ماهرخ ابراهیمپور | اعتماد
نوشتن نامه به رهبران و مسوولان سیاسی کار مسبوق به سابقه است و بسیاری از افراد مشهور سیاسی به یک شخصیت نامه نوشتند که در همان زمان یا بعدها آن نامه بازتاب خاصی داشته است. در ایران نیز در برهههای مختلفی نامه نوشتن به یک رهبر یا فعال سیاسی دیده شده و در تاریخ نمونههایی از آن ثبت شده است. اما موضوع کتابی که به کوشش بهروز(امیر) طیرانی گردآوری شده، «نامه یک سرباز» نامهای است که مصطفی شعاعیان، فعال سیاسی منتسب به چپ برای دکترمحمد مصدق پس از کودتای 28 مرداد 1332 نوشته است و دکتر مصدق نیز در متنی قابل تامل پاسخ وی را داده است. پاسخ رهبری که پس از کودتای 28 مرداد ماه در احمدآباد در حصر است و با نامه شعاعیان نسبت به آینده ایران و جوانهایی که توانایی تجزیه و تحلیل قضایای کشور را دارند، ابراز امیدواری میکند؛ جملهای که نشان میدهد، رهبر نهضت ملی شدن نفت از انتقادهای جوان مبارز دلخور نشده و نسبت به نحوه تجزیه و تحلیلش اظهار رضایت میکند و بیش از همه برای وطن«ایران» برای داشتن چنین رجالی خوشحال است. 46 سال از نوشتن نامه مصطفی شعاعیان به دکترمحمد مصدق میگذرد و نشریه صمدیه در کتاب «نامه یک سرباز» آن را به چاپ رسانید. کتابی که عصر جمعه 11 آبان ماه 1397 دوستان و فعالان سیاسی در نشستی کنار هم آمدند تا ضمن نگاهی به محتوای نامه، یادی از مبارز تنهای سالهای دور کنند. در نشست رونمایی کتاب «نامه یک سرباز» مهندس بهزاد نبوی، عضو سازمان مجاهدین، لطفالله میثمی، عضو سازمان مجاهدین، علی کمالی، دوست و همرزم مصطفی شعاعیان، فروتن، یار شعاعیان و امیر(بهروز) طیرانی، تدوینگر کتاب سخنرانی کردند.
انزوای شعاعیان پس از انتقاد به لنین
لطفالله میثمی، فعال سیاسی و مدیرمسوول دو ماهنامه چشمانداز در بخش دیگری از این نشست گفت: بهرام آرام نقل میکرد که مصطفی با احمد رضایی و شعاعیان خیلی دوست بود و برای چاپ کتاب «نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل» تلاش بسیاری کرد و وقتی احمد شهید شد و شعاعیان خواست که پنهان شود، رضا بسیار به او کمک کرد. در عین حال رضا برای کتاب «دفاعیات مجاهدین» وقت بسیاری گذاشت و در مقدمه آن نیز شعاعیان کمک بسیاری کرد. یادم میآید کتاب «امام حسین (ع)» را چاپ کردیم و تقریبا 20 نسخه برای بچههای فداییان خلق فرستادیم، آنها کتابها را پس فرستاده بودند با این انتقاد که کتاب خیلی ایدهآلیستی است. اما مصطفی کتاب را خیلی پسندید و به نقد از فداییان خلق پرداخت. او گفت کسی که سمبل ضدیت با ظلم است و شعار عدالت میدهد، ما بگوییم ایدهالیست است! وی افزود: بعدا که مصطفی را تحویل فداییان خلق دادیم در همان زمان بحثهای میان آنها شروع شده بود و کتاب «تحکیم سوسیالیست» را نوشتند مبنی بر اینکه کار استالین پایههای سوسیالیسم را تحکیم کرده است. اما مصطفی به آنها انتقاداتی داشت؛ انتقاداتی که منجر به انزوایش شد. انزوایی که باعث جدایی از فداییان خلق شد و عاقبت تنهای تنها شد و بعدها ماجرای کشته شدنش پیش آمد. اما یکی از ویژگیهای شعاعیان، نقد به دگماتیسم اصالت ابزار بود و میگفت ما از دو چیز رنج میبریم؛ دگماتیسم چپ و دگماتیسم راست.
