زمین من هستی من است | الف


بسیاری از ما عقیده داریم که در این روزگار شرایط زندگی اغلب مردم، طوری است که فرصت خواندن رمانهای مفصل چند جلدی را ندارند و دوره این رمانها را باید تمام شده دانست. با اینکه بیشتر به آثار کوتاه روی خوش نشان داده می‌شود، اما این حکمی نیست که همیشه و در مورد همه کتابها مصداق داشته باشد. نمونه‌اش رمان چهارجلدی جان شیفته از رومن رولان یا دن آرام اثر میخائیل شولوخوف و یا رمان ده جلدی کلیدر اثر محمود دولت آبادی که جملگی از آثار مفصل و محبوب در میان مخاطبان فارسی زبان بوده‌اند.

خاندان ویال» [Des grives aux loups] اثر کلود میشله [claude michelet]

«خاندان ویال» [Des grives aux loups] اثر کلود میشله [claude michelet] که با ترجمه دکتر سید حامد رضیئی به بازار آمده است؛ می تواند نمونه مناسب دیگری از این رمانها باشد. این رمان چهارجلدی نهمین کتاب از مجموعه «به یاد» است که نشر فرهنگ معاصر در حوزه ادبیات داستانی خارجی منتشر می کند. این رمان از آثار ادبیات معاصر فرانسه محسوب می‌شود که اثری‌ست خوشخوان و پر از فراز و فرودهای داستانی که شخصیت‌های چند نسل از «خاندان ویال» با آن روبه‌رو می‌شوند. این چهار جلد باوجود پیوستگی داستانی که باهم دارند، در عین حال استقلال خود را نیز به عنوان یک رمان واحد حفظ می کنند و البته لازم به تاکید نیست که بهتر است آنها را به ترتیب خواند. اما در پایان هر جلد داستان در آن محدوده و مقطع زمانی پایان می یابد و خواننده بدون آنکه احساس ناقص ماندن داشته باشد، مطالعه ادامه آن را به زمانی دیگر واگذار کند. هر چند بعید به نظر می‌رسد، مخاطبی که درگیر ماجراهای این رمان می‌شود، آن را تا انتها دنبال نکند.

روایتی که پایان قرن نوردهم آغاز شده و تا آواخر قرن بیستم پیش می رود. از این منظر اگر چه «خاندان ویال» در زمره رمانهای روستایی جای می‌گیرد اما می‌توان آن را در دسته رمانهای رشد وکمال نیز قرار داد. چرا که در این رمانها زندگی پنج نسل از خانواده ویال روایت می شود و شاهد تولد، کودکی، رشد و به کمال رسیدن برخی از این شخصیت‌ها نیز هستیم. شخصیت‌هایی که به تناسب وقایع رمان، زمین می‌خورند، از جا برمی خیزند و دوباره زندگی را همچون مبارزه‌ای در دل طبعیت از پی می‌پیرند. بر این اساس رمان سر شار است از توصیف هایی از تقابل انسان با اطرافیان و طبیعت روستا و.... چنانکه در نمونه‌های در خور اعتنای ادبیات روستایی و اقلیمی شاهد هستیم.

ادبیات اقلیمی نوعی از ادبیات را نمایندگی می کند که در رهگذر روایت رخدادهای آن اثر داستانی، بر ویژگی‌های اقلیمی و فرهنگی آن منطقه معین تاکید می‌شود. به بیان دیگر چهارچوب قصه بر شاخصه‌هایی برخاسته از مذهب، آداب و رسوم، زبان، جغرافیا، گذشته تاریخ و ... که این منطقه را از دیگر مناطق جدا می کند. البته دیگر ویژگی شناخت این نوع ادبیات تقابلی است که میان ادبیات روستایی، ادبیات شهری وجود دارد. چرا که یک اثر داستانی می‌تواند اثر اقلیمی و در عین حال شهری باشد. بنابراین ادبیات روستایی آن نوع از ادبیات اقلیمی است که در جغرافیایی روستایی اتفاق می افتد و به زندگی مردم، کشاورزی، باغداری و یا دامداری به عنوان مشاغل اصلی در چنین مناطقی می‌پردازد.

