت‌های سوسیالیستی داشته باشد و هم از آموزه‌های اسلامی و شیعی بهره برده باشد.
پایگاه اجتماعی این جوانان طبقه متوسط و قشر دانش‌آموز، دانشجو و کارمندان اداری بود. برخی از روحانیون روشن اندیش نیز از آنان حمایت ضمنی می‌کردند، اما آن روحانیون در آن سال‌ها، از اعتبار اجتماعی و مذهبی چندانی در تهران برخودار نبودند.

گفتمان پس از شهریور 1320 در ایران، گفتمان سوسیالیستی بود. همه در شعار، سوسیالیست و طرفدار کارگر بودند، حتی سرمایه‌دارها! هیچ متفکری در ایران آن عهد سراغ نداریم که رسماً، شفاف و به‌طور علنی از نظام ارباب و رعیتی و سیستم سرمایه‌داری حمایت و جانبداری کند. حتی رمان‌نویس راست کیشی چون علی دشتی، نمایندۀ مجلس شورای ملی رضاشاهی، خود را طرفدار ضعفا، مخالف اشراف و مروج برابری و مساوات جا زده بود و نام حزبش را «عدالت» گذاشته بود.

در چنین فضای فکری سوسیالیسم زده، تعدادی جوان آرمان‌گرا و مسلمان، دور هم جمع شدند تا اسلام را امروزی کرده و از آن رقیبی برای مکاتب پُرطرفداری چون سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم بسازند. چند تشکل و تعدادی نفرات، گرد هم آمده و پس از مذاکره، تشکیلاتی مخفی با عنوان «خداپرستان سوسیالیست» راه نداختند. این جوانان چنین می‌پنداشتند که خود، نخستین پیشتازان قرائت سوسیالیستی از اسلام در ایران هستند. آنان هیچ آگاهی از تلاش¬های پدران خود در فاصله انقلاب مشروطه تا نیمه اول حکومت رضاشامه نداشتند و نمی‌دانستند که بودند مردانی که سودای برداشت سوسیالیستی از اسلام داشتند و کارهایی تئوریک و عملی نیز در این باب انجام دادند. به عنوان مثال، آنان هیچ اطلاعی از تلاش میرزاعلی‌اکبر دهخدا (دخو) در تطابق اسلام با سوسیالیسم در مجله صوراسرافیل در عهد مشروطیت اول نداشتند.

دستمایه فکری این جوانان قرآن و نهج البلاغه بود. آن هم نه متن اصلی و عربی این دو کتاب! چندی بود که نویسندۀ خوش قلم و رومانتیک جواد فاضل، ترجمه ـ نگارشی از نهج‌البلاغه در چند دفتر انجام داده بود که خوراک اصلی خداپرستان شد! این جوانان برای مبارزه با کمونیسم، ماتریالیسم و حزب توده، شروع به مطالعه نشریات و نوشته‌های این حزب مارکسیست ـ لنینیست کردند. برای اطلاع و اشراف کامل، حتی طرح نفوذ در این حزب نیز به مرحلۀ اجرا درآوردند! چنین بود که آنان مطالعه معدود آثار لنین و استالین را، که به تازگی توسط حزب توده به فارسی ترجمه شده بود، خوانده و به‌شدت تحت تأثیر آموزه‌های آن قرار گرفتند. یکی از آموزه‌های لنین و لنینیسم، تشکیل یک گروه نخبه، زُبده و پیشگام بود که در بزنگاه، نقش موتور محرکه اجتماع را بازی کند. تزی که لنین در کتاب دوران‌ساز «چه باید کرد؟» آن را تئوریزه کرده بود. و همان نقشی که خود لنین و بلشویک‌ها در انقلاب اکتبر 1917 ایفا کردند و روسیۀ عقب افتاده دهقانی را با کاتالیزور (شتاب دهنده) گروه پیشتاز خود، به ضرب و زور «ارتش سرخ» و «چکا» (سازمان اطلاعات روس‌های انقلابی) به سوی سوسیالیسم کشاندند!

خداپرستان سوسیالیست نیز شیفته تز «گروه پیشتاز» لنین شدند. با اندکی تسامح می‌توان آنان را «لنینیست‌های مسلمان» نامید! جوانانی که در اقتصاد، تحلیل تحولات اجتماعی و آرمان‌های طبقاتی، همان حرف‌های حزب توده را می‌زدند با چاشنی چند آیۀ قرآن و یا جملات قصار نهج البلاغهِ جواد فاضل! آنان ظرف چند سال، مخفیانه شروع به یارگیری و ضمناً نفوذ در برخی از احزاب کردند. جنجالی‌ترین نفوذ، ماجرای «اتحاد» خداپرستان سوسیالیست با حزب ایران، یک حزب ناسیونالیست با رهبرانی بروکرات و طرفدار نوعی رقیق از عدالت اجتماعی، است که مآلاً منجر به اخراج آنان از این حزب، که سری گُنده اما بدنی نحیف و لاغر داشت، شد.