مارکسیستی که مارکس را قبول نداشت!
بهزاد نبوی، فعال سیاسی با اشاره به خاطراتی از مصطفی شعاعیان گفت: در سیلی که در تهران به وجود آمد به جنوب تهران آسیب بسیاری رساند، عدهای از دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک به همراه برخی از دانشجویان سایر دانشگاههای دیگر سراغ مردم جوادیه رفتند تا بلکه بتوانند با ترمیم برخی از خرابیها به مردم کمک کنند. در این سیل که برخی معابر و آبراهها آسیب دیده بود، دانشجویان فنی تلاش کردند با ساختن چند پل و سازه رفت و آمد مردم را تسهیل کنند. در این میان مصطفی که تخصصش در جوشکاری بود تقریبا 30 ساعت لاینقطع جوشکاری کرد تا پل برای نصب آماده شود.
وی افزود: به نظرم مصطفی مارکسیستی بود که مارکس را قبول نداشت! بسیار آزاداندیشتر از این حرفها بود و حتی در آخرین کتابش میگوید به مارکس هم انتقاداتی هست که در جای خودش بیان خواهد شد. ضمن اینکه قبلا پنبه انگلس را در کتاب «شورش» زده بود، علت اینکه نام نخست کتاب «شورش» بود به دلیل اینکه مصطفی نثر فارسی سره را مدنظر گرفته که بعدها آن را به انقلاب ترجمه کردند. لذا به استالین و لنین نقد داشت و نمیتوان گفت که تروتسکیسم بود، چون انگلس را کاملا رد میکند. این فعال سیاسی با اشاره به نداشتن دید طبقاتی از سوی شعاعیان ادامه داد: چون اصالتا به مارکسیسم علاقه داشت از نظر تفکر، تفکر پرولتاریایی داشت اما در عمرش دست به ماشین ابزار نزده بود.
در مقابل خیلیها هستند که سالها پشت ماشین ابزار بودند اما تفکر پرولتاریایی ندارند اما این نفی کل کار بود که انسان را آفرید. به عبارتی مصطفی آنقدر فرد آزاداندیشی بود که اصلا خودش را اسیر دگمها و ایسمها نمیکرد و از این لحاظ بسیار قوی بود. وی آدم بزرگی بود که من در طول مبارزه سیاسی از وی بسیار آموختم، یک استراتژیست به معنای تام و تمام که در همه زمینهها صاحب نظر و صاحب فکر بود. بهزاد نبوی درباره خلاقیت نظامی شعاعیان عنوان کرد: دوستان ابعاد فکری مصطفی را در زمینههای سیاسی و فرهنگی برشمردند، باید اشاره کنم که در زمینه نظامی نیز خلاقیت و نبوغ خاصی داشت که گاهی از آن بهره میگرفت مثل ساختن نارنجک. وقتی خواستیم مسلح شویم و با آن تجهیزات به تصور خودمان پدر ساواک و رژیم شاه را دربیاوریم، مصطفی نارنجکی طراحی کرد در یک پوسته پلاستیکی در 3 قسمت و هر قسمت را به یک ریختهگری داد که قالب آن را ساخت و یک پلاستیکساز، لاستیک آن را. ما هم در این میان کارهای حمل و نقل آن را انجام دادیم تا وقتی که سر هم شد و در اختیار گروهها قرار گرفت و دیگر من نبودم که کار آن را ببینم چون راهی زندان شدم.
وی افزود: وقتی رضا رضایی را ساواک گرفت، بعد از مدتی رضا را ساواک بیرون آورد تا افراد سازمان مجاهدین خلق را شناسایی کند. اعضای سازمان نیز مانند احمد به این فکر بودند که به ساواک حمله کنند و رضا را از دست ساواکیها نجات بدهند در حالی که حدود 9 ساواکی رضا را همراهی میکرد. اما مصطفی به فکر دور زدن ساواک افتاد، برای همین مصطفی حمام دو دری در خیابان بوذرجمهری بعد از بازار را معرفی کرد تا از طریق آن بتوان بدون دردسر و با دور زدن ساواک رضا را نجات داد. قصدم از این خاطرات بیان پارهای از شخصیت مصطفی بود که در بیشتر زمینهها نبوغ داشت. عضو سازمان مجاهدین ادامه داد: مصطفی تعصب جناحی و گروهی نداشت و با وجود اینکه به وی لقب مارکسیست داده بودند اما 90 درصد ارتباطاتش با بچه مسلمانها بود و ارتباطی که با نهضت آزادی داشت به مراتب خیلی بیشتر از ارتباط با گروههای چپ بود. هر چند بسیاری از چپها، قبولش نداشتند و لقب مارکسیست امریکایی را نه به دلیل انتقادش به لنین بلکه به دلیل اینکه معتقد بود، انگلیس امپریالیسم مسلط است به وی داده بودند. هر چند من نیز به شدت با این نگاه موافق بودم.
