جلال برجس، نویسنده اردنی در گفت‌و‌گو با میدل ایست مانیتور درباره رمان «یادداشت‌های کتابفروش» [دفاتر الوراق یاNotebooks of the Bookseller] که برنده بوکر عربی 2021 شد صحبت کرده است.

جلال برجس یادداشت‌های کتابفروش» [دفاتر الوراق یاNotebooks of the Bookseller]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، جلال برجس، نویسنده اردنی امسال موفق شد برای نگارش رمان «یادداشت‌های کتاب‌فروش» جایزه بوکر عربی که مهم‌ترین جایزه ادبی در ادبیات عرب است از آن خود کند.

برجس شاعر، رمان‌نویس و مهندس پرواز متولد سال 1970 در اردن است. او نویسنده‌ای است که به‌ خوبی توانسته مهارت‌های آموخته خود را با فن نویسندگی‌اش تطبیق دهد و آن‌ها را در روشی هنرمندانه به کار برد.

از این نویسنده اردنی تاکنون دو مجموعه شعر با عناوین «مانند هر شاخه درختی» و «ماه بدون منزل»، یک مجموعه داستان کوتاه با عنوان «الزالزل» و نیز چهار رمان منتشر شده است. رمان‌های «گیوتین خواب‌دیده»، «مارهای آتش»، «زن‌های حواس پنج‌گانه» از دیگر رمان‌های او هستند که به ترتیب در سال‌های 2013، 2015 و 2017 منتشر شده‌اند.

«یادداشت‌های کتابفروش» که وقایع و رویدادهای آن در اردن و مسکو در فاصله سال‌های بین 1947 تا 2019 می‌گذرد، داستان مردی است به نام ابراهیم که علاوه بر این‌که کتابفروش است خودش هم یک کتاب‌خوان حرفه‌ای است. ابراهیم پس از از دست دادن دکه کتابفروشی‌اش و ابتلا به بیماری اسکیزوفرنی در پشت نقاب شخصیت‌های رمان‌هایی که دوست می‌داشت و به‌یادآوردن آن‌ها دست به مجموعه‌ای از جرایم و کارهای خلاف می‌زند.

میدل ایست مانیتور اخیرا مصاحبه‌ای را با نویسنده اردنی داشته و از او درباره آخرین رمانش پرسش‌هایی را مطرح کرده که در ادامه می‌خوانیم:

کمی درباره شخصیت اصلی رمان «یادداشت‌های کتابفروش» بگوید؟
شخصیت اصلی شخصی به نام ابراهیم الوراق است که دو شخصیت در وجودش نهفته است. او صدایی دارد که درونش محبوس است. شخصیت او ترس‌خورده و شکننده است و نمی‌تواند صدای خود را بالا ببرد و صدایش در آن لحظه حساسی بیرون می‌آید که کتابفروشی‌اش -که مایه حیات و بقای او بوده- دستخوش آسیب و ویرانی می‌ گردد. زندانی سیاسی می‌شود و به این دلیل که قادر به پرداخت اجاره بها نیست، از خانه‌اش به بیرون انداخته می‌شود. در همان دوران مادرش می‌میرد و برادرش در جستجوی رویای خود به اروپا مهاجرت می‌کند و او تنها می‌ماند و از همین نقطه و موقعیت است که رمان شکل می‌گیرد. او به اسکیزوفرنی مبتلا می‌شود و صدای دیگر درونی او را به سمت‌وسوی افراط‌گرایی، جنایت و رفتارهای غیرعادی دیگر سوق می‌دهد. کشمکش موجود در این رمان بین دو بعد متفاوت از شخصیت ابراهیم است: وسوسه و میل منفی که از اسکیزوفرنی نشات گرفته و در عین حال شخصیت و هویت او به عنوان یک کتابفروش، سیاستمدار و روشنفکر. او که خود فرزند یک فعال سیاسی است، تحت تاثیر آسیب‌دیدگی و در سایه ترومای پدرش زندگی می‌کند و شخصیت‌اش بر مبنای ترس و احتیاط شدید شکل گرفته است. او عاشق پدرش است؛ اما از خصوصیات شخصیتی او که تنها و منزوی شده و مبتلا به زوال اخلاقی است تنفر دارد.

