تصویر چهارم مارتا | شرق


زبان و سبک نوشتاری و ماجراهایی که در کتاب «گراف گربه» [اثر هادی تقی زاده] نقل می‌شود همگی مخاطب را به فضایی می‌کشاند که در عین تخیلی بودن، غریب و نامانوس نمی‌نماید. به عبارت دیگر ماجرای کتاب با تمام عجایبش باورپذیر است و همین باورپذیری یکی از نقاط قوت ادبیات فانتزی است. از منظر اجتماعی ادبیات فانتزی در فضایی خلق می‌شود که واقعیت توانِ رویارویی با پرسش‌ها و خواست‌های مطرح شده را در رابطه با خود نداشته باشد. این ناتوانی هم بسته به نوع جامعه از منشا‌های مختلفی سرچشمه می‌گیرد. مانند اشباع شدن واقعیت از عناصر فانتزی که در دوره اخیر به مدد رسانه‌های گروهی قوت بیشتری پیدا کرده است.


گراف گربه هادی تقی‌زاده

آمادگی ذهنی مخاطبان برای پذیرش عناصر شگفت یا به تعبیر دیگر به هم نزدیک‌شدن شناخت و تخیل که این موضوع غالبا به مدد گسترش علم و تکنولوژی صورت می‌گیرد و آن هم به این دلیل است که اعضای جامعه به دلیل زندگی و همزیستی مدام با تکنولوژی و علم، به این دو مقوله اعتماد فراوانی می‌کنند و این موضوع باعث می‌شود که انتظار آنها از توانایی‌های شگفت تکنولوژی به نوعی اعتقاد بدل شود. در کنار این موارد مسایل دیگری نیز وجود دارد که موجب می‌شود بیان بعضی موضوع‌ها به زبان واقعیت و با رویکرد وفادارانه به آن، خالی از اشکال نباشد؛ بنابراین هنرمند ناگزیر است از زبانی غیرمستقیم برای بیان منظور خود استفاده کند یا اصولا واقعیت در حالت کنونی‌اش را چیزی شرم‌آور تلقی کند و به عمد از آن فاصله گیرد تا نقایص و کاستی‌های آن رخ نماید. در این حالت جهان داستان فانتزی در نقطه تلاقی‌اش با واقعیت شکل می‌گیرد. یعنی داستان خالی از عناصر واقعی و کاملا محصور در خیال نیست، بلکه کاستی‌ها و بخش‌های مضحک و نابه‌هنجار واقعیت را نشان می‌دهد تا جایی که حتی از نیروهای خیال هم کاری برای برگرداندن واقعیت به حالت به‌هنجار برنمی‌آید.

در داستان‌هایی که طی شرایط مذکور ایجاد می‌شوند، فانتزی نوعی پناه برای شخصیت‌ها و موقعیت‌های داستانی است. نوعی نقطه قوت برای نجات و غالبا هم از آن کاری برای واقعیتی چنان تثبیت شده و گردنده برمدار خویش، برنمی‌آید. به‌نظر می‌رسد شرایط پیدايش گراف گربه به مورد اخیر بستگی زیادی داشته باشد. کتاب، داستان نویسنده‌ای است که در زمان نوجوانی خود با دو موجود شگفت آشنا می‌شود. اولی موجودی است شبیه اسب‌آبی و «اسماگ» نام دارد که سرگذشت آن بی‌شباهت به داستان‌های پریان نیست. دومی گربه‌ای است سخنگو به اسم «قاسم». این سه دوست صاحب عکسی موسوم به «تصویر چهارم مارتا» هستند که می‌تواند آینده را پیشگویی کند. اوج داستان با ناپدید شدن این تصویر آغاز می‌شود. این سه به همراه کارآگاهی خصوصی به جست‌وجوی تصویر چهارم می‌روند و آن تصویر را نزد موجودی فضایی پیدا می‌کنند. داستان کتاب لایه‌لایه و متکثر است. جز خط اصلی داستان که ماجرای آن سه دوست است، روایت‌هایی موازی که مربوط به گذشته شخصیت‌هاست نیز نقل می‌شود. آنچه این اثر را شگفت‌انگیز و درخور توجه می‌کند این است که نویسنده با وجود اینکه هیچ مرزی برای تخیل خود قایل نیست اما مخاطب را از واقعیت بی‌بهره نمی‌گذارد. ارجاع‌هایی واقعی و تاریخی می‌دهد تا مخاطب را درگیر فضا و مضمون اصلی داستان کند. مضمونی که گویی از فانتزی برای گفته‌شدن استفاده کرده است. به همین دلیل فانتزی‌گون بودن کتاب، امری پسین و اضافه شده بر آن نیست، بلکه جزوی از ذات داستان است. چندمعنایی فانتزی از آن نیرویی ساخته که همزمان در دوجهت مختلف حرکت می‌کند؛ از طرفی واقعیت آن‌قدر کج‌و‌کوژ و غریب است که به فانتزی و فضایی تخیلی شبیه شده، گویی به خواننده گفته می‌شود که این همه نمی‌تواند واقعیت باشد و این همه ناهنجاری شاید از تخیل بیمار نشات گرفته باشد یا خوابی آشفته. و از طرف دیگر فانتزی، راه‌گریز و راه‌حلی شده برای درهم شکستن صلابت واقعیت. یعنی همزمان دو حرکت و نیرو در خلاف جهت، میان فانتزی و واقعیت برقرار است. فانتزی دارای دو نیروی نفی و اثباتی است. در حالت اول نفی واقعیت است و در حالت بعدی اثبات اینکه این واقعیت و چنان بودگی آن شرطی محتوم و تغییرناپذیر نیست و این است آن نیروی اثبات‌گر فانتزی که در جهت خلاف نیروی نفی آن قرار دارد.

نویسنده در ترسیم این دو مسیر و جهت نیروها موفق بوده و کارش را به‌خوبی پیش برده است. میان تاریخ و رخداد‌های داستان اتصال‌هایی تخیلی برقرار است، به عبارت دیگر نویسنده از تخیل برای چفت‌وبست دادن و چارچوب ساختن برای رمانش استفاده برده است و این موارد همه دلایلی بر آن مدعاست که فانتزی را در این اثر، منحصر به سبک نوشتاری نمی‌داند و آن را بخش ذاتی و وجودی اثر می‌داند. از طرف دیگر نویسنده فضا و زمان را نیز درهم شکسته است. ذهن خواننده که با زمان‌های دراز بیگانه است و آن را صرفا در عدد بودنشان می‌شناسد، هنگام مواجهه با انبوه‌های زمانی با چالش مواجه می‌شود و همین ترفند در مورد مکان نیز به کار می‌رود با این تفاوت که نوعی سیالیت مکانی و ناشناختگی هم درکنار خود دارد. مکان در این اثر جایی است که اقامت در آن ممکن می‌شود. ملک کسی و محدوده جغرافیایی نیست، زیستگاه هم نیست. شرط امکان استقرار داشتن است و حرکت کردن و جابجایی. گراف گربه، راه درازی را برای چنین شدن، پیموده است و تفکر و خلاقیتی که مقوم آن است از آن کاری شاخص خواهد ساخت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...