وقایع «خاندان ویال» در روستای سن لیبرال روی می دهد. جایی که یکی از مراکز مهم دامپروری و کشاورزی در فرانسه محسوب می شود. همین مسئله و اهمیت کشاورزی که به شکلی دیرینه در این منطقه به عنوان بستر اصلی تامین معاش اهالی بکار می رود از دستمایه های اصلی رمان است که نویسنده برای نشان دادن تغیر و تحولات در گذر زمان از آنها بهره می گیرد.

برای مثال بازتاب دادن مدرنیته و تغییراتی که در ساختار جامعه روستایی از پی آن وارد می‌شود. توسط بکارگیری ماشین آلات کشاورزی جدید، به جای آن شیوه‌های قدیمی نشان داده می‌شود. بدیهی است که بافت سنتی در زندگی روستایی در مقابل آن واکنش نشان می دهد که در این جا پدرسالاری آن را نمایندگی می‌کند. در دوره‌ای دیگر از تاریخ اروپا، هنگام جنگ جهانی اول حضور مردان جوان در جبهه‌ها باعث کمبود نیروی کار می‌شود، همانگونه که زنان در جوامع شهری به عنوان نیروی کار وارد کارخانه ها می شوند؛ در اینجا نیز به اجبار نقش هایی مردانه در حوزه کار و تامین معاش بر عهده می‌گیرد. بر این اساس نویسنده همانگونه که به روایت داستان پر فراز و فرود این خانواده می‌پردازد؛ رخدادهای تاریخی این سده را به طور غیر مستقیم روایت می کند؛ از جنگ‌های خانمانسوز اول و دوم بگیریم تا سالهای شکل گیری اتحادیه اروپا و...

هر جلد از رمان مفصل خاندان ویال نامی خاص خود دارد: توکاهایی که نصیب گرگها شدند (جلد اول، 1979)، کبوترهای چاهی دیگر پرواز نخواهند کرد (جلد دوم، 1980)، فریاد پرندگان مهاجر (جلد سوم، 1990) و زمینهای خاندان ویال (جلد چهارم، 1998)، در پایان هر جلد نیز برای آنکه خواننده بر روابط و نسبت‌های میان شخصیت‌ها اشراف داشته باشند، شجره نامه خاندان ویال و همچنین خاندان دوپوش که در رمان حضوری جدی دارند، تا آن بخش از رمان ترسیم شده است.

کلود میشله چنانکه از کتاب پیداست آشنایی دقیقی با زندگی روستائیان داشته است و تقریبا ده سال از عمر خود را نیز صرف نوشتن آن کرده است. او در سال 1938 در جنوب فرانسه زاده شد و نویسندگی را از نوجوانی آغاز کرد. دورام کودکی اش با سالهای پایانی جنگ جهانی دوم و ایام دشوار پس از آن مصادف بود. پدر او که عضو گروه‌های مخالف نازی ها بود، گرفتار و زندانی شد. او بعدها وارد کار سیاست شد و به عنوان سناتور و نماینده مجلس به مقامهای بالایی هم رسید.

اما کلود میشله برخلاف پدرش علاقه ای به کار سیاست و زندگی نا آرام صاحبان قدرت نداشت. زندگی آرام روستایی برگزید و قدرت قلم خود را نیز در خدمت آن گرفت و از انگشت شمار نویسندگانی شد که همواره درباره روستا و روستاییان نوشت و در داستانها خود جهان آنها را با دقت و ظرافت با بیانی روایی و جذاب پیش روی مخاطبان خود قرار داد. نکته ای که از این رمان اثری خواندنی و به یادماندنی ساخته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...