امروز وضعیت مرد عرب بسیار بغرنج و حساس است. سطح فقر افزایش یافته و در مقابل آزادی رو به کاهش رفته و مرد عرب دیگر نمی‌تواند ثبات را آن طور که دلش می‌خواهد تجربه کند. جهان عرب واپس‌گرا شده است و ابراهیم الوراق در این رمان نمونه تمام‌عیار یک مرد عرب است.

آیا این رمان را می‌توان یک اتوبیوگرافی به شمار آورد؟
شخصا تحت ستم نبوده‌ام؛ اما تغییرات جامعه را دنبال می‌کنم و از رنج مردم آگاهم و آن‌ها را آشکار می‌کنم. اگر به تغییرات در منطقه عربی و به کل دنیا به طور کلی نگاه کنیم می‌بینیم که انسانیت رو به افول است و نرخ بیکاری افزایش یافته و فقر و جرم و جنایت رو به فزونی است. طبقه متوسط از بین رفته و یک شکاف عمیق بین ثروت و فقر به وجود آمده. این نابرابری به طور قطع نرخ خشونت، جنایت، افراط‌گرایی و همه مسائل منفی را افزایش خواهد داد.

آیا نبود دموکراسی می‌تواند راهی برای رسیدن به جرم در یک جامعه تحصیل‌کرده و فرهیخته باشد؟
عبدالوراق تحت همین ظلم قرار دارد و از یک فرد باوجدان و وظیفه‌شناس به یک راهزن تبدیل می شود. ما ظهور برخی از تمایلات منفی و ضد انسانی را در شخصیت او می‌بینم که ناشی از همین فشاری است که به او وارد شده است.

نظر هیئت داوران درباره رمان شما این بود که این رمان موفق شده نقاب‌ها را از میان بردارد. در این باره چه فکر می‌کنید؟
بله درست است. منظور آن‌ها این بوده که این رمان نقاب‌های جامعه عرب را برداشته و فقر و فساد، بیکاری، قوم‌پرستی و کمبود فرهنگ در دنیای عرب را افشا کرده است. این رمان موضوعاتی را نشان داده که عدم پیشرفت و به قهقهرا رفتن عرب را به نمایش گذاشته است.

چرا چندصدایی را برای روایت این رمان انتخاب کردید؟
این رمان از طریق مجموعه‌ای از یادداشت‌ها نوشته شده که هر کدام از این یادداشت‌ها داستان خاص خودشان را می‌گویند و دلیل چندصدایی هم دادن آزادی به هر کدام از این شخصیت‌ها برای روایت و آشکارسازی بسیاری از چیزهاست. به عنوان یک نویسنده می‌خواستم در رمان‌هایم دموکرات باشم. نمی‌خواستم چیزهایی را به شخصیت‌هایی تحمیل کنم که آن‌ها را وادار کند یک مسیر واحد و مشخص را در پی بگیرند.

چرا الوراق در این رمان در قالب شخصیت داستانی کتاب‌هایی را که خوانده، می‌رود و با هویت آن‌ها مرتکب دزدی و جرم می‌شود؟
دلیل و حضور این شخصیت‌ها راز و قلب رمان را شکل می‌دهد، الوراق در قالب شخصیت‌های داستانی رمان‌های متعددی از دوران‌های مختلف می‌رود و نتیجه‌ای که رمان می‌خواهد بیان کند این است که دوران عرب تغییری نکرده و شاید کرده اما تغییر آن بسیار سطحی و ظاهری بوده است. می‌خواستم بگویم بحران این شخصیت‌ها در گذشته همانند بحران الوراق در زمان حاضر است. بحران همان بحران است. با گذشت زمان نه پیشرفتی داشته و نه تغییری کرده است.
این رمان دیدگاهی افشاگرانه دارد و انتظاراتی را درباره آینده مطرح می‌کند. اگر این عناصر منفی همانند فساد، فقر و جهل و بیکاری و کاهش آگاهی فکری به قوت خود باقی بمانند، جامعه محکوم به زوال خواهد شد و به طور نمادین و استعاری خانه‌ها ویران خواهد شد. نگاه ما به آینده باید با مطالبه آزادی‌های عمومی بیشتر و ایجاد اصل دموکراسی و برقراری عدالت اجتماعی باشد.

................ هر روز با کتاب ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...