هادی حسینی نژاد | آرمان ملی


مدیریت فرهنگی در هر دوره و دولتی، با نسخه‌ای تازه سعی بر درمان نابسامانی ها و نقایص موجود در صنعت نشر و بازار کتاب دارد، اما مشکلات اقتصاد نشر، همچنان به قوت خود باقی‌اند. در این میان، ناکارآمد خواندن و کنارگذاشتن نسخه‌های قبلی نیز گویا به یک رسم تبدیل شده است؛ مثل متوقف شدن طرح‌های فصلی خانه کتاب (عیدانه، تابستانه، پاییزه و زمستانه کتاب) و جایگزین شدن «سامانه فروش کتاب». فرصتی دست داد تا با مجید غلامی جلیسه مدیر اسبق خانه کتاب و مجری طرح‌های فصلی کتاب در باره اقتصاد نشر گفت‌وگو کنیم:

مجید غلامی جلیسه

اقتصاد نشر در دوره‌های مختلف، همواره با چالش‌های جدی مواجه بوده است؛ از پایین بودن سرانه مطالعه و تمایل به خرید کتاب در جامعه گرفته تا کمبود ویترین و... پیش از اینکه به شرایط امروز بازار کتاب بپردازیم، می‌خواهم بپرسم ریشه مشکلات در صنعت نشر را در چه عواملی می‌بینید؟

حقیقت ماجرا این است که نشر ایران از ابتدای تولدش در دوره قاجار تا به‌امروز همیشه سعی کرده که آزمون و خطا بکند و هیچ‌گاه تلاش نکرده که از تجربیات و دانشی که در سطح جهانی به‌دست آمده و حتی مکتوب و تئوریزه شده، بهره ببرد. ما به‌جز مقاطعی که سعی کردیم همراه با الگوهای جهانی حرکت بکنیم و موفق هم بودیم، همواره به‌شکلی سنتی نشر را به‌جلو بردیم. مثلا در مقطعی که همایون صنعتی‌زاده نمایندگی برنامه فرانکلین در ایران را می‌گیرد، ما شاهد یک جهش فوق‌العاده در ارگانیزه کردن نشر در ایران هستیم؛ چراکه دانش و تجربیاتی که غرب طی سالیان سال به‌دست آورده بود را به‌داخل منتقل و بومی‌سازی کردیم و مورد استفاده قرار دادیم.

این اولین تجربه ایجاد سازمان برای یک نشر بود که رئیس داشت و دارای بخش‌های مختلفی چون معاونت مالی و معاونت فرهنگی و زیرمجموعه‌هایی چون حسابداری، ادیتوریال، تولید، بخش انبار، بخش فروش و… بود. دیگر اینکه نشر ما، بازار خود را همیشه داخلی دیده‌ است و هیچگاه سعی نکرده‌ایم جامعه مخاطب خود را ورای مرزهای ایران تعریف کنیم. نتیجه این نگاه می‌شود مخاطب محدودتر و در نتیجه تیراژ کمتر و سود پائین‌تر و در نتیجه رشد بطئی و چه‌بسا توقف و ورشکستگی؛ در حالی که مثلا کشورهای فارسی‌زبان را هیچ‌گاه در معادلات تولید و توزیع خودمان ندیدیم و یا حتی کشورهای عرب‌زبان که برای آنها هم می‌توانستیم تولیداتی داشته باشیم را هیچگاه به‌بازی نگرفتیم و حتی بالاتر از آن، جهان فارسی‌زبانان خارج از کشور که جمعیت کمی هم نیستند و غالبا باسواد و اهل مطالعه هستند را همیشه ندید گرفته‌ایم.

این درحالی است که ما به‌دلایل مختلفی برنامه و چشم‌اندازی برای حضور در بازی‌های بین‌المللی نشر نداشتیم. همین الان کشورهای حاشیه خلیج فارس به‌ یکی از مهم‌ترین مراکز تولید و فروش محصولات ناشران در گستره بین‌المللی تبدیل شده‌اند؛ تا جایی که مثلا شارجه، چشم‌انداز تبدیل شدن به بزرگ‌ترین مرکز فرهنگی و کتاب دنیا را پیش روی خود می‌بیند.