زان پس و پس از کش و قوصی چند، و یکی، دو انشعال داخلی، که در خلال آن مغز متفکری چون مهندس جلال‌الدین آشتیانی، مؤلف کتاب مهم «ایده‌آل بشر» و همچنین برادران یزدی، از جمله ابراهیم، از آنان جدا و منفک شدند، «جمعیت آزادی مردم ایران» تأسیس شد. این گروه در دوران زمامداری دکترمحمد مصدق، در کنار احزابی چون حزب ایران، حزب ملت ایران و گروه خلیل ملکی، از جمله تشکل‌های طرفدار دکترمحمد مصدق و مخالف آیت‌الله کاشانی بودند. رهبر و مغز متفکر جمعیت آزادی مردم ایران، محمد نخشب بود. یک متفکر مسلمان که به‌شدت در تشکیلات، اقتصاد و تحلیل تحولات اجتماعی تحت تأثیر لنین و لنینیسم بود. نخشب تقریباً با کارهای اصل و مهم کارل مارکس و فردریش انگلس، کلاسیک‌های مارکسیسم، مطلقاً آشنا نبود. و مگر انبوه اعضاء و هواداران حزب توده ایران، بودند! نخشب در نوشتن چندین رساله، کوشید تا با خالی کردن ماتریالیسم و ماتریالیسم دیالکتیک از مارکسیسم و لنینیسم و جایگزین کردن نوعی الاهیات آبکی به¬جای آن، به¬مبارزه عملی و نظری با حزب توده ایران و مارکسیسم بپردازد. علاوه بر تهران، این گروه در برخی از شهرهای مهم ایران، از جمله مشهد، شیراز، قزوین و ... نیز شعبه‌هایی داشت.

دکترمحمد نخشب را باید به نوعی پدرخوانده «چپ اسلامی» در تاریخ معاصر ایران نامید. بسیاری از چهره‌های برجسته چپ اسلامی چون دکترعلی شریعتی، دکترحبیب‌الله پیمان، دکترابراهیم یزدی، دکترکاظم سامی و ... و همچنین سازمان‌ها و گروه‌هایی چون سازمان مجاهدین خلق، گروه حزب الله، و در دهه های بعد گروه فرقان، گروه حبیب‌الله آشوری، سازمان آرمان مستغعفین، گروه ارشاد، گروه راه شریعتی و ... مستقیم یا غیرمستقیم باید متأثر از اندیشه‌های دکترمحمد نخشب و گروه خداپرستان سوسیالیست دانست. بماند که کسانی چون علی شریعتی، پیمان، سامی و یزدی خود در بخشی از عمرشان عضو رسمی خداپرستان سوسالیست و جمعیت آزادی مردم ایران بودند.

در چهار دهه اخیر، درباره خداپرستان سوسیالیست و حزب مردم ایران، مطالعات چندی صورت گرفته است. شاید یکی از نخستین این مطالعات، یادنامه نخستین سالگرد شهادت دکترعلی شریعتی بود که در سال 1357 و توسط نهضت آزادی خارج از کشور و همچنین به همّت دکترابراهیم یزدی منتشر شد. شاید به مدت ده سال، این کتاب تنها منبع مختصر درباره خداپرستان سوسیالیست بود. با قتل فجیع دکترکاظم یزدی در شهریور ماه سال 1367، انتشارات چاپخش در فاصله سال¬های 1368 تا 1370 در سه سال متوالی، سه دفتر در قالب یادنامه منتشر کرد. این تریلوژی یکی از مهم‌ترین منابع درباره پیشینه و عملکرد خداپرستان سوسیالیست و جمعیت آزادی مردم ایران بود و از همان اول دهه هفتاد، همچنان مورد استفاده و استناد قرار گرفت و می‌گیرد. در همان دهه هفتاد محمود نکوروح، عضو سابق حزب مردم ایران و جاما، کتابی با عنوان «نهضت خداپرستان سوسیالیست» (چاپخش1377) نوشت که بیشتر در قالب خاطره ـ نوستالوژی بود. در دهه هشتاد مرتضی کاظمی کتاب «سوسیال دموکراسی دینی، محمد نخشب و خداپرستان سوسیالیست»،(کویر 1383) را چاپ و منتشر کرد. همچنین در خلال خاطرات کسانی چون دکترعلی شریعتمداری، دکترابراهیم یزدی(ج1)، حسین شاه‌حسینی و ... نیز اطلاعات دست اول و قابل ارجاعی وجود دارد.

