محمود گودرزی میگوید: بخشی از رمان به زمان حکومت انور خوجه و بخشی از آن نیز به دورهی پس از حکومت خوجه مربوط میشود؛ اما رمان بیانگر تاریخ یا حوادث تاریخی نیست، بلکه زندگی مردم بینام و نشانی را روایت میکند که تاریخ به آنها اعتنایی ندارد.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ اسماعیل کاداره [Ismail Kadare] متولد سال 1936، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار آلبانیست که به دلیل فشارهای رژیم کمونیستی انور خوجه این کشور را ترک و به فرانسه پناهنده شد. انتشار آثار او تا مدتها در کشور زادگاهش ممنوع بود. به تازگی رمان «دختری در تبعید» [A girl in exile requiem for linda B] نوشته اسماعیل کاداره با ترجمه محمود گودرزی منتشر شده است. به همین بهانه با او گپوگفتی داشتیم:
رمان «دختری در تبعید» نوشته اسماعیل کاداره (نویسنده و شاعر آلبانیایی) به تازگی با ترجمه شما و از سوی نشر چترنگ راهی بازار کتاب شد. ابتدا کمی درباره درونمایه و شخصیتهای ششمین کتاب کاداره بگویید.
شخصیتهای اصلی داستان، نمایشنامهنویسی سرشناس به نام رودیان استفا و دو دختر دبیرستانی به نامهای لیندا و میگنا هستند که به نحوی با نویسنده ارتباط پیدا میکنند. نمایشنامهنویس بهوساطت میگنا کتابش را برای دختری امضا کرده که در تبعید به سر میبرد و نمیتواند به پایتخت برود تا حضوری نویسنده محبوبش را ببیند. حالا این دختر مرده و مأموران نویسنده را برای بازجویی احضار میکنند. البته همانطور که از تقدیمنامه کتاب در آغازش پیداست، قهرمانهای رمان، تمام «زنان جوان آلبانیایی هستند که در تبعیدی درونی» به سر برده و زیر سایه استبداد عمر و آرزوهایشان تباه شده و هدر رفته است.
خواننده در همان صفحات ابتدایی کتاب با فضای بسته و دیکتاتوری زمان قبل از تاسیس جمهوری آلبانی(۱۹۹۱) مواجه میشود و ترسی را که در اعماق وجود مردم رخنه داشته، درک میکند؛ آنجاکه رودیان استفا که منتظر مجوز انتشار آخرین نمایشنامهاش است، به دفتر حزب احضار میشود تا از ارتباطش با خودکشی دختری جوان پاسخگو باشد. کاداره در این اثر تا چه میزان از طنز و اسطوره برای انتقال مفاهیم و خلق فضای دیکتاتوری در آن دوره تاریخی بهره برده است؟
این رمان از رمانهای متأخر نویسنده و مربوط به زمانی است که انور خوجه دیگر نیست و کاداره در فرانسه زندگی میکند، نه در آلبانی. بنابراین تا حدی سخنانش را صریحتر از رمانهای قبلیاش گفته. با این حال، همچنان یکی از شگردهای سابقش را به کار میبرد: یافتن مصداق اسطورهها در زندگی امروزی و انطباقشان با هم. این کار را در رمانهای دیگر هم کرده. مثلاً در کتاب «عقاب» و اشارهاش به اسطورهی ایکاروس. اینجا اسطورهی اورفئوس را مبنا قرار داده است.
«دختری در تبعید» داستان را در بستری تاریخی (۱۹۴۵_۱۹۹۱) روایت میکند. کاداره در این رمان به چه بخشهایی از تاریخ و وقایع این کشور پرداخته است؟
بخشی از رمان به زمان حکومت انور خوجه و بخشی از آن نیز به دورهی پس از حکومت خوجه مربوط میشود؛ اما رمان بیانگر تاریخ یا حوادث تاریخی نیست، بلکه زندگی مردم بینام و نشانی را روایت میکند که تاریخ به آنها اعتنایی ندارد؛ البته این کارکرد ادبیات است و فرق آن با تاریخنگاری همین است.
