غزاله صدر منوچهری | اعتماد
در یکی از درخشانترین و تکاندهندهترین صحنههای تاریخ رمان، دکتر ریو، پزشک انساندوست رمان «طاعون» آلبر کامو در برابر پدر پانلو که بیماری واگیردار را عقوبتی برای شهروندان میخواند، میایستد و از او میپرسد که آیا این کودکی که از درد طاعون میمیرد، مجازات کدام عصیان را پس میدهد؟ اینجا کشیش که نماینده تئولوژی سنتی است از ارایه پاسخ وا میماند و نمیتواند براساس همان دستگاه مفهومی و نظری پیشین به پرسشی قدیمی که در دوران جدید صورتبندی نویی یافته، پاسخ دهد. در واقع مساله شرور اعم از شرور طبیعی یا انسانی یکی از کهنترین مسائل فلسفی است که نظامهای تئولوژیک از دیرباز کوشیدهاند، پاسخی به آن ارایه دهند. آنها تلاش کردهاند با تکیه بر عقل یا دین، البته با تفسیر نظری خودشان، توضیحاتی برای وجود این پدیدههای آزارنده پیدا کنند، پاسخهایی که برای انسان مدرن چندان قانعکننده به نظر نمیرسد، شاید به این دلیل که هیچ زمان چون امروز انسان چنین در مرکز توجهات نبود. به همین دلیل است که در دهههای اخیر فیلسوفان و متالهان میکوشند با نگرشی متفاوت و البته با تکیه بر منابع دینی یا در همراهی با آنها به مساله شر بپردازند. روشن است که در این کوششهای تازه به جای فلسفههای کلاسیک، نگرشهای عرفانی و کوششهای خلاقانه الهیات جدید برجسته میشوند.
انتشارات کتاب طه به تازگی کتاب «درباره شر» را روانه بازار کتاب کرده است. این مجموعه دو جلدی منتخبی از متون و مقالات کلاسیک و معاصر درباره شر است که زیر نظر نعیمه پورمحمدی انتخاب و ترجمه شده است. جلد نخست این مجموعه به الهیات سنتی اختصاص دارد که در آن تئودیسههای سنتی در ادیان و عوامل ناکامی آنها از نظر متفکران مدرن پیگیری میشود. جلد دوم به بازنمایی پاسخهای جدید الهیات به شر اختصاص دارد. در اینجا کوشش خلاقانه و تحولخواه الهیات مدرن برای پاسخ دادن به مساله شر بررسی شده است. نشست هفتگی شهر کتاب روز سهشنبه ۱۶ مهر به نقد و بررسی کتاب «درباره شر» اختصاص داشت و با حضور مهراب صادقنیا، محسن جوادی، نعیمه پورمحمدی و محمدحسین صالحی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
مساله شر
علیاصغر محمدخانی
یکی از مسائل مهم در حوزه دینپژوهی و فلسفه دین بررسی، تحلیل و تبیین مساله شر است. پرسش از لزوم وجود شر برای جهان مادی، عدمی بودن شر، لزوم وجود شر برای اختیار و آزادی انسان، نقش انسان در شر، ارتباط شر با جزیینگری و کلینگر نبودن قضاوتهای انسانی در این حوزه مطرح است. برخی منتقدان وجود شر در جهان را منافی خداباوری میدانند و بر آنند که وجود خداوند قادر مطلق، خیرخواه مطلق و عالم مطلق با مساله شر در جهان توجیه شدنی نیست. مساله شر در فلسفه غرب و فلسفههای دیگری ازجمله هندی، بودایی و در حوزه فلسفه و کلام اسلامی مهم بوده است. در فلسفه غرب، شخصیتهایی مانند اپیکور، هیوم، کانت، لایبنیتس، نیچه، آگوستین و سوئینبرن درباره مساله شر بحثهای مهمی مطرح کردهاند. همچنین در حوزه فلسفه و کلام اسلامی نیز از ابنسینا و فارابی و ملاصدرا و خواجهنصیر گرفته تا علامه طباطبایی دلایل و مباحثی را درباره شر در جهان مطرح کردهاند.
