ساجده سلیمی | هفت صبح
پروسپر مریمه [Prosper Merimee] نویسنده، مورخ و باستانشناس قرن نوزدهم میلادی اهل فرانسه است. مریمه آثار زیادی هم در حوزه تاریخ و هم در حوزه ادبیات از خود به جا گذاشته است که در آنها میتوان آثار و نشانههای وضعیت اجتماعی آن دوره فرانسه را به خوبی جستوجو کرد. او یک سال از ویکتور هوگو کوچکتر بود و با او مراودات ادبی و مباحثههای سیاسی داشت.
سبک نوشتن او در آثارش به شیوه ژانر فانتزی و وهمآلود است و او را از پیشگامان این نوع داستان نویسی میدانند. مریمه در کشور ما ناشناخته است و آثار زیادی از او ترجمه نشده است، معروفترین اثری که از او به فارسی ترجمه شده، «کلمبا»ست. محمود گودرزی مترجم خوب کشورمان، به تازگی مجموعهای از داستانهای او را با عنوان «لوکیس و چند داستان دیگر» [Lokis] ترجمه کرده که از سوی نشر افق منتشر شده است. به همین مناسبت گفتوگویی با او انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
پروسپر مریمه نویسنده و مورخ فرانسوی قرن نوزدهمی است. کسی که هم دوره ویکتور هوگو، آلفرد دو موسه و استاندال بود، چه شد به سراغ ترجمه این اثر کلاسیک رفتید؟
مریمه در کنار شارل نودیه و گی دو موپاسان، یکی از سه نویسنده مهم فرانسوی است که در قرن نوزدهم به نوشتن داستانهای وهمآلود fantastique پرداخته، ژانری که بسیار پسند من است؛ در این مجموعهداستان، علاوه بر «لوکیس» که از داستانهای وهمآلود معروف او است، داستانهایی نظیر «ساحرهها» و «جومان» هم چنین ویژگیای دارند. علت دیگرش فراموششدن یا گمنامماندن این نویسنده در ایران است. قطعاً ادبیات یککشور به چند اسم خاص محدود نمیشود. شماری از نویسندگان مهم جهان بهاین دلیل که زیر سایه غولهای ادبی قرار گرفتهاند، مغفول ماندهاند و گاه لازم است به گذشته برگردیم و آنهایی را معرفی کنیم که گرد نسیان روی اسمهایشان نشسته.
مریمه شیفته عرفان، باستانشناسی و تاریخ بود این علاقه چطور در آثارش نمود پیدا کرده است؟
تاریخ و باستانشناسی و خردهفرهنگهای خاص اروپایی موضوع همیشگی داستانهای مریمه است. او در وزارت فرهنگ بازرس آثار باستانی بود، بناهای تاریخی را رصد میکرد و افرادی را برای ترمیم این ساختمانها به کار میگماشت. در بسیاری از داستانهایش میبینیم که راوی و نویسنده یکنفرند و این شخص یا مورخ است، یا کارشناس بناهای تاریخی، یا محقق فرهنگها و باورهای عامیانه (مثلاً در «لوکیس» و «ساحرهها») و مکان این داستانهای بیشتر جایی است دور از پاریس و زندگی فرانسوی (رم، آندلس، جزیره کُرس، شمال آفریقا، لیتوانی و…) اتفاقات این داستانها اگردر زمان حال میافتند، ریشه در تاریخ دارند و حوادث تاریخی پیرنگ این قصه را شکل میدهند.
«لوکیس و چند داستان دیگر» از نظر کیفیت ادبی دارای چه ویژگیهایی است؟ آیا روایت رئالیستی و یک دست است یا شبیه آثار مدرن؟
دو ویژگی آثار مریمه «کوتاهی» و عنصر «وهمآلودگی» و فراواقعی بودن این داستانهاست. نثر او با خصلت «سرعت» و «ایجاز» شناخته میشود که برای داستان کوتاه ضروری است، چون نویسنده مجال پرداختن به جزئیات و فضاسازی ندارد و نمیتواند مثل رمان، عمیق شود یا پرگویی کند. در داستان کوتاه نویسنده باید بتواند با چند جمله خواننده را در فضایی قرار دهد که مد نظر دارد. بسته به سلیقه خواننده که این کوتاهپسند باشد یا بلندپسند، این ویژگیها را میتوان ضعف یا قوت آثار مریمه دانست.