از مهم‌ترین دلایل رشد نکردن اقتصاد نشر، دخالت‌های دولت هااست. هرجا و در هر موضوعی، دولت نقش تسهیل‌ و تسریع‌گری خود را فراموش کرد و به رقیب تبدیل شد، آن بخش ضربه دیده و رشد نکرده است. نمونه بارز و عیانش صنعت خودرو است و در حوزه نشر هم کم و بیش به‌همین شکل است. قبل از انقلاب هم ناشران دولتی کم نداشتیم، نمونه‌اش مثلا انتشارات دانشگاه تهران و یا بنگاه ترجمه و نشر و... اما بعد از انقلاب، دولت با همه توان وارد حوزه فرهنگ و نشر شد؛ به‌طوری که تعداد ناشران دولتی به 547 ناشر رسید. البته این تعداد در مقابل حجم انبوه ناشران 5درصد است اما همین پنج درصد، 13درصد از تعداد کل کتاب‌های کشور را تولید و وارد چرخه نشر کرده‌اند. این درحالی است که اگر میزان حمایت و بودجه‌ای که صرف همین 5درصد شده است محاسبه کنیم، چه‌بسا رقمی برابر با مبلغی باشد که بخش خصوصی از جیب خودش هزینه کرده است.

حال آنکه در همه کشورهای توسعه‌یافته، نشر صنعت و تجارتی است که دولت هیچ دخالت و یا منافعی در آن ندارد. نشر دولتی هیچ‌کدام از معادلات یک تجارت را رعایت نمی‌کند؛ چراکه همیشه پشتوانه مالی و معنوی قوی‌ای به‌اسم دولت وجود دارد. اخیرا صورت مالی سه ناشر دولتی - کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انتشارات علمی و فرهنگی و شرکت انتشارات سروش- بنابه دستورات قانونی برای شفاف‌سازی عملکرد شرکت‌های دولتی در سامانه کدال منتشر شده است. اگر صورت حسابرسی شرکت انتشارات سروش را نگاه کنیم؛ می‌بینیم که این انتشارات عملا ورشکسته است و زیان انباشته آن در پایان سال مالی مورد گزارش، بیش از نصف سرمایه شرکت است. [بند 2- 10 گزارش حسابرس مستقل و بازرس قانونی برای سال منتهی به 29 اسفند 1400] این شرکت مثلا یکبار در سال 1394 بحث انحلالش و البته بعد از آن ادغامش در جام‌جم مطرح شد اما به‌واسطه همان پشتوانه قوی (دولت) هنوز هم دارد کار می‌کند.

این حمایت‌ها در نهایت به‌ضرر بخش خصوصی است و آن را تضعیف می‌کند، چراکه مثلا نهاد کتابخانه‌های عمومی در سال 1400 بیش از یک میلیارد و صد میلیون تومان از انتشارات سروش کتاب می‌خرد و به‌نوعی از یک نشر دولتی و همسو از جهت فکری خود حمایت می‌کند، اما از ده‌ها نشر مستقل و خصوصی در شهرستان‌های دور حتی یک عنوان کتاب هم خریداری نمی‌کند. اینها البته برخی از عوامل اصلی و زیرساختی هستند که اشاره کردم و در کنار همین چند مورد می‌توان ده‌ها عامل بازدارنده دیگر را هم نام برد و اشاره کرد که خب وقت نیست.

یکی از معضلات اساسی در چرخه‌ نشر، رشد نامتوازن بخش‌های مختلف آن بوده که حاصلش، بیست و چند هزار ناشر و هزار (بیشتر یا کمتر) کتابفروش است؛ یعنی نبود همخوانی میان عرضه و تقاضا. تکلیف ما با این معادله‌ نابرابر چیست؟

همین عامل هم باز به‌دلیل دخالت دولت‌ها در بازار نشر است. طی سال‌های گذشته وزارت فرهنگ و ارشاد ناشرپرور بود؛ یعنی عمده حمایت‌ها در حوزه کتاب و نشر به ناشران تخصیص یافته است. به ناشران کاغذ دولتی داده‌اند، از ناشران کتاب خریده‌اند، برای ناشران نمایشگاه راه‌انداخته‌اند، به ناشران وام داده‌اند، برای آن‌ها همایش راه‌انداخته‌اند، جشنواره ناشر برتر تأسیس کرده‌اند و... حتی آنجا که مثلا در قالب طرح «حمایت از کتب ارزشمند» قرار بوده از نویسندگان و پژوهشگران حمایت شود هم به مؤلف می‌گوید: برو یک ناشر پیدا کند که اثر شما را چاپ و منتشر کند و ما از او، مثلا از صد نسخه تا دو هزار نسخه کتاب‌ات را خرید کنیم! که باز سودش به‌جیب ناشر می‌رود.