اما جدیدترین کتاب در این زمینه کتاب مهم «خداپرستان سوسیالیست؛ از محفل‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران» نوشته محمدحسین خسروپناه است. آقای خسروپناه یک «چپ‌پژوه» پرکاری است که در سی سال اخیر، تعداد قابل ملاحظه‌ای کتاب و مقاله درباب تاریخ سوسیال دموکراسی، مارکسیسم و حزب توده ایران نوشته که امروزه از جمله آثار قابل ارجاع در این باب به شمار می‌رود اما کتاب «خداپرستان سوسیالیست... » ایشان از رنگ و لون دیگری است. تا آنجا که من پژوهش کرده و اطلاع دارم، این نخستین اثر ایشان درباب یک گروه مسلمان است.

خسروپناه با دیدی علمی و انتقادی، تلاش کرده تا در چهار فصل، موضوع مورد بحث خود را با تکیه بر انبوه منابع و اسناد و حتی خاطرات شفاهی، سامان دهد، تلاشی که تا اندازه زیادی موفقیت‌آمیز نیز بوده است. سنگینی کتاب بر محور تشکیلات و تکاپوهای سیاسی خداپرستان سوسیالیست و نقش آنان در فاصله سال‌های 1320 تا 1332 است و می‌چربد. از این روی وجه گفتمانی و تئوریک تلاش برای سازش بین اسلام و سوسیالیسم، کمتر مورد نظر ایشان بود، هرچند به تفاریق، چیزهایی نیز در این باره نوشته و آورده است.

خداپرستان سوسیالیست و مغز متفکر آنان، دکترمحمد نخشب، تلاش کردند با آموزه‌های اسلامی و شیعی، برخوردی گزینشی انجام داده و با الهام از مارکسیسم و لنینیسم، اسلامی مُد روز به نسل جوان ارائه دهند. آنان نه مایۀ اسلامی و الاهیاتی چندانی برای این کار داشتند و نه مارکسیسم را عمیقاً می‌شناختند. سوسیالیسم و مارکسیسم آنان در واقع همان لنینیسم ـ استالینیسم حزب توده ایران در نیمه اول دهه بیست شمسی قرن چهاردهم بود با چند رساله و تعدادی مقاله که در انتشارات و نشریات حزب توده ایران به‌طبع رسیده بود. بیشترین آشنایی آنان با لنینیسم ـ استالینیسم بود و آثار سیاسی و تئوریکی که نوشتند نیز تحت تأثیر همین آموزه‌ها بود. نگاهی به کتاب «حزب چیست» نوشتۀ محمد نخشب، به‌خوبی این امر را نشان می‌دهد.

پس از کودتای 28 مرداد 1332، «جمعیت» تبدیل به «حزب» شد. در برخی از آثاری که در این مقطع نوشته شد، حزب آشکارا از کاربرد قهر و «خشونت انقلابی» به‌عنوان کاتالیزوری در تحولات اجتماعی ایران دفاع کرد و مُدل پیشنهادی برای ایران را همان کار و اقدامی می‌دانست که ارتش مصر به‌رهبری جمال عبدالناصر انجام داد: یک کودتای نظامی که در تبلیغات، «انقلاب خلقی» جا زده شد و چند سال بعد نیز سرهنگ معمر قزافی عین آن را در لیبی تکرار کرد! (به کتاب «ایران در آستانۀ یک انقلاب اجتماعی» از انتشارات حزب مردم ایران مراجعه شود.)

کار ارزنده آقای خسروپناه درباب خداپرستان سوسیالیست و تاریخ و آموزه‌های آنان، یکی از مطالعات قابل اعتناست و زین پس برای محققانی که بخواهند درباب این گروه اسلامی سوسیالیست پژوهش کنند، یک منبع مستند به شمار خواهد آمد.

کتاب خداپرستان سوسیالیست؛ از محفل‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران، نوشتۀ محمدحسین خسروپناه است که توسط انتشارات «پیام امروز تابستان 1400 و در قطع رقعی، با تعداد 417 صفحه، به قیمت هشتاد هزار تومان راهی بازار کرده است.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...