میدانیم علاقه و سبک او به آثار ژانر ترسناک است، نمود ژانر وحشت در این اثر به چه صورت است؟
نوع ترسی که در داستانهای مریمه میبینیم، با آنچه در ژانر وحشت هست کمی فرق دارد. اگر با پدیدهای غیرواقعی روبهرو میشویم که ترسناک است، نه بهخاطر خشونت، زشتی و خوفناکی آن پدیده است، بلکه مریمه ترس را با معرفی پدیدههای دور از انتظار، غریب، ناشناخته به خواننده القا میکند: مثلاً موجودی که نیمهانسان و نیمهحیوان است. اما این موجود نه خونآشام است، نه چهرهای کریه دارد و نه از لحاظ خصایل انسانی چیزی از انسانهای دیگر کم دارد. بنابراین نمیتوان مریمه را در دسته نویسندگان ژانر وحشت قرار داد یا او را با نویسندگانی مانند لاوکرفت یا استیون کینگ قیاس کرد.
این اثر را از زبان فرانسوی ترجمه کردهاید؟
بله. مریمه فرانسویزبان است و بهطبع مترجمی باید کارهایش را ترجمه کند که فرانسوی بداند. تمام آثاری که در این مجموعه (افق کلاسیک) ترجمه کردهام از ادبیات فرانسه است.
پس با ترجمه از زبان واسطه مخالفید.
بهطور کلی بله. اما در مواردی جایز است. مثلاً وقتی مترجم یکزبان کم باشد یا اصلاً نباشد. اگر قرار بود ایلیاد و اودیسه از زبان یونانی باستان ترجمه میشد، چهبسا لازم بود خوانندگان ایرانی دههها انتظار بکشند تا مترجمی به این زبان پیدا شود. درباره زبانهایی که مترجمشان بهطور سنتی در ایران بوده بیشک ترجمه از زبان واسطه کاری است عبث. زبانهایی مثل روسی، فرانسوی، آلمانی، عربی و ایتالیایی همیشه مترجم داشتهاند و منطقی نیست با وجود آنها آثار این زبانها از زبان واسطه ترجمه شود.
چه آثاری در دست ترجمه دارید، از تجدید چاپیهای کتابهایتان بگویید.
یکی دو اثر از رمانهای نوآر آمریکایی در دست ترجمه دارم، آثاری نظیر «شاهین مالت» اثر دشیل همت که پیشتر برای نشر برج ترجمه کردهام و بهزودی منتشر خواهد شد. اگر عمری باشد برای سال آینده همچنان آثاری از ادبیات کلاسیک فرانسوی و انگلیسی ترجمه خواهم کرد.
علاوه بر کتابهای ادوگاوا رانپو که هرسال در نشر چترنگ یکی دو بار تجدید چاپ میشوند، کتابی که بهتازگی تجدید چاپ شد، «گمشدگان ژاپنی» نوشته اریک فَی فرانسوی است که به روش تربیت جاسوسان کشور کره شمالی در دهههای شصت و هفتاد میلادی میپردازد.
«گمشدگان فرانسوی» از آثار معاصر فرانسوی است. چرا کمتر به ادبیات معاصر پرداختهاید و بیشتر از آثار کلاسیک ترجمه کردهاید، دلیل خاصی دارد؟
دلایل متعددی دارد. یکی اینکه هرسال آثار ادبی فراوانی در فرانسه منتشر میشود و انتخاب بین این همه اثر زمان بسیاری میطلبد. یکی از شیوههای مرسوم مترجمان ادبی این است که به برندگان یا نامزدهای جوایز ادبی رجوع کنند تا بهجای خواندن صدها اثر، به مطالعه دهدوازده کتاب اکتفا کنند. اینکار منطقی و مفید به نظر میرسد، چون آثار برگزیده صافیهایی را پشت سر گذاشتهاند و مترجم به حکم اینکه داوران خبره براساس انصاف و حقانیت به این آثار رأی دادهاند، میتواند تاحدی به کیفیتشان اعتماد کند. اما حقیقت این است که این جوایز بر اساس معیارهای مختلفی اعطا میشوند که شاید همه مربوط به صلاحیت یا کیفیت ادبی اثر نباشند، یا اگر باشند با آنچه ما صلاحیت میشماریم فرق میکنند. مثلاً ممکن است جایزهای را به ایندلیل بدهند که نویسنده به دفاع از اقلیتی برآمده یا مسئلهای را مطرح کرده است که فقط برای جامعه فرانسه مهم است، نه جامعه جهانی.
ولی درباره آثار کلاسیک چنین مشکلی وجود ندارد، با خیال آسوده انتخاب میکنید، چون کلاسیکها امتحان خود را در گذر زمان پس دادهاند. اینطور نیست؟
تا حدی بله. ولی انتخاب کار کلاسیک هم مستلزم ساعتها مطالعه و تحقیق است. سوای اینکه سلیقهها فرق میکند و هر مترجم و خوانندهای سلیقهای دارد، تحلیل اینکه چهاثری ارزش ترجمهشدن دارد زمانبر است. معیارهای دیگری هم وجود دارند: توانایی مترجم در برگرداندن اثر، میزان استقبال جامعه هدف از کتاب، سلیقه ناشر و…
................ تجربهی زندگی دوباره ...............