نتیجه این حمایتها می‌شود رشد روز‌افزون ناشران و تضعیف هرچه بیشتر دیگر حلقه‌های نشر که یکی از مهم‌ترین‌های آن‌ها همین کتابفروشان هستند. درحالی که دولت می‌توانست با پرهیز از دخالت در این چرخه و صرفا تسهیل‌گری از طریق وضع قوانین کاری بکند که سرمایه‌گذاری در بخش توزیع و فروش برای علاقه‌مندان به فعالیت‌های اقتصادی در حوزه فرهنگ مقرون به‌صرفه باشد. البته کم‌و‌بیش اقداماتی صورت گرفته اما عملا هیچ‌کدام منتج به‌نتیجه نشده است؛ مثلا بحث محاسبه هزینه‌های آب، برق، گاز با تعرفه فرهنگی برای کتابفروشی‌ها و یا مثلا معافیت کتابفروشی‌ها از پرداخت‌های عوارض و معافیت از پرداخت عوارض تراکم تجاری و… همه مواردی هستند که می‌تواند سرمایه‌گذارها را به‌این سمت جلب کند.

دولت اما به‌جای این فعالیت‌ها و راهکارها؛ نه‌تنها به پشتیبانی ناشران می‌پردازد و برای آنها نمایشگاه و یا بهتر بگویم فروشگاه تأسیس می‌کند و به‌جای هدایت مردم به‌سمت کتابفروشی‌ها مردم را به‌سمت ناشران سوق ‌دهد. این یک معادله اقتصادی ساده است: وقتی تعداد تولیدکنندگان زیاد باشد اما عرضه کم، بدون شک محصولات تولید شده تلنبار شده و سرعت گردش سرمایه کند می‌شود و در نتیجه تولیدکننده ورشکسته می‌شود. ما الان با وجود 20 هزار پروانه نشر که حالا حتی اگر همه این پروانه‌ها را هم فعال ندانیم و بگوییم مثلا 40 درصد آن فعال هستند؛ با عدد 8000 ناشر طرف هستیم که در سال بالغ بر یکصدهزار جلد کتاب تولید می‌کنند. درحالی که در بهترین حالت ممکن ما تنها 2000 کتابفروشی داریم که درصد بسیاری از آنها استانداردهای اولیه یک کتابفروشی امروزی را ندارند و با فضای زیر 50 متر و نیرو و امکانات حداقلی و فرسوده مشغول به‌فعالیت هستند.

در این حالت دولت به‌جای ایجاد قوانین و امکانات برای تسریع در به‌روزرسانی و توسعه کتابفروشی، خود وارد عمل شده و با ایجاد نمایشگاه‌های مجازی و فیزیکی نه‌تنها به توسعه بیشتر نشر دامن می‌زند؛ و از قدرت و توسعه کتابفروشی‌ها کمتر و کمتر می‌کند. این روند سال‌هاست که ادامه دارد و هیچ وزیر و یا معاون وزیری هم نیست که سفت و سخت؛ یکجا بایستد و بگوید خب ما با وجود انتشار سالیانه بیش از یکصدهزار جلد کتاب مشکلی در تولید نداریم بهتر است از این به‌بعد همه توان‌مان را روی توزیع و فروش بگذاریم. به‌نظر، بالارفتن این آمار برای هر دولتی نسبت به دولت‌های قبل یک ماراتن است که اگر مثلا امسال آمار ثابت بماند یا کاهش پیدا کند، از این رقابت عقب‌افتاده و برنده مدال نخواهند شد. خلاصه بگویم ‌کسی به فکر حل معضل توزیع و فروش کتاب و حمایت از کتابفروشی‌ها نیست؛ به‌دنبال بالابردن آمار تولید کتاب هستند. فارغ از اینکه محتوای این تولید چیست و چه ارزش افزوده‌ علمی و فرهنگی نسبت به قبل به جامعه اضافه می‌کند.

