بهنود بهادری | اعتماد
لویی پاستور معتقد بود: «شانس در خدمت ذهن آماده است.» این گزاره خلاصه ادبی و شاید زندگی قاسم آهنین جان باشد. شخصی كه تا اوایل دهه 60 در جمع دوستان ادبیاش در اهواز روی خوش به نوشتن شعر نشان نمیداد و سودای كارگردانی سینما را در ذهن داشت. آمادگی ذهنیاش برخاسته از حضور مستمرش در نوجوانی در كانونهای پرورش فكری و خواندن آثار ادبی مهم جهان میآمد. او در سال 1365 فیلمی داستانی به نام «شیهه زخم» ساخت. این فیلم فاقد كلام بود و از موسیقی «باب دیلن» بهره میجست. بیكلام بودن یا یك ایجاز محض و رساندن معنایی گسترده غایت رسیدن مطلوب ادبیات است. همان كه «رویایی» گفت: «تمام حرف بر سر حرفی است كه از گفتن آن عاجزیم.» نكته مهم دیگر استفاده از موسیقی «باب دیلن» كه نشاندهنده آوانگارد بودن آهنین جان در آن سالهاست. حال كه در سال 2016 «دیلن» برنده جایزه نوبل ادبیات شد كه این خود جای صحبت دارد. سینما در هنرها، هنری جمعی است و روحیه آهنین جان بهشدت ضد كار گروهی است و این امر میتواند عامل اصلی جدا شدن او از سینما باشد. در آن سالها نشر نوید شیراز كتابهای متحدالشكلی به چاپ میرساند تحت عنوان «حلقه نیلوفری.» این حلقه از كسانی متشكل میشد كه جزو متفاوتنویسان ادبیات داستانی و شعری زمان خود محسوب میشدند. آهنین جان شعرهای خود كه اكثرا در جایی ارایه نشده بودند را بدون هیچگونه رایزنی و آشنایی قبلی با شاپور بنیاد به دفتر ایشان در نشر نوید شیراز ارسال میكند. اشعار چنان قدرتمند بودند كه بعد از چند روز شاپور بنیاد با او تماس میگیرد و موافقتش را با چاپ كتاب تحت پوشش «حلقه نیلوفری» اعلام میكند. این برخورد برای شاعری گمنام بسیار شگفتانگیز بوده در حالی كه بسیاری از كسان به هر ترفندی سعی در حضور این خلقه را داشتند. نام كتاب میشود «ذكر خوابهای بلوط.» كمتر شاعر حرفهای یا مخاطب جدی شعر میتواند لب به تحسین اولین شعر این كتاب باز نكند:
«به كهكشان نارنج كه میزنی پلك و / رها میكنی عطر جادو به شانه غزال خیال/ بر مشرق یادهات ایستاده منم در پگاه/ اگر نظاره كنی به آب و گیاه»
در ابتدای این كتاب آهنین جان دفتر شعرش را با شعری از هوشنگ ایرانی آغاز میكند تا مخاطب زیرك متوجه شود شاعر دفتر پیش رو برخاسته از چه جریان فكری است:
«در لحظه محراب ... / باز شو ای رویا!»
چاپ اول این كتاب در سال 1374 چنان موفقیتبرانگیز میشود كه اكثریت منتقدان جدی ادبیات روی خوش به آن نشان میدهند در نقدهاشان. باید درود بر روان آگاه و پاك شاپور بنیاد فرستاد كه چون اكثریت صاحبان نشر یا حسادتهای شاعرانه، متن را بر رفاقت ترجیح میداد.
آشنایی من با آهنین جان بر میگردد به سال 1388. بعد از نزدیك به دو دهه او برّان و دست پُر رویت شد. در سال 1387 مجددا در نشر نوید شیراز كتابی با عنوان «شاعر/ مرگ خویش/ میداند» به چاپ رسانده بود. چهره روی جلد كتاب تكیدهتر و فروتنتر از عكس شاعر روی جلد كتاب اولش بود. به لحاظ زبانی و فرمی ادامه «ذكر خوابهای بلوط» است اشعار این كتاب. بهطور كلی، تمامی اشعار آهنین جان دارای زبان و فرمی مشترك هستند. این موضوع نه از نقاط ضعف بلكه از خصیصههای شعری اوست كه شعرش را دارای تشخص منحصر به فردی كرده است. سوزان سانتاگ معتقد است: «تكرار ایجاد سبك میكند» و رنه شار در كتاب شعرش «كركرههای كشیده چاك چاك» نوشت: «كنش بكر است حتی در تكرار.» كلیه اشعار با سطرهایی كوتاه و فرمی ثابت ارایه میشوند. جهشهای آنی و عكسبرداری از یك موقعیت. محور قرار دادن یك سوژه اصلی و تكروایی بودن، تكنیك نویسش آهنین جان است. در این كتاب میخوانیم:
«وقتی كه میخوانی و تلخ میخوانی/ با هزار حنجره خون از مخمل سیاه/ ستارگان هاله میشوند/ بر شانههات/ به حلقه از ماتمی عُظمی»
این شعر در دفتر «شاعر/ مرگ خویش/ میداند» و شعری در كتاب «برق رگها بر پولادِ دریا» كه میخوانیم:
«دعای تبعیدیان نثارت/ كه خلخال هات هنجار تپشهاست/ به لحظه نیلوفر/...»