کاداره به نوشتن رمانهایی با پیامهای ظریف معروف است و از سوی دیگر شخصیت رودیان در رمان «دختری در تبعید» نمایشنامهنویسی است که اساسا همین رویه را در آثارش دارد. آیا رودیان میتواند بیانگر بخشی از شخصیت نویسندهاش باشد؟
بیشک هرنویسندهای برای شخصیتهایش الگوهایی دارد و وقتی درباره شخصیتی مینویسند که او هم نویسنده است، بدیهی است که میتواند زندگی شخصی خودش یا همکارانی را که میشناسد الگویی برای خلق قهرمانش قرار دهد؛ اما از آنجاکه برخی اتفاقات رمان مربوط به مسائل شخصی و عاطفی است، کسی نمیداند آیا نویسنده چنین تجاربی داشته یا نه؛ اما رودیان استفا با کادارهای که میشناسیم تفاوت مشخصی دارد. او نمایشنامهنویس است و کاداره رماننویس و شاعر. اینجاست که از تبحر کاداره در نوشتن نمایشنامه (که بخشی از آن در رمان میآید) حیرت میکنیم.
«دختری در تبعید» ضمن آنکه بخشی از تاریخ و محدودیتهای اعمال شده توسط رژیمهای استبدادی را به تصویر میکشد، رمانی کارآگاهی و روانشناختی است. از کارکردهای این ژانر در نگارش این اثر بگویید.
کاداره نویسندهای خلاق و پویا و در نوشتنهای رمانهایش که موضوعات و دورههای متنوعی را در برمیگیرند (تاریخ کهن آلبانی و تقابلش با امپراطوری عثمانی، تاریخ معاصر این کشور و جنگ جهانی دوم، روزگار امروزی...) از شگردهای مختلف استفاده میکند. ایجاد تعلیق به سبک رمانهای جنایی -چون با مرگی زودتر و غیرعادی طرفیم- روشی است برای جذب خواننده. نویسنده، شخصیتها و دنیاهای درونیشان را مثل کف دستش میشناسد و با چنان ظرافتی آنها را به تصویر میکشد که گویی نمونههای زنده و باورپذیرند. البته از نویسندهای در این سطح، جز این هم انتظار نمیرود.
از یکسو رودیان قهرمانی با عیبهای مختص به خود است و نقصهایی دارد که شاید گاهی مخاطب آنها را دوست نداشته باشد و از سوی دیگر، کاداره تجربه زندگی در دوران دیکتاتوری آلبانی را دارد و این مساله باعث شده که با شرایطی که افراد مجبور به تابعیت از آن هستند، آشنا باشد. به نظر شما این مساله چه نقشی در خلق شخصیت رودیان داشته است؟
روحیات و اخلاق مردم همیشه تابع جو و فضای حاکم بوده است. تحتتأثیر همین جو است که مردم شجاع یا بزدل میشوند، صادق یا ریاکار، بزرگمنش یا حقیر. کلاس درسی را تصور کنید که معلمش به بچهها اجازه میدهد صریح حرفشان را بزنند و راستگویان را مجازات نمیکند. مثلاً اگر شاگردی درباره تأخیر یا غیبتش راست بگوید تنببه نشود. یا بالعکس، معلمی را در نظر بگیرید که با رفتارش مروج ریاکاری و دروغگویی است. این معایب که در شخصیت رودیان میبیند ناشی از زندگی در چنین فضایی است.
برخی از منتقدان بر این باورند که اسماعیل کاداره یکی از شانسهای اصلی دریافت جایزه نوبل است که هر سال نادیده گرفته میشود. نظر شما در این باره چیست؟ از ویژگیهای داستاننویسی کاداره بگویید.
فکر میکنم روزگاری تصور میشد و شاید هنوز عدهای (ازجمله خودم) بر این باور باشند که حق کاداره است که برنده جایزه نوبل باشد، چون اولاً قصهگویی است کمنظیر، ثانیاً در قبال واقعیتهای جامعهاش ساکت نمانده و درد مردمش را گفته (هرچند گاه در لفافه و به زبان استعاره)، آنهم به رغم خطراتی که تهدیدش میکرده، بهطوری از ترس جان مجبور شده به کشوری دیگر پناهنده شود. اما فکر میکنم داوران این جایزه مدتهاست کاداره را فراموش کردهاند و دیگر چنین جایزهای به او تعلق نخواهد گرفت.
چه شد که این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردهاید؟
پیشتر رمانهای «عقاب» (نشر مروارید) و «مهتاب» (نشر چترنگ) را از او ترجمه کرده بودم و چون از نویسندگان محبوبم است باز از او ترجمه خواهم کرد؛ اما اولینبار سال 1385 اسمش را از زبان رضا سیدحسینی شنیدم و بعد، برخی از آثارش را خواندم و به او علاقهمند شدم.
و در پایان کتابی آماده انتشار دارید؟
بله. رمان «زن سیاهپوش» اثر سوزان هیل را نشر خوب در ماههای پیش رو منتشر خواهد کرد.