اگرچه امروز بحث چیز دیگری است اما آن موقع بر این باور بودم که رژیم شاه یک رژیم انگلیسی بود نه امریکایی. نبوی افزود: برای همین چپهای ایران متاثر از حزب توده به شدت در مقابل مصطفی گارد داشتند در عین حال که وی مائوئیست نبود اما با شوروی مخالف بود، بدون اینکه مائوئیست باشد اما با مائوئیستها نیز نشست و برخاست داشت. با همه این اوصاف ارتباط شعاییان با بچههای ملی، مذهبی و نهضتی بود و اگر بخواهیم مصطفی را در یک گروه دستهبندی کنیم، نمیتوانیم در گروه مارکسیستها قرارش دهیم. زیرا زندگیاش نیز مارکسیستی نبود، اگرچه یک نوع درویش مسلکی داشت و بیش از خیلی بچه مسلمانهای مبارز اهل عرفان بود. حتی برخی میگفتند سبیلی که بلند کرده بود، ناشی از عرفان بود. در عین حال با برخی از روشنفکران و نویسندگان ارتباط داشت و علاقه بسیاری به جلال آلاحمد داشت و آل احمد نیز همین طور. در این رابطه عکسی با جلال دارد و ارتباط خوبی میان این دو برقرار بود. به هر حال مصطفی از شخصیتهای برجسته تاریخ سیاسی ما بود حیف که 39 سال بیشتر عمر نکرد.
لحن خشن اعلامیههای شعاعیان
علی کمالی، دوست مصطفی شعاعیان با اشاره به نحوه آشناییاش با او گفت: سال 47 یا 48 به واسطه مرتضی افشاری با شعاعیان که معتقد به مبارزه مسلحانه بود، آشنا شدم. چون مسوول یک گروه بودم، این آشنایی شکل گرفت و بعدها به یک رابطه دوستانه حین مبارزه تبدیل شد. مصطفی در یک اتاق در باز بدون بخاری با یک چراغ والور میماند و در شبهای سرد زمستان در بالکن میخوابید. همچنین در بیابان چالههایی کنده بود که روی این چالهها را با پلاستیک پوشانده بود تا وقتی باران بارید، داخل چالهها پر از آب نشود. وی افزود: بعدها فهمیدم که چرا مصطفی از چنان شیوهای برای زندگی استفاده کرد، شیوهای که سطح مقاومت و آمادگی یک مبارز را بالا میبرد و علاوه بر آمادگی و زبدگی در برابر شکنجه ساواک مقاومت میکرد. در عین حال که مصطفی یک مبارزه در سطح مسلحانه بود با قلم و کتاب رابطهای خاص داشت، دست به نوشتنش خوب بود و تالیفاتی را هم قلمی کرده بود. از جمله جزوهای در نقد جبهه ملی نوشته بود و برای سران جبهه ملی فرستاده و خواسته بود که آنها جزوه پلیکپی شده، بخرند. در این جزوه، نقد بسیار تندی به جبهه ملی شده بود، در پاسخ خواست مصطفی که از آنها خواسته بود، جزوه را بخرند، آنها گفته بودند در این جزوه به آنها فحشها و نقدهای تندی شده، چطور انتظار میرود که این جزوه را بخریم!