متفکران و فیلسوفان شرور را به انحای گوناگون تقسیم کردهاند. مثلا در مورد چرایی وجود شرور طبیعی مانند زلزله، سیل یا شرور در رابطه انسانی مانند کشتار، بیماری، ظلم یا نادانی، معلولیت و جنگ سخن گفتهاند. در این میان کسانی مانند فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر و آگوستین و توماس آکویناس و لایبنیتس شر را امری عدمی میدانند؛ یعنی بر این باورند که نمیتوان شر را به خداوند انتساب داد.
کتاب «درباره شر» شامل مقالاتی مهم درباره شر در فلسفه و الهیات است. این ۶۱ مقاله از رویکردهای مختلف انتخاب شدهاند. نعیمه پورمحمدی یک مقدمه تحلیلی ۱۲۰ صفحهای به این کتاب افزوده که خود کتابی جداست و میتواند به خوبی رویکردهای موجود در این حوزه را برای مخاطب تبیین کند. با این حال به نظر جای چند مقاله تالیفی در مورد شر در دیدگاههای حوزه فلسفه یا تفکر اسلامی در این مجموعه خوب خالی است.
در پی تسلی الهی
نعیمه پورمحمدی
من این ۶۱ مقاله را انتخاب کردم و فصلبندی و چیدمانی به آنها دادم. بعضی از این مقالات به دلیل نگاه انتقادیشان به الهیات سنتی و پاسخهایشان به مساله شر انتخاب شدند. این مقالات پاسخهای الهیات سنتی به شر را ناکافی، دچار اشکالات اخلاقی و گفتمانی و بیتوجه به جنبههای اگزیستانسی وجود انسان میدانند. دسته دیگر این مقالات از الهیات سنتی عبور کرده بودند و پاسخهای مدرنی به مساله شر میدادند. این مقالات در حوزههایی چون الهیات خدای گشوده، الهیات پویشی، الهیات اعتراض، الهیات روایی، الهیات صلیب و... بودند. پس نگاه انتقادی به پاسخهای الهیات سنتی و تحول و گذر به الهیات مدرن اساس شکلگیری این مجموعه بود.
مراحل اولیه تولد این کتاب با تولدی دیگر گره خورد و آن تولد پسرم بود. با بیمار متولد شدن پسرم، دغدغه مساله شر در من به وجود آمد. پیش از آن به شر و رنج نمیاندیشیدم. اما حالا به دنبال پاسخی بودم که از لحاظ ذهنی اقناعم کند و روحم را تسکین دهد. ولی هر چه در پاسخهای سنتی میگشتم، ناامیدتر میشدم. هر پاسخی برای مدتی کوتاه کمک میکرد اما وقتی کار بالا میگرفت این پاسخها همه ناچیز میشدند و در مقابل مشکلات نگهداری از کودکی بیمار، ارزش خودشان را از دست میدادند. من در پس سازگار کردن ایمانم با مساله رنج و شر بودم. خلاصه این کار آفاقی با دغدغههای سنگین انفسی انجام شد.
من تسلی الهی را از لابهلای سنت اسلامی دریافت کردم. با این پاسخها بین ایمان و رنجم جمع کردم.ولی این تسلیها مادرانه و انسانی نبود. همچنین شرور الهیات سنتی خیلی عادی هستند. شرور وحشتناک، ساختاری یا متافیزیکی در این بحثها جایی ندارند. وقتی الهیات سنتی از تئودیسه پرورش روح سخن میگوید، شرهای وحشتناکی مانند تجاوز یا گسیختگی شخصیت بر اثر بیماریهای عصبی و روانی را نمیبیند. نه در آن دختری که مورد تجاوز واقع شده، ظرفیت معناسازی مانده و نه آنکه شخصیتش از هم گسیخته میتواند پاسخی از جنس اختیار بگیرد. افزون بر این شرور وحشتناک، الهیات سنتی به شرور ساختاری علیه زنان، معلولان، سیاهپوستان و طبقات پایین جامعه توجهی ندارد چراکه الهیات سنتی خیلی وارد الهیات اجتماعی