با توجه به تعاملاتی که با فعالان این صنف دارید، در حال حاضر شرایط را چطور ارزیابی می‌کنید؟ مهم‌ترین چالش کتاب‌فروشان چیست؟

بالارفتن هزینه‌هایی مانند اجاره، بیمه، مالیات، دستمزد، حمل و نقل و … از یکسو و از سوی دیگر بالارفتن قیمت کتاب‌ها که به‌تنهایی در چند سال اخیر شاید افزایش چندصد درصدی آن بودیم و از طرف دیگر کاهش قدرت خرید مردم، نتیجه‌اش شده است فروش کمتر و سود کمتر. و در این مقطع بیش از هر زمان دیگری حرفه کتابفروشی به‌حرفه‌ای پرزیان و کم‌سود تبدیل شده است. تعطیلی پی‌درپی کتابفروشی‌ها در تهران و شهرستان‌ها زنگ خطر جدی برای کاهش سرانه مطالعه و تبدیل نسل فعلی به نسلی کتاب‌نخوان‌تر از نسل‌های قبلی است. این آسیب در درازمدت غیرقابل جبران است و البته سیاست‌های فرهنگی هم روزنه‌ امیدی برای بهبود وضعیت نگذاشته است. یک زمانی بود که اگر کتابفروشی بسته می‌شد، هرازچندگاهی کتابفروشی هم افتتاح می‌شد؛ اما طی یک سال گذشته این آمار ناامیدکننده است.

در دوره‌ای که شما مدیرعامل خانه کتاب بودید، طرح‌های فصلی با هدف اصلاح مسیر تخصیص یارانه‌ها کلید خورد که همه آن را یکی از موفق‌ترین طرح‌های معاونت امور فرهنگی ارشاد می‌دانستند. درباره تجربه و تاثیر آن طرح بگویید؛ طرحی که متوقف شده و با سامانه فروش آنلاین کتاب جایگزین شد.

هدف از این طرح در آن دوره دقیقا اصلاح سازوکار حمایت‌های دولتی از نشر و کتاب بود. و چنانچه اشاره کردم ما معتقد بودیم که در حمایت‌های دولتی باید همه حلقه‌های چرخه نشر دیده شود. در این طرح یارانه به‌مردم تعلق می‌گرفت و مردم از کتابفروشی‌ها و با حضور در آنها اقدام به خرید کتاب می‌کردند. نتیجه این می‌شد که هم کتابفروشی، هم توزیع، هم چاپخانه‌دار، هم ناشر و هم در نهایت مؤلف و یا مترجم و ویراستار و… هم از منافع فروش هرکدام سهم کسب می‌کردند. درحالی که پیش از این با حمایت‌های وزارت ارشاد و با فروش مستقیم ناشر در نمایشگاه‌ها موجب حذف توزیع‌کنندگان و کتابفروشان می‌شد. ما در این طرح دو هدف مد نظر داشتیم، اول اصلاح چرخه نشر و دوم که از هدف اول هم مهم‌تر بود تشویق مردم به خرید از کتابفروشی‌ها، چراکه معتقد بودیم نهاد کتابفروشی که مهم‌ترین نهاد خصوصی فرهنگی در ایران است، در این سال‌ها مورد بی‌مهری قرار گرفته و کانون توجه مردم نیست.

وزارت ارشاد در تمام این سال‌ها بدون توجه به عمق تاریخی و تأثیرات اجتماعی این نهاد اجتماعی فرهنگی، نه‌تنها کمکی به این نهاد نکرده؛ بلکه با راه‌اندازی نمایشگاه‌ها و تشویق مردم به‌حضور و خرید از نمایشگا‌ه‌ها باعث شده بود که مردم کتابفروشی‌هایی که در دوقدمی منزل‌شان بوده است را هم فراموش کنند. کتابفروشی یک پاتوق فرهنگی دائمی است که در 365 روز سال به عرضه کتاب و محصولات فرهنگی می‌پردازد و چه فرصتی بالاتر از اینکه ما توسط بخش خصوصی و با هزینه‌ای که آنها در همه سال پرداخت می‌کنند، یک نهاد مؤثر فرهنگی رایگان برای مردم در سطح جامعه داشته باشیم که می‌تواند کتاب عرضه کند، نشست نقد و بررسی کتاب بگذارد، باشگاه کتابخوانی درست کند، جلسات کتابخوانی برگزار کند، جلسات دیدار با نویسندگان و مترجمان داشته باشد و ده‌ها برنامه دیگری که دولت نه‌امکانش و نه بودجه‌اش را دارد که در سطح ایران چنین برنامه‌هایی را به صورت مستمر و هفتگی و ماهیانه داشته باشد.

هدف اصلی این طرح‌ها که حداقل سه‌بار در سال برگزار می‌شد دقیقا همین بود که مردم اگر با کتابفروشی‌ها قهر و غریبه هستند با آنها آشنا شوند و آشتی کنند. که به‌نظر در این موضوع تا حدی موفق بودیم.

سامانه فروش کتاب را چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا آنطور که مجریان آن می‌گویند، کارآمد و موثر خواهد بود؟

طرح‌های فصلی با آن اهدافی که ما در خانه کتاب برای آن متصور بودیم، می‌توانست در درازمدت این وضعیت را اصلاح کند. جکسون پولاک حرف قشنگی در خصوص ساختمان‌ها و ابنیه قدیمی می‌زند؛ او در سفرنامه خود از ایران می‌گوید: «ایرانی، تمام کردن و کامل کردن را خوش ندارد؛ تنها در پی ایجاد چیز تازه است و آنچه را قدیمی است، با مسامحه و بی‌اعتنایی به دست نابودی می‌سپارد اما از پرداخت مبلغی جزئی برای تعمیر و مرمت لازم پرهیز دارد و خانه‌های را که به وی ارث رسیده در اثر مسامحه به‌حال ویرانی می‌اندازد.» از قرار معلوم این حال همه ما ایرانی‌ها بالاخص مدیران است که به‌ میراث مدیران قبلی هیچ اعتنایی نکنیم و به‌دنبال خلق یک‌چیز جدید باشیم و عنوان و نام خودمان را بالای آن بزنیم.

فارغ از اجرای ضعیف و عدم دقت‌نظر در پروتکل‌هایی که زمانی برای این طرح ایجاد شده بود و البته بعد از رفتن من از خانه کتاب اجرا نشد، مشخصا سؤال من این است که طرح قبلی مگر چه‌مشکلی داشت که آن‌را تعطیل کردید؟ به‌فرض همین اشکالاتی که من نام بردم آیا باید صورت مساله پاک می‌شد و یا راهکاری برای بهبود همین طرح پیدا و اجرا می‌شد. سامانه فروش کتاب، اشتباهی بزرگ‌تر از نمایشگاه کتاب در حق نشر و کتاب است. فارغ از جنبه‌های حمایتی از کتابفروشی‌ها که بدان اشاره کردم، نفس طرح‌های فصلی تشویق مردم به آشنایی و آشتی با کتابفروشی‌های محلی بود. درحالی که در سامانه فروش کتاب مردم از حضور در کتابفروشی‌ها محروم شده‌اند و کتابفروشی برایشان هیچ واقعیت عینی و خارجی ندارد و عملا با حضور در این سامانه مانند آن است که از یک وب‌سایت فروش کتاب دارند خرید می‌کنند.

باید گفت می‌توان کتاب را از منزل و یا محل کار و با چندتا کلیک خریداری کرد، اما نفس حضور در کتابفروشی فواید فراوانی دارد که به‌هیچ شکلی با این مدل برخورد با کتابفروشی قابل تعریف نیست. بسیاری از کتاب‌فروشانی که من می‌شناسم؛ از شمال گرفته تا جنوب و از شرق تا غرب که با آنها در ارتباط بوده و هستم، به من می‌گفتند که حضور بسیاری از مردم در کتابفروشی‌شان و جمعیتی که در کتابفروشی موج می‌زد، موجب تشویق رهگذران و دیگر مردم به کتا‌بفروشی‌شان بود و یا صف‌هایی که در طول این طرح‌ها در کتابفروشی‌ها مختلف ایران شکل می‌گرفت و تصاویرش در فضای مجازی پخش می‌شد و از همه مهم‌تر عادت به خرید کتاب از کتابفروشی که آهسته آهسته تبدیل به یک سبک زندگی داشت می‌شد. اینها همه دغدغه‌های جدی و ریشه‌ای هستند که در طرح فعلی به‌هیچ وجه دیده نشده است.

برخی از کارشناسان ورود طرح‌های فروش کتاب (از جمله بخش برخط نمایشگاه کتاب تهران) را به مثابه رقابت دولت با پلتفرم‌ها و کتابفروشی‌های اینترنتی قلمداد می‌کنند. نظر شما در این باره چیست؟

دولت باید نقش پدرانه داشته باشد و با وضع قوانین و تسهیل آنها کمک کند که برعکس فضای فیزیکی و اشتباهاتی که در این فضا داشته و به توسعه ناموزون ناشران و حذف چرخه‌های دیگر نشر منتج شد. حداقل در این فضای جدید و نوپا همه‌چیز سرجای خودش باشد. درحالی که درحال حاضر به رقیبی ناموزون برای وب‌سایت‌ها و کتابفروشی‌ها آنلاین کتاب تبدیل شده است. یعنی درست درجایی که دولت باید با وضع قوانین و نظارت به‌ساماندهی فروشگاه‌های آنلاین کتاب و توسعه هرچه بهتر و بیشتر آنها بپردازد خودش تبدیل به یک سایت فروش کتاب شده است.

نمایشگاه فیزیکی کتاب که خودش فی‌نفسه یکی از معضلات صنعت نشر ماست، کم بود که حالا دولت یک وب سایت طراحی کرده و از طریق آن کتاب هم می‌فروشد؛ آن‌هم به شکل‌ها مختلف. درحالی که این بدیل دارد و بخش خصوصی سال‌هاست دارد این مسئولیت را به‌بهترین شکل انجام می‌دهد و دولت تنها باید برای ساماندهی و توسعه‌اش به وضع قوانین و یا اصلاح قوانین بپردازد. اما به‌جای پرداختن به‌وظایف ‌اصلی خود، با صرف هزینه و نیروی انسانی بسیار کاری را می‌کند که بسیار بهترش را بخش خصوصی در حال انجام دادن است.

طبیعتاً مدیریت فرهنگی در بخش نشر، مستوجب نقدهایی است و شما نیز در مقطعی، جزئی از همین سیستم بوده‌اید. اما اگر امروز مسئولیتی داشتید، چه اقداماتی را در راستای اصلاح شرایط، پیشنهاد می‌کردید؟

صد البته که من هم در دوره خودم خطا کم نداشته‌ام و شاید مهم‌ترین تجربه‌ای که از آن دوره کسب کردم این بود که هرقدر دولت در فعالیت‌های بخش خصوصی کمتر دخالت کرده و به‌نقش پدرانه و سیاستگذارانه خود بیشتر بپردازد، طبیعتا موفق‌تر خواهد بود. این تجربه در صنایع مختلف و بخش‌های مختلف مملکت ما مکرر تجربه شده و به‌چشم می‌خورد؛ ولی عجیب آن است که مخصوصا در حوزه فرهنگ می‌خواهیم دخالت کنیم و در نتیجه باعث رکود می‌شویم. درحال حاضر هیچ‌چیز بهتر و نتیجه‌بخش‌تر از این نیست که میزان دخالت دولت در امور مختلف حوزه نشر تا حد امکان کمتر و کمتر بکنیم و به‌جای آنکه بودجه خود را صرف کارهایی بکنیم که از دست بخش خصوصی برمی‌آید، این بودجه را به‌شکلی درست به چرخه نشر تزریق کنیم تا با پائین آمدن هزینه تمام شده کتاب و قیمت کتاب امکان رونق هرچه بیشتر این حوزه را فراهم کنیم. نمایشگاه کتاب اعم از مجازی و فیزیکی را بخش خصوصی هم می‌تواند برگزار کند و اگر هزینه هنگفت این رویداد به شکلی درست به‌چرخه نشر تزریق شود صدالبته که منافع حداکثری برای کل ملت ایران خواهد داشت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...