دوست و همرزم شعاعیان ادامه داد: مصطفی بعدا جزوه پلیکپی شده «رابطه شوروی و نهضت جنگل» را به من داد تا بخوانم و نظراتم را درباره آن بگویم. بعد از چند روز جزوه را برگرداندم و گفتم این کتاب نیاز به بررسی منابع دارد و فعلا این امکان نیست. اما در عین حال یادآوری کردم آیا نیاز است از لحن خشن در نقدش استفاده شود؟ اما وی با این استدلال که لحن خشن، لحن پرولتاریاست، اصرار داشت از آن استفاده کند. علی کمالی در ادامه با اشاره به برخی همکاریهای خود با شعاعیان گفت: زمانی که بحرین از ایران جدا شد، ما معتقد بودیم شاه با این کار خواسته که با انگلیس معامله کند؛ لذا یک اعلامیه تند نوشتیم و به وسیله یکی از دوستان برایش فرستادیم. مصطفی اعلامیه را با «[...]خانه پهلوی، استان بحرین را تحویل انگلیس میدهد» آغاز کرده بود، آن موقع با این لحن موافق بودم. اعلامیهها پخش شد، ما قبل از تغییر لحن اعلامیه محاسبه کرده بودیم اگر دستگیر شویم بین 3 تا 4 سال به زندان محکوم خواهیم شد اما با متنی که مصطفی نوشت، مدت حبس افزایش پیدا میکرد. به هر حال بعد از پخش اعلامیهها، مصلح حیدرزاده بازداشت شد و بدون الصاق اعلامیه به پرونده به یک سال زندان محکوم شد. علت الصاق نکردن اعلامیه به پرونده حیدرزاده به این دلیل بود که چون در دادگاه نظامی محاکمه میشد، متن اعلامیه میتوانست باعث آگاهی و واکنش نظامیان شود.
وی افزود: مدتی ارتباطم با شعاییان قطع شد تا اینکه وقتی در انستیتو پاستور مشغول به کار بودم با من تماس گرفت، در حالی که خیلی صدایش ضعیف بود، نگران شدم و خواستم بیاید به رستورانی که سر خیابان فروردین بود اما مصطفی گفت که سر و وضعش مناسب رستوران رفتن نیست، من از حرفش رنجیدم و گفتم برایم سر و وضعت مهم نیست. به رستوران رفتیم و با توجه به وضعیت مصطفی دو پرس چلو ماهیچه سفارش دادم. از دوستانش جدا شده و بسیار تنها بود به او گفتم همه جوره در خدمتش هستم. او را به خانهای که در خیابان گلستان داشتم، بردم و تا چند وقت آنجا بود. اغلب هوا که تاریک میشد، میآمد و بعد از نیم ساعت استراحت در حال مطالعه یا نوشتن بود و گاهی این مطالعه تا صبح به طول میانجامید.
علی کمالی گفت: در خانه گلستان که دو اتاق داشت، مصطفی را مخفی کردم، خانم نوجوانی به نام اعظم وفایی، ظاهرا از سمپاتهای فداییان خلق نیز آنجا حضور داشت که قرار بود تا مدت کوتاهی در آنجا بماند که بعدها فهمیدیم جزو هیچ یک از گروههای مبارز فداییان خلق یا چریک نبود و تنها خواسته بود که قدری از زندگی روزمره خودش فاصله بگیرد و برای همین توسط فردی به من معرفی شد تا وی را مخفی کنم. انوش صالحی در کتاب «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» درباره خانهای که با حضور این خانم، مصطفی در آن پنهان شده بود از یک نوع رمزآلودگی سخن گفتند که نمیدانم چرا از چنین تعبیری استفاده کردند. در حالی که چنین نبود. شاید باید صالحی توضیح بدهد که کجای این خانه رمزآلود بود؟ خانهای که مصطفی وقتی هوا تاریک میشد به آنجا میآمد و مدت کوتاهی تا قبل از شهادتش در آن پنهان شد. وی افزود: درباره برخی از سخنان و توصیفاتی که انوش صالحی در کتابش از مصطفی بیان کرده، چندان نظر مثبتی ندارم و برخی از مطالب کتاب به نظرم نیاز به بازنگری دارد. مولف با تکیه بر سخنان اعظم وفایی به مساله جنبه نمایشی و سینمایی داده و نوشته که محیط خانه، محیط رازآلودی بود.
شاید این تعبیر به دلیل آن باشد که هر گاه خانم وفایی وارد اتاقی میشد که من و مصطفی در آن مشغول صحبت بودیم، سخن را قطع یا عوض میکردیم. اگرچه مخفیکاری لازمه کار سیاسی است و باید پنهان باشد و دختری که 15، 16 ساله است، ظرفیت شنیدن چنین سخنانی را ندارد. ضمن اینکه نگفته بودم مصطفی چریک فدایی، مسلح و فراری بود، گفتن این مسائل ضرورتی نداشت زیرا ضرورت کار سیاسی پنهانکاری است و نباید هر کسی را سوا کرد و تنها یک قانون وجود دارد که فقط آنچه را ضرورت دارد، بگو. اما متاسفانه انوش صالحی تخیلاتش را وارد ماجرا کرده است.
مغفول ماندن وجه ادبی شعاعیان
غلامرضا فروتن، یکی دیگر از یاران شعاعیان درباره شخصیت مصطفی شعاعیان گفت: یکی از نکاتی که چندان به آن توجه نشده است، وجه ادبی اوست. اگرچه وی را میتوان از 3 منظر بررسی کرد، سیاسی، فرهنگی و نظامی که حوزه سوم در تخصصم نیست اما در بخش سیاسی و فرهنگی حرف بسیار است.وی افزود: شعاعیان به غیر از تالیفات سیاسی دستی در شعر و قصه داشت و داستان طویلی سال 36 به نام «اختر و همایون» نوشت که بیش از متن و موضوع داستان، خط خاص نویسنده جلبتوجه میکرد. البته نمیدانم این نوشتهها هنوز باشد یا قابل پیدا کردن باشد اما به هر حال خواندن آن به دلیل مضمون عمیق اجتماعی آن به ویژه برای خانمها بسیار مفید است. اما از تالیفات غیرسیاسی مصطفی، آنچه قدری مورد توجه قرار گرفت و نقدی هم درباره آن شد، شعر «چشم براه» بود، شعری که مصطفی از برخی دوستان خواست آن را نقد کند. این وجه از شخصیتش خیلی برای ما جالب بود به ویژه آنکه در میان مبارزان مسلح کمتر کسی را دیده بودیم که شعر بگوید و بخواهد در یک خانه تیمی نقد شود. در این میان مرضیه اسکویی به شعر نقدهای جدی وارد کرد که بخشی از آن نقد را در فضای ذهنی خودم ثبت کردم.
همرز شعاعیان ادامه داد: مرضیه معتقد بود در شهر چشم براه، گوهر تازندگی و جنگندگی وجود ندارد. کسی که کتاب «شورش» را نوشته باید در شعرش هم جنگندگی باشد در حالی که مضمون این شعر در خواننده حس ناامیدی و یأس را تلقین میکند. مصطفی در جواب نقدهای تند و تیز فاطمه گفت: دو خط کوتاه و بلند نوشتم، این همه قلمفرسایی نمیخواست! اما کتاب «شورش یا انقلاب» شعاعیان در واقع طرحی از یک انقلاب بود در واقع میخواهد بگوید انقلابی که قرار است صورت بگیرد از یک جبهه میآید و این طور نیست که مانند انقلابهای دیگر طبقه انقلاب را شکل بدهد و بعد کارگر به میان بیاید. فروتن گفت: من کتاب «شورش» را خوانده بودم و باید نسبت به آن نقد و نظرم را بیان میکردم. وقتی کتاب را خواندم از برخی دوستان درباره آن سوال کردم.
سراغ بهزاد نبوی را از بیژن فرهنگآزاد گرفتم و از نبوی پرسیدم کتاب «شورش» را خوانده است؟ او گفت: چه نوشته است؟ برایش شرح دادم که کتاب با آیه قرآن آغاز میشود، بعد از حمزه عموی پیامبر(ص) میگوید و در بخشی از کتاب هم گفته بر ما واجب است که به هند، چین و ماچین برویم. در حال حاضر هنوز جمعبندی درباره تدوین نظریه انقلاب جبههای که مصطفی مطرح کرد، صورت نگرفته است اما شنیدم که نظریه جبههای مصطفی در کشورهای خارجی چاپ شده که برایم جالب بود. در هر حال مصطفی را با آنتونیو گرامشی مقایسه کردند و گفتهاند که یکی از سوسیالیستهای معاصر بود.
مبارز پیشرو ناشناخته
بهروز طیرانی در ادامه این نشست با ارج نهادن به کتاب «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلاب» اظهار کرد: برخلاف دو سخنران قبلی معتقدم کتاب صالحی و کتاب «6 نامه مصطفی شعاعیان» پیمان وهابزاده تلاش مثبت اما ناکافی برای شناختن یک مبارز خاص به جامعه ایران است. اگرچه به کتاب صالحی انتقاداتی وارد است اما همین کتاب تا حد زیادی تلاش کرده یک مبارز پیشرو را به نسل امروز بشناساند. مبارز و پیشرو بزرگ که قدرش به درستی شناخته نشد و در تاریخ معاصر قدر و اندازهاش ناشناخته مانده است. لذا این دو کتاب ارزش یک بار خواندن را دارد و گوشهای از شخصیت شعاعیان را بازگو میکند هر چند با کم و کاستی اما در این شرایط کتاب خوبی است. وی افزود: شعاعیان برخلاف بسیاری از کسانی که در دهه 40 و 50 سراغ مبارزه مسلحانه رفتند، عنصری تئوریک بود. اگر پویان، جزنی و حنیفنژاد را کنار بگذاریم، شعاعیان از آن جمله نیروهایی بود که اهل تئوری و نظر بود.
برخی از افراد صاحب نظر در حوزه سیاسی نظراتی داشتند که قبلا در خارج از کشور مطرح شده و آنها با تطبیق دادن آن با محیط ایران به بازنشرش پرداختند. برخی دیگر نظریاتی داشتند که تحت تاثیر مهندس مهدی بازرگان و طالقانی قرار داشتند. اما در کنار این افراد، کسی که هم اهل تئوری بود و هم کارهای بکری کرد، شعاعیان بود. وی در کتاب «شورش» که بعدها با نام «انقلاب» منتشر شد، یک نظریه را جمعبندی میکند یا «تزی برای تحرک» را نوشت که برای مقابله با شرایط پس از خرداد 1342 بود که اساس و محور آن مقاومت منفی در مبارزه با رژیم بود. مولف کتاب «احزاب و سازمانهای سیاسی» ادامه داد: وی ارتباط گستردهای با عده زیادی از نیروها و فعالان سیاسی آن روزگار داشت. شعاعیان با بهزاد نبوی، پرویز صدری، داریوش فروهر، احمد و رضا رضایی، حسین ضیاظریفی، حسین شاهحسینی و ... ارتباطاتی داشت که هر کدام متعلق به یک جریان خاص سیاسی و با ایدئولوژیهای گوناگون بودند. از طرفی معتقد به وحدت همه نیروها و تلاش برای ایجاد جبهه متشکل از همه نیروهای سیاسی علیه رژیم شاه بود. وی در این دوره در کنار کار نظری و نیز تشکیل یک جبهه واحد از گروههای مبارز، تلاش زیادی برای ایجاد یک تشکل مستقل با نیروهای همفکر خود به عمل آورد.
در ابتدای دهه 50 همکاری مشترک تشکیلاتی و نظری با سایر گروههای مبارزاتی را گسترش داد. او ارتباط گستردهای با سازمان مجاهدین خلق به ویژه با رضا رضایی داشت. در همین رابطه چند مقاله نوشت که در برنامه خارجی رادیو عراق خوانده شد. طیرانی درباره پیوستن شعاعیان به چریکهای فدایی خلق گفت: او بعد از قول و قرارهایی که با حمید اشرف، رهبر سازمان چریکهای فدایی خلق گذاشت به همراه سایر اعضای گروه به آن سازمان پیوست. مهمترین شرط مصطفی در پیوستن به سازمان چریکهای فدایی، طرح نظریات وی به ویژه مهمترین اثر او کتاب «شورش» بود. پس از آنکه شرایطی که مصطفی به دنبال آن بود در گروه چریکهای فدایی خلق صورت نگرفت به دنبال گفتوگوهایی که به صورت مکتوب انجام شد از آنها جدا شد. در حالی که برخی از یارانش همچون صبا بیژنزاده و مرضیه احمدیاسکویی در میان چریکها باقی ماندند و راهشان را از مصطفی جدا کردند.