نورا و جویس | آرمان ملی


جنیفر ایگان نویسنده «ملاقات با جوخه آدمکش» که برای آن در سال 2011 جایزه پولیتزر گرفته، درباره «نورا وبستر» [Nora Webster] نوشته کالم توبین [Colm Tóibín] می‌نویسد: «با پذیرش ریسک نوشتن هشتمین رمان، خویشتنداری بنیادی توبین داستانی تکراری با درون‌مایه‌های بقا و سوگواری را به اثری با پرسش‌های سطح بالا مبدل می‌کند. حاصل این امر، رمانی برجسته است که در برخی لحظات آن زندگی روزمره حالتی اسرارآمیز پیدا می‌کند. ما اطلاعات چندانی درباره شخصیت نورا وبستر نداریم، اما همین مرموزبودن اوست که باعث می‌شود همه خوانندگان، احیای او را در خود احساس کنند.»

نورا وبستر [Nora Webster]  کالم تویبین [Colm Tóibín]

در ایرلند، تنها یک نورا وجود دارد- نورا بارنکل، همسر و منبع الهام جیمز جویس. کالم تویبین حتی در عنوان رمان جدید خود نیز به ایرلند و به تعبیری دیگر، به رابطه یکی از نویسندگان معاصر ایرلندی با جویس می‌پردازد، فردی که ادبیات ایرلند هنوز هم در سایه آثار اوست.

رمان «نورا وبستر»، داستان یک مادر بیوه سرسخت ایرلندی را به تصویر می‌کشد که در اواخر دهه 60 به همراه چهار فرزند خود در شهری در ایرلند زندگی می‌کند. مشکلات همچون توفانی در افق شروع به نزدیک‌شدن می‌کنند و کشور ایرلند نیز به اصطلاح در حال دگردیسی از «اولیس» به یکشنبه خونین است. به صراحت می‌توان این رمان را پژوهشی مهم درباره بیوگی و اندوه دانست؛ چراکه در آن، داستان زنی به تصویر کشیده شده که باید در بهار زندگی خود پی ببرد که چگونه می‌تواند بدون شوهر مرحومش موریس وبستر که شریک زندگی و غمخوار او بود زندگی کند.

رمان «نورا وبستر» نیز درست مانند «بروکلین» دیگر اثر تویبین درباره تبعید یک زن ایرلندی، با فوت یکی از اعضای خانواده شروع می‌شود. اما در موقعیتی مشابه ایلیش لیسی، برخلاف او که باید خود را مجددا تثبیت کند، نورا وبستر می‌بایست از طریق گفت‌وگویی خصوصی و دردناک‌تر بر قدرت خود بیافزاید، گویی که از نظر تویبین مرگ محرومیتی بزرگ‌تر از تبعید است.

تویبین پس از انتشار «بروکلین» گفت که جان مگاهرن به من آموخت که ایرادی ندارد مکررا درباره یک موضوع نوشت. داستان این «نورا وبستر» نیز با پیروی از «بروکلین»، ایرلند را به همان شکلی به تصویر می‌کشد که در حافظه و خیالات نویسنده شکل گرفته، اما با این تفاوت که وبستر به استثنای سفری به اسپانیا ایرلند را ترک نمی‌کند. او نیز مانند مردم کشور خود در دنیایی از کشیش‌ها، رقابت‌های جزیی مختص شهرهای کوچک و نوعی ملالت شهرستانی گرفتار شده، که تقریبا می‌توان گفت رنج و درماندگی او را از این معضل‌ها می‌رهاند. تویبین با مهارت و چیرگی، محبوس‌شدن نورا در اندوه و بیوگی خود، به جنون‌رسیدن او به‌دلیل همدردی همسایه‌ها و همچنین درماندگی او برای فرار از این محیط را به تصویر می‌کشد.

نورا برخلاف ایلیش لیسی، از اقیانوس اطلس عبور نمی‌کند، بلکه آوازخواندن را فرامی‌گیرد. تویبین که در ایجاز تبحر دارد، می‌نویسد که نورا با یافتن موسیقی افق‌هایی روشن و نوعی شروع تازه را در برابر خود می‌بیند. درعین‌حال، از آنجا که هیچ‌یک از نویسندگان ایرلندی که به زادگاه خود بازمی‌گردند قادر به خروج از سایه سنگین تاثیرات جویس نیستند، «نورا وبستر» بار بیان اطلاعاتی را که در «بروکلین» وجود نداشتند متحمل می‌شود؛ چراکه تویبین نیز ایرلند را در نقطه عطف آن بررسی می‌کند، شبکه‌ای بی‌نهایت جذاب از کنایه و تلمیح، که در آن معانی فرعی و ریزه‌کاری درهم تنیده می‌شوند. به بیان ساده‌تر، رمان تویبین تا حد زیادی دربردارنده نویسنده خود و رسایی پرطنین اوست.

تویبین کشور خود را دوست دارد. او اغلب در داستان‌های خود به ایرلند با شهرهای کوچک بازمی‌گردد، به‌ویژه بخش‌های دورافتاده جنوب شرقی این کشور که او کودکی خود را در آن سپری می‌کرد. این جامعه‌ای است که آن را از اعماق وجودش درک می‌کند و تاحدودی به‌دلیل اینکه اغلب او را از آنجا تبعید کرده‌اند، با اشتیاق به آن بازمی‌گردد. او نیز مانند جویس از توجه به جزییات زندگی روزمره مشعوف می‌شود. هنگامی که وبستر به شغل خود نزد جیبنی، کارفرمای شاخص محلی و صاحب همه چیزهای موجود در آن منطقه بازمی‌گردد، تویبین ماجراهای هیجان‌انگیز و مفرحی را از تجربیات او در بخش حسابداری استخراج می‌کند.

«نورا وبستر» یک داستان عاشقانه ایرلندی و نامه عاشقانه یکی از اساتید معاصر ایرلند به خوانندگان ایرلندی است. اما به شکلی ماهرانه از منبع اصلی خود به طریقی فراتر می‌رود که احتمالا خواندن آن به دامنه بسیار وسیع‌تری از مخاطبان توصیه شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...