سرباز روح الله رضوی را در سفر کاروان صلح به سوریه شناختم و عاشقش شدم، وقتی در اوج بحران سوریه به همراه جماعتی از فعالان بین المللی صلح با ترکیبی رنگارنگ از دینها و مذاهب گوناگون و قومیتها و نژادهای مختلف و گرایشهای سیاسی و اعتقادی متنوع به مناطق جنگ زده رفتیم. ابتدا فکر می‌کردم اسمش روح الله است، اما بعد فهمیدم پدرش -مرحوم قلبی حسین رضوی کشمیری- که دلباخته انقلاب اسلامی و شیفته امام خمینی بوده نام او را سرباز روح الله گذاشته و این کلمه سرباز بخشی از نام اوست.

چرا بايد از کشمیر تا کاراکاس را خواند؟ | محمدرضا زائری سرباز روح الله رضوی

جوان کشمیری که البته اصالت اجدادی اش به ایران برمی گردد، معجونی عجیب و غریب از مخلوقات استثنایی و کمیاب پروردگار است! از یکطرف شناسنامه و پاسپورت هندی دارد و از طرف دیگر در قم زندگی می‌کند. از یکسو طلبه است و از سوی دیگر فعالیت جدی در فضای دانشگاهی دارد. به انگلیسی و عربی -و شاید زبان های دیگر- با تسلط کامل حرف می‌زند و فارسی را هم به خوبی صحبت می‌کند و می‌نویسد و حتى خط نگارش فارسی اش از غالب دوستان ایرانی خوشتر و زیباتر است. به شدت مذهبی و متدین و انقلابی است، اما گستره ارتباطی متنوعی با آدم های غیر مذهبی و غیر انقلابی دارد و از تعامل و ارتباط پرهیز و احتراز نمی کند.
در سالهای اخیر برنامه هایی نیز با فضای بین المللی در سیمای جمهوری اسلامی دارد و در تولید و اجرای تلویزیونی نیز توفیق داشته و کار رسانه ای جدی را پی می‌گیرد.

ناگفته پیداست که اگر این شخصیت جالب و دوست داشتنی و استثنایی خاطرات و تجربه های خود از سفرهای متعدد و مکررش را بنویسد و منتشر کند، حاصل آن کتابی خواندنی خواهد بود و کتاب «از کشمیر تا کاراکاس» واقعا چنین است.

نخستین فصل کتاب به سفر کاروان دریایی به سوی غزه اختصاص دارد. سفری که بعد از حمله ارتش اسراییل به کشتی مرمره و کشته شدن چندین نفر از فعالان صلح انجام می‌شد و احتمال هر حادثه و اتفاقی در آن می‌رفت و از قضا سرباز روح الله در این سفر همسر خود و دختر هشت ماهه اش را هم به همراه داشت.
بعد از آن حواشی سفری دیگر به مرز فلسطین و داستان کاروان صلح روایت شده و آنگاه او خاطرات و یادداشتهای خود از کشمیر را به تفصیل شرح داده. فصل بعد از سفر حج نوشته و بعد از آن یادداشتهای سفر میانمار و خاطرات سفرهایی به مصر و گزارش سفر به ونزوئلا آمده است.

خاطرات پراکنده کتاب که در مقاطع کوتاه با تصاویر متنوع و نقشه های جغرافیایی همراه شده بسیار خواندنی اند و گاه به جزییات و حاشیه هایی اشاره دارند که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.
از اعتراض جوان متدین ایرانی به مهمانان کازینوی هتل در دمشق تا تقابل مسؤول بی درد ایرانی با جوانان پاکباخته و انقلابی، همه نکاتی بسیار جذاب و شیرین هستند که تنها در چنین کتابی می‌توان یافت.
در بسیاری از مقاطع کتاب هم به ناشی گری‌ها و بی توجهی های نهادهای رسمی ما اشاره می‌شود؛ مانند سخنرانی یکی از مسؤولان استانی برای جمعی که برخی از آنان کمونیست هستند و برای دفاع از فلسطین آمده اند، ولی او بدون توجه به این موضوع می‌گوید: "کمونیسم را باید دیگر فقط در موزه‌ها جستجو کرد و فلسطین به دست مسلمان‌ها آزاد خواهد شد"!

تجربه نگاری دقیق رضوی از حواشی مهم و جزییات دقیق سفرها و برنامه ریزی کاروان از این جهت اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که متاسفانه ما در ایران تجربه زیادی از فعالیت بین المللی غیردولتی نداریم و آشکار است که جنس و نوع و فضای کار نهادهای رسمی و دیپلماتیک کاملا با فعالیتهای مردمی شبیه کار بچه های "امت واحده" فرق می‌کند.
این کتاب تا اندازه زیادی به این خلأ نظر داشته و جای خالی چنین نمونه هایی را پر کرده و از این رو به خوبی نقش آفرینی و کارآمدی یک شخص با انگیزه و توانمند را در برقراری ارتباط و اثرگذاری به خوبی نشان می‌دهد و به تعبیری آداب دیپلماسی فرهنگی فردی را تشریح می‌کند.
کتاب سرشار از خاطرات و داستانهایی است که موقعیت نگارنده را در تعامل با همکیشان و غیر همکیشان او نشان می‌دهد و هم حال و هوای او در زیارت بقیع یا حضورش در جمع شیعیان کشمیر را به خوبی تصویر می‌کند و هم انس و الفت عجیبش با اهل سنت در غزه یا همراهی اش با هندوهایی که حتى از اهل کتاب هم نیستند و او مجبور است دنبال راهی باشد تا همسفره شدنش با آنها و نشستن بر سر سفره شان را توجیه کند.
شاید بتوان این مجموعه دلنشین و متنوع را "کتاب وحدت" به شمار آورد، زیرا بدون شعار و تکلف و از خلال تجربه های ملموس و عینی همدلی و همراهی و برادری و دوستی میان دهها و صدها نفر از کشورها و مذاهب گوناگون در راستای یک هدف والای انسانی را به تصویر می‌کشد.
آخرین عکس کتاب، او را در میان دختران گروه رقص یک مرکز خدمات اجتماعی در جنوب کاراکاس نشان می‌دهد؛ جایی که یکی از دختران از او می‌پرسد: "چرا شما نمی رقصی" و او که پیشتر روضه خوانی و سخنرانی مذهبی اش را دیده ایم نمی‌داند چگونه به این پرسش جواب بدهد!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...