آینه‌ای برای همه زمان‌ها | سازندگی


اقتباس سینمایی استنلی کوبریک از «بری لیندون» [The Luck of Barry Lyndon] در 1975، سببِ شهرت مجددِ شاهکار ویلیام میکپیس تکری [William Makepeace Thackeray] شد و بار دیگر رمان را به صدر نشاند و موجب ترجمه آن به زبان‌های دیگر شد، از جمله فارسی. این رمان در سال اخیر با ترجمه محمود گودرزی در نشر برج منتشر شد و چاپ دوم آن به‌تازگی وارد بازار کتاب شده است.

«بری لیندون» [The Luck of Barry Lyndon]  ویلیام میکپیس تکری [William Makepeace Thackeray

ویلیام تکری در این رمان، که دومین اثر مشهور او پس از «بازار خودفروشی» است، با استفاده از قالب رمان‌های پیکارسک زندگی پرفرازونشیب جوانی را روایت می‌کند که برای رسیدن به شکوه و عظمت، از هیچ عملی فروگذار نمی‌کند: قمار، دوئل و سرقت. راوی جاه‌طلب، عیاش، خودخواه و بی‌اخلاقی که خواننده از ورای زندگی‌اش با حوادث جنگ‌های هفت‌ساله در اروپا، وضعیت کشورهای درحال جنگ و خاصه زندگی در بریتانیای آن دوران آشنا می‌شود:

«از روزگار حضرت آدم در این جهان به ندرت شری به‌پا شده که اساسِ آن زنی نبوده باشد. از زمانی که خانواده ما شکل گرفته (که‌ لابد به عصر آدم بسیار نزدیک بوده- چنانکه همه می‌دانند خاندان بری بسیار قدیمی، نژاده و سرشناس است)، زنان نقشی بسزا در سرنوشت اعضای این تبار داشته‌اند. تصور نمی‌کنم نجیب‌زاده‌ای در اروپا باشد که نام خاندان بری بریوگی از سرزمین ایرلند به گوشش نخورده باشد، چون در آثار گوئیلیم یا دوزیه اسمی بلندآوازه‌تر از آن یافت نمی‌شود- واگرچه در مقام مردی سرد‌وگرم‌چشیده آموخته‌ام با تمام وجود ادعاهای برخی مدعیان نجیب‌زادگی را خوار بشمارم که شجره‌نامه‌شان کمتر از شجره‌نامه نوکری است که چکمه‌هایم را تمیز می‌کند و با آنکه در کمال استهزا و تحقیر به لاف‌وگزاف بسیاری از هموطنانم می‌خندم که همه از اولاد پادشاهان ایرلندند و از ملک و ضیاعی که وسعتش کفاف سیرکردن خوکی را می‌دهد به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی امیرنشین است، حقیقت بر آنم می‌داد که بگویم خانواده‌ام از نجیب‌ترین خانواده‌های جزیره و چه بسا تمام عالم بوده‌اند!»

«بری لیندون» از نمونه‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات انگلستان از حیث نوآوری فرمی، طنازی، استفاده از راوی اول‌شخص نامطمئن و نقد صریح جامعه‌ طبقاتی و خاصه طبقه‌ اشراف است. رمانی که از بسیاری جهات شباهت‌های غیرقابل انکاری به «تریسترام‌ شندی» شاهکار لارنس استرن دارد؛ گویی بازکردن دریچه‌ای دیگر به آن جامعه در یک قرن بعد است، با همان شوخ‌طبعی اما بسیار تلخ‌تر و گزنده‌تر.

ویلیام تکری نویسنده‌ای پرکار بود و با جسارتی عجیب هم‌چون انقلابیون قرن نوزدهمی اروپا، زندگی شیادانه و بی‌اخلاقی‌های پی‌درپی مردم را هجو می‌کرد و در رمان «بری لیندون» با دستمایه قراردادن زندگی و احوالات شخصیتی که نام رمان از نام او گرفته شده، آن‌هم با قراردادن خود او در مقام راوی، شیادی دروغگو، بی‌اخلاق و البته سراسر از حماقت را روایت می‌کند که همه‌کار می‌کند تا به زندگی اشرافی و عیاشانه برسد و در آن بماند. کار بزرگ تکری در «بری‌ لیندون»، قراردادن خواننده در موقعیتی ا‌ست که جمله‌های راوی دروغگویی را می‌خواند و هم‌زمان می‌خندد، از تأسف سر تکان می‌دهد و حتی به‌ناگاه خودش را در مواجهه با وضعیتی تراژیک می‌بیند. این رمان از آن دست آثار بزرگی ا‌ست که می‌توان هم به مثالِ آینه‌ای آن را دید که مقابلِ جامعه‌ای قرار گرفته که مدت‌ها است به‌درستی خودش را با جزئیات تماشا نکرده و از زشتی‌ها و فرتوتی‌های خودش بی اطلاع است و هم می‌توان به‌عنوانِ تصویری از انسان عصر جدید تا همین امروز و پس‌ از ‌این به آن نگاه کرد؛ انسانی که دیرزمانی ا‌ست فراموش کرده اخلاق انسانی چیست و شریف‌بودن یعنی چه!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...