رمان «عالیجناب کیشوت» [‎Monsignor Quixote] نوشته گراهام گرین با ترجمه رضا فرخ‌فال توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

عالیجناب کیشوت [‎Monsignor Quixote] نوشته گراهام گرین

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که این‌ناشر منتشر می‌کند.

نشر نو، پیش از این، از گراهام گرین رمان‌های «پایان رابطه» با ترجمه احد علیقلیان و «کنسول افتخاری»‌ را با ترجمه احمد میرعلایی منتشر کرده است. گرین، متولد سال ۱۹۰۴ در انگلستان بود و از رمان «پایان رابطه»‌اش چند اقتباس سینمایی و تصویری ساخته شده است. گرین به‌طور سیری ناپذیر کتاب می خوانده و در امر نویسندگی به طور منظم کار می کرده است. کارنامه زندگی او، ۲۲ رمان، ۷ نمایشنامه، ۱۲ فیلمنامه، ۴ کتاب کودک و ۲ زندگینامه شخصی را در بر می گیرد. او یک کتاب شعر، چند مجموعه داستان کوتاه و ۵۰۰ نقد فیلم نیز داشته است. گراهام گرین در سال ۱۹۹۱ در سوئیس درگذشت و در ژنو نزدیک چارلی چاپلین به خاک سپرده شد.

گرین شهرتش را مدیون نوشتن رمان هایش است که بسیاری از آن ها چند دهه، جزو کتاب های پرفروش بودند. یکی از درون مایه های اصلی رمان های گرین، انسان همیشه تحت تعقیب است که به نظر او حقیقت سرنوشت بشر را نمایان می کند و دلمشغولی اش مصیبت انسان هبوط کرده، دو پارگی های ذهن انسان، جاذبه های پنهانی و موذیانه شر، جاذبه خیر و بی معنایی جامعه است. این نویسنده در پاسخ به کسانی که می گفتند داستان هایش بازتاب زندگی خود او هستند، می گفت: «کاش نوشتن به همین راحتی بود.»

رمان «عالیجناب کیشوت» برای اولین‌بار سال ۱۹۸۲ چاپ شد که عنوان اصلی آن «مونسنیور کیشوت» است. مونسنیور در لغت به معنای آقای ما یا مولای ما است اما در اصطلاح اهالی کلیسا، عنوانی است که پاپ آن را به صلاح‌دید خود به کشیشان شایسته اعطا می‌کند. این‌کتاب یکی از آثار متاخر گرین است و بسیاری از منتقدان، آن را از نظر تخیل و مفهوم یکی از بهترین رمان‌های او دانسته‌اند. مفهوم تقابل ایمان مسیحی و الحاد، مانند بسیاری از آثار دیگر این‌نویسنده، در این‌رمان هم وجود دارد.

در داستان‌ این‌کتاب، یک کشیش که در قرن بیستم زندگی می‌کند، معتقد است اصل و نسبش به دون‌کیشوت شخصیت اصلی رمان میگل سروانتس نویسنده اسپانیایی می‌رسد. به این‌ترتیب شخصیت اصلی این‌قصه می‌خواهد بر کفر و الحاد پیروز شود.

رمان «عالیجناب کیشوت» در ۲ بخش اصلی نوشته شده که ۱۴ فصل را در بر می‌گیرند. بخش اول، ۱۰ فصل و بخش دوم هم ۴ فصل را شامل می‌شود. عناوین بخش اول کتاب به‌ترتیب عبارت‌اند از:

«در بیان آنکه چگونه پدر کیشوت عنوان عالیجنابی گرفت»، «در بیان آنکه چگونه عالیجناب کیشوت سفرهای خود را آغاز کرد»، «در بیان آن نور که بر اقالیم ثلاثه تابیدن گرفت»، «در بیان آنکه چگونه سانچو هم‌ایمانی کهنه را با نوری تازه روشن کرد»، «در بیان دیدار عالیجناب پدر کیشوت و سانچو از مقبره‌ای مقدس»، «در بیان دیدار عالیجناب کیشوت و سانچو از مقبره‌ای دیگر»، «در بیان آنکه چگونه عالیجناب کیشوت در سالامانکا به مطالعات خود ادامه داد»، «در بیان برخورد غریب عالیجناب کیشوت در وایادولید»، «در بیان منظر هوش‌ربایی که عالیجناب کیشوت در وایادولید به چشم خود دید» و «در بیان آنکه چگونه عالیجناب کیشوت با حق و عدالت مقابله کرد»

بخش دوم کتاب پیش‌رو هم این‌چهار فصل را شامل می‌شود: «عالیجناب کیشوت با اسقف روبرو می‌شود»، «خروج دوم عالیجناب کیشوت»، «در بیان واپسین ماجرای عالیجناب کیشوت در میان مکزیکیها» و «در بیان آنکه چگونه پدر کیشوت به نیای خود باز پیوست».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پدر کیشوت گفت: «من نمی‌فهمم، اگر راست باشد که تو قصد سرقت بانک داشته‌ای، چرا باید این‌کفشهای زهواردررفته پایت باشد.»
«اشتباهی آنها را پوشیدم، دلیلش این است. حالا می‌توانید برگردید. هردو نفر بروید توی ماشین. من در صندلی عقب خواهم نشست، و اگر به هر دلیلی جایی ایستادید شلیک می‌کنم.»
سانچو پرسید: «کجا می‌خواهی بروی؟»
«نزدیک کلیسای جامع در لئون مرا پیاده کنید.»
پدر کیشوت با زحمت در حالی که ماشین را به عقب می‌راند از مزرعه خارج شد.
مرد گفت: «تو خیلی بد رانندگی می‌کنی.»
«تقصیر روسینانته است، دوست ندارد عقب برود. می‌ترسم آن‌شرابها جای تو را تنگ کرده باشد. می‌توانم بایستم و آنها را توی صندوق‌عقب بگذارم.»
نه، به راهت ادامه بده.»
«چه بر سر موتور هوندای تو آمده است؟ مامور گارد می‌گفت که آن را توی جاده پیدا کرده‌اند.»

این‌کتاب با ۲۵۷ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۴ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...