اژدهایی کلمات را درمی‌کشد | شرق


«و مرگ بارانی‌ست که همه‌جا ببارد». این جمله را محمد ابن محمود همدانی، مولف کتاب «عجایب‌المخلوقات و غرائب‌الموجودات»، در همین کتاب از نامه‌ای نقل می‌کند که مدعی است اسکندر هنگامی که مرگ خود را نزدیک دیده، آن را به مادرش نوشته است. در دنباله همان سطر از نامه، از قول اسکندر آمده است: «اگر پادشاهیِ من از جهان بریده شد آثارِ دانشِ من باقی ماند». همدانی از این نامه چنین نتیجه می‌گیرد که همه‌چیز فانی است الا دانش که می‌ماند. محتوای نامه اسکندر دلیل اقدام همدانی به نگارش «عجایب‌نامه»ای است که تمام دانش عالم در آن ‌گرد آمده باشد. طرحی بزرگ و پیشاپیش ناممکن، چراکه دانش اسیرِ زمان است و چه‌بسا گذرِ زمان دانش دیروز را به شبه‌علم و خرافه امروز بدل کند. زمان هم‌دست مرگ است و کتابِ «همه‌چیز»، گونه‌ای خلقِ ابدیت است در واکنش به هراس از مرگ و نیست‌شدن. نوعی مقاومت در برابر زمان خطی که تاریخ را در معنای رسمی آن پدید می‌آورد. اما وجه نقیضه‌نمای این خلقِ جاودانگی، مرگی منتشر است که صفحات آغازین کتاب همدانی با آن آغاز می‌شود. همدانی در اوایل کتاب از خوابی سخن می‌گوید که در آن زنی آینه‌ای نشانش می‌دهد و می‌گوید: «دنیا به اژدرها ماند بسیارخوار، خلق را می‌خورد و چندین‌هزارسال است و هنوز گرسنه است».

کتاب مخلوقات یا ماین کامپف  امیرهوشنگ افتخاری‌راد

کتاب همدانی در نیمه دوم قرن ششم، گویی به قصد مهار همین اژدهای بلعنده که کارش محوکردن است، پدید آمده است. در همین قرن، حدود چهل‌پنجاه سال پیش از نگارش این کتاب، «کلیله‌ودمنه» به فارسی ترجمه می‌شود. حیوانات جزء جدایی‌ناپذیر این هردو کتاب‌اند و هر دو کتابِ دانش‌اند. منتها اگر در «کلیله‌ودمنه» حیوانات، حیوانیتِ خود را واگذاشته و در جامه آدمیان مهار شده‌اند، در کتاب همدانی موجودات به طبیعت خود آن‌گونه که در واقعیت هستند، نزدیک‌ترند و گویی یله و رها در جنگلی از کلمات جولان می‌دهند. این یله‌گی مهارنشده منفذی را در کتاب همدانی پدید می‌آورد که مرگ از آن به درون متن رسوخ می‌کند و مرکزیت دانش‌محورِ متن را تهدید می‌کند.

«کتاب مخلوقات یا ماین کامپف» امیرهوشنگ افتخاری‌راد، بعد از حدود هشتصدسال که از عمرِ کتابِ همدانی می‌گذرد، گویی از همان منفذ به آن کتاب رسوخ کرده است تا با چنگ‌زدن به خوابی که همدانی نقل کرده و اژدهایی که در خواب از آن سخن گفته است، آن اژدهای بسیارخوار را به جان کلماتِ کتابِ دانش بیندازد. از منظری شاید بتوان گفت کل کتاب حدیث رویارویی مرگ و جاودانگی در میدان کلمات است و در این میانه زمان، خواب و موجوادت خیالی به مثابه میانجی‌هایی عمل می‌کنند. در این کتاب، برخلاف کتاب همدانی، نه با موجودات خیالی به‌عنوان موضوعِ دانش‌نامه، که با آن‌ها به مثابه موجوداتی مواجهیم که خود در فرایند نوشتن دخالت می‌کنند و گاه نوشته‌ها را می‌بلعند و گاه نیز به امرِ نوشته، نویسنده را، و آن‌چه می‌ماند روایت‌های تکه‌پاره و ازهم‌گسیخته‌ای است که حافظه‌ آن‌ها را گرد می‌آورد تا تاریخی ابداع کند در تقابل با تاریخ‌نگاری مرسوم. این تاریخ ابداع‌شده چیزی از جنس ماتریالیسم تاریخی مدنظر بنیامین است که از قطعات پراکنده، به‌دردنخور و کنارگذاشته‌شده از تاریخ در معنای مرسومِ آن پدید آمده است.

درواقع تاریخ‌نگاریِ مرسوم که مبتنی‌بر داده‌های مرتبط، معنادار و واجد رابطه‌ای علت‌ومعلولی است و تاریخ را به مثابه امری تمام‌شده روایت می‌کند، این قطعات اضافی و بی‌معنا و به‌دردنخور را سرکوب می‌کند و این قطعات سرکوب‌شده چه‌بسا در خواب به طرزی برق‌آسا بر رویابین ظاهر و به سرعت محو شوند. بااین‌حساب رویابین زمانِ زیادی برای به‌چنگ‌آوردن و ثبتِ این قطعات نخواهد داشت و باید همواره در خوابِ خود، بیدار و با حواسِ جمع، به کمینِ آن آشکارگی برق‌آسا بنشیند. او وقت ندارد و باید قطعاتِ پراکنده را تا محو نشده‌اند ثبت کند، همچون برزویه طبیب که «کلیله‌ودمنه» را از کتاب‌های هندوان گرد آورد و چون دسترسیِ غیر به آن کتاب‌ها ممنوع بود باید مخفیانه و به‌سرعت، پیش از آن‌که مچش را بگیرند، آن‌ها را رونویسی می‌کرد و این شتاب ناگزیرش می‌کرد به گردآوری خلاصه‌ای که تا جای ممکن جان و جوهر کار را در خود داشته باشد. راوی «کتاب مخلوقات» نیز ناگزیر از چنین شتابی است. در این شتاب چه‌بسا نثر ناهموار و آشفته شود و جانِ حکایت در واحدهای پراکنده کلماتی گرد آید که جابه‌جا به‌طور برق‌آسا نگاه خواننده حکایت‌ها را به مادیتِ خود جلب می‌کنند. کلماتی که گاه خود به حیوان بدل می‌شوند یا بهتر است گفته شود حیوانیت خود را با کناررفتن بارِ استعاری و کنایی که فرهنگ بر آن‌ها سوار کرده است، بازمی‌یابند.

این‌جاست که «گرگ‌ومیش هوا» در سطری از یک حکایت، به‌واقع همان «گرگ» و «میش» می‌شود و وجه استعاری‌اش اهمیت ثانوی می‌یابد و «شتری که در خانه هرکس می‌خوابد»، واقعا «شتر»ی می‌شود بر درِ خانه‌ای و «بی‌کلگی» نه‌فقط شهامت که تنی «بی‌کله» را تداعی می‌کند و این واقعیت مادی، بی‌واسطه و فناپذیر تنها از راهِ تخیل است که خود را به تمامی عرضه می‌کند. تخیلی که از خواب مایه می‌گیرد و در حوالی دهانِ اژدهایی بسیارخوار و بلعنده پرسه می‌زند تا شاید به ترفند، کلماتی ازیاد‌رفته را از کامِ اژدها بیرون کشد.
 

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...