ترجمه آریو راقب کیانی | اعتماد


به عنوان یک دعای مدرن، این دعا ممکن است به کار آید: «پروردگارا، ما را از تنبلی و تحقیر شدن زندگی اداری در امان بدار!» البته ویژگی‌هایی را که یک دفتر اداری روح‌بخش می‌کند و آن را به محیطی بی‌نظیر برای طنزهای پوچ‌گرا تبدیل می‌کند، شکلی است که ارتباط ویژه‌ای با نویسندگان کشورهای بلوک شرق قدیم که مشتاق صحبت آزادانه بودند، داشت و چه چیز بهتر از یک محیط اداری، با همه هوس‌ها و ظلم‌های گیج‌کننده‌اش برای دولت؟ نمایشنامه «نامه اداری» [The memorandum] واتسلاو هاول [Václav Havel] از سنت دوران کمونیستی بیرون آمده است.

نامه اداری» [The memorandum] واتسلاف هاول [Václav Havel]

«نامه اداری» یا «یادداشت» (Memorandum) برای اولین بار در سال 1965 در پراگ ساخته شد و ارزش‌های اومانیستی را در برابر بروکراسی خردکننده و پارانویا تولید کرد.

واتسلاو هاول به زبان به عنوان زبان تعبیری مبهم که عمدتا در تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا) استفاده می‌شود، اهمیت ویژه‌ای قائل است. در «نامه اداری» کاراکتر بالاس (با بازی مارک الهادِف)، معاون مدیرعامل یک سازمان بزرگ که کسب و کار آن مرموز باقی مانده است، زبان مصنوعی رسمی و در عین حال نامفهوم «Ptydepe» (تلفظ به صورت puh-TYE-duh-pee) را به دفتر اداری معرفی می‌کند. کلاس‌های «Ptydepe» مرکز ترجمه داخلی و ناچارا یادداشت‌هایی به زبان «Ptydepe» وجود دارد که هیچ کس نمی‌تواند آنها را درک کند. رئیس گراس، یکی از این یادداشت‌ها را دریافت می‌کند و می‌خواهد از شر این زبان جدید خلاص شود. کاراکتر جوزف گراس (با بازی جیمز پرندرگاست)، اومانیست مقیم دفتر، نگران این است که اگر زبان طبیعی کارکنان سازمان که توسط سنت چند صد ساله فرهنگ ملی ایجاد شده است، از بین برود و بدین وسیله آنها مستقیما در آرواره‌های از خودبیگانگی فرو خواهند رفت.

واضح است که گراس باید برود. کاراکتر بالاس با استفاده از تهدیدهای دو زبانه شدن و مانورهای غیرقانونی، به زودی مسوولیت سازمان را بر عهده می‌گیرد و گراس به سمت ناظر دفتر تنزل پیدا می‌کند، فردی که از سوراخ و دریچه دیوار اعمال سایر پرسنل را نگاه و رصد می‌کند. در پرده دوم وقایع برعکس حرکت می‌کنند و گراس که انسان‌گرایی او آسیب دیده است، دوباره تبدیل به قدرت برتر سازمان می‌شود. این اثر به کارگردانی «جن تامپسون»، در حین حرکت از صحنه‌ای به صحنه دیگر، دقت کاملی از به سخره گرفتن را دارد، اگرچه شوخی‌های پشت سر هم در آن صحنه‌ها احساس سستی را ایجاد می‌کند. با این حال، کارگردان با جزییات بسیار خوب عمل می‌کند: برای مثال کاراکتر هانا در نقش منشی، بیشتر وقت خود را صرف انجام کارهای دقیق خود با انتهای نوک شانه‌اش می‌کند، در حالی که یک چشم به آینه دارد. منشی چه کار دیگری را باید انجام دهد؟ با این حال، در حالی که نمایش تولید شده جذابیت‌های خود را دارد، «نامه اداری» طولانی به نظر می‌رسد. آیا بازیگران مختلف می‌توانستند آن را بامزه‌تر كرده و به شکلی تندتر آن را زنده کنند؟ شاید. اما نمایشنامه، در حالی که ساختار ظریفی دارد، به مقدار قلیلی نشاط‌آور است و فراتر از نکته طنزی که در خود دارد، درباره کسالت و تکرار و تکرار است (حداقل همه ما یک‌بار در کلاس «Ptydepe» می‌نشینیم).

واتسلاو هاول هرگز در طول نمایشنامه اجازه نمی‌دهد که مسخره‌بازی به اوج خود برسد. در عوض موضوع نمایش به صورت دوار و دایره‌وار تکرار می‌شود، در عین حالی که تماتیک آن ناامیدکننده و آزاردهنده است (ناامیدی خود تم است). همانند جوزف گراس، واتسلاو هاول یک انسان‌گرا با پیامی جدی است. این پیام که بیان در آن در پراگ دهه 1960، به شجاعت واقعی نیاز داشت، هنوز هم اهمیت دارد. اما اضطرار چشمگیر یا نیش سیاسی زیادی ندارد. «نامه اداری» به همان اندازه که با کافکا مرتبط می‌شود با «The Office» او ارتباط دارد.

[این کتاب با ترجمه زهرا آقاعباسی و توسط نشر قطره منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...