به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، مارگارت اتوود شاعر، داستان‌نویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی سرشناس کانادایی است که در سال‌های اخیر بیشتر مردم جهان او را با کتاب سرگذشت ندیمه می‌شناسند. او جوایز ادبیات پرنسس آستوریاس و آرتور سی. کلارک را دریافت کرده است و پنج بار برای جایزه بوکر نامزد شده که از این میان یک بار برنده آن بوده است. اتوود همچنین یکی از بنیان‌گذاران بنیاد نویسندگان کانادا است که هدف از تاسیس آن برای تقویت جامعه نویسندگان این کشور اعلام شده است.
این نویسنده کانادایی علاوه بر نوشتن تعداد زیادی رمان و کتاب مستند در نوشتن داستان کوتاه و مجموعه داستان نیز تبحر خاصی دارد. داستان «بچه‌های بزرگ در جنگل» یکی از آخرین داستان‌های اتوود است که در ماه‌های گذشته بارها در محافل مختلف برای طرفدارانش خوانده است. مجله نیویورکر به بهانه انتشار این داستان در مجلات ادبی گفتگویی با این نویسنده مشهور کانادایی انجام داده است:

مارگارت آتوود

در داستان، دو خواهر سالخورده اوقات خوبی در کلبه‌ای کنار دریاچه سپری می‌کنند که از زمان کودکی در این کلبه سر کرده‌اند. درباره این کلبه بگویید. آیا جایی مثل این وجود دارد یا زاییده خیال شماست؟
بله، در واقعیت چنین مکان یا مکان‌های مشابه اینچنین وجود دارد.خیلی زمان‌های زیادی در مکان‌های این چنین حضور داشتم و لذت بردم؛ ولی تا حالا پیش نیامده بود که تصویری از این لذت به مخاطبان ارائه کنم.

چرا برای روایت داستان این زنان از چنین مکانی استفاده کردید. منظور اینکه مکان و جغرافیا در روایت چنین داستانی تاثیرگذار بوده یا نه؟
در حقیقت قبل از اینکه شما مکان‌ها یا جغرافیا را انتخاب کنید، آنها شما را انتخاب می‌کنند و در واقع یک قانون است که مکان انسان را جذب می‌کند. چون کودکی خودم در کلبه های جنگلی سپری شده و این داستان نیز در واقع گوشه‌ای از تجربیاتم در گذشته بوده است. پدرم زیست‌شناس بود و کلبه‌ای در جنگل داشت که هر تابستان ما به آنجا می‌رفتیم. نمی‌خواستم داستان غیرواقعی شود و به عبارتی نوشتن درباره مکان‌هایی که خودم در آنجاها نبودم، کار سختی است.

قالب اصلی داستان آخرتان شبیه چیزی است که زندگی و پیرشدن آدم‌ها را روایت می‌کنید. خودتان کتاب یا رمانی را دوست دارید که همین قالب را داشته باشند؟
بله رمان‌های زیادی وجود دارند. مثلاً رمان «فرشته سنگ» مارگارت لارنس از نمونه‌های برجسته این نوع نویسندگی درباره گذشت عمر است. داستان‌های آلیس مونرو بخصوص داستان خرسی در کوهستان از نمونه‌های دیگر است. رمان‌هایی مثل ارباب حلقه‌ها نیز در فصل آخر درباره گذشت عمر فرودو صحبت می‌کند که خیلی لذت‌بخش است.

................ هر روز با کتاب ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...