یادآور این متن است:
«آدم را پرسیدند كه «از روزگار/ عمرت كدام وقت خوشتر بود؟»/ گفت: «آن دویست سال كه بر/ سنگی برهنه نشسته بودم و در/ فرقت بهشت نوحه و گریه میكردم.»/ گفتند چرا؟/ گفت: «زیرا كه هر روز بامداد جبرئیل آمدی و گفتی/ ملك تعالی میگوید: ای آدم، بنال، / كه من كه آفریدگارم ناله و نوحه تو/ دوست میدارم.
– تفسیر سوره یوسف- احمد بن محمد بن زید طوسی- شطحیات حلاج- ترجمه بیژن الهی.
حلاج: «معرفت، عبارت است از دیدن اشیا و هلاك همه در معنا.» این گزاره به نظر بنده چكیده دیدگاه شاعران متفاوتنویس فارسی است. برخوردی پدیدارشناسانه كه راه بر تأویلهای متفاوت و چندباره برای خواننده باز میگذارد. تغییر نگرش بنیادینی كه «نیما یوشیج» در شعر معاصر ایجاد و وارد كرد. قبل از نیما میتوان گفت اصل شعر از حركت سوژه به سمت ابژه بود و نیما این رابطه را معكوس كرد. ابژه، دیده و در فرآیند زیباشناسانه هنرمند تبدیل به یك ابژه جدید و ساخته و پرداخته مولف میشود. خلق جدید
به دلیل تغییر ماهیت با پدیدههای بیرونی، ذهنی و غریب مینماید. برای همین است كه در شعر شاعران «شعر دیگر» و «حجم» ما با سطرهای شطح گونه سر و كار داریم. سرریز معنا از دریافتهای شاعر، تبدیل به تصاویر زیبا و غریب میشود. «شعر دیگر» در خلق تصویر و معنا و شعر «حجم» به لحاظ زیبایی زبان، وامدار رسالههای عرفانی-اشراقی و شطاحان قرون گذشته است. برخاستن از گذشته یا ربط یك اثر با گذشته عجیب در تاریخ ادبیات جهان نیست، برعكس نبود این قضیه جای تعجب دارد. «اولیسس» شاهكار جویس دقیقا مصداق همین رفتار است. برخاستن از متون و اساطیر گذشته و حركت آنان در جهان ذهنی و ورود نویسنده به تغییر یا تثبیت موقعیت یا شخصیتها. برای همین معتقدم نقد وارده بر جریان «شعر دیگر» و آنان را واپسگرا خواندن اجحافی است یا از روی ندانستن یا توجیه جریانهای مرسوم و غالب ادبیات. در غرب كم فیلم یا رمان ساخته یا نوشته نشده است. سالها و سدههای پس از «ایلیاد و ادیسه» و «كمدی الهی»، بماند كه ردپای «انجیل» و «تورات» به وفور در ادبیات و سینمای غرب قابل رویت است.
آهنین جان با ذهنی آماده و تربیت شده، وقایع و رخدادهای پیرامون را از حالتی معمول تبدیل به یك دریافت غیرمعمول میكند. این عدم معمول بودن را اگر مورد پذیرش ندانیم پس باید خط بطلانی روی پیشرویها و خلق آثار بزرگ جریان سورئالیستی در غرب بكشیم. تشابه فكری و رفتاری به لحاظ نویسش بین عرفا و شاعرانی كه دیدی معرفتی، دیدارشناسانه و برخاسته از متون عرفانی و جریان آوانگارد سورئالیستها به زیبایی در كتاب «تصوف و سورئالیسم» به قلم «ادونیس» ذكر شده است.
در دفتر شعر «عطر غریب غزال مشرقها» شعری با نام «برادرم آرتور رمبو» و در كتاب آخر آهنین جان «سوسن خاموش به وقت فراق» شعری با نام «برادرِ تنهایم» كه مربوط به آرتور رمبو است، به چاپ رسیده. آهنین جان آرتور رمبو را برادر خود میداند. برادری كه سرود: «نشستهام كه دیوانه شرّی بشوم.» این شخصیت عاصی و بتشكن و هنجارگریز و هیجانی آرتور رمبو به علاوه اشعار زیبایش از او یك نماد و سمبل در ذهن شاعران ساخته و تبدیل به یك تیپ رفتاری شده است. آهنین جان با خطاب دادن او به عنوان برادر، چكیدهای از رفتار و نقدهای تند و تیز و جدلهای ادبیاش را توضیح و خاستگاهشان را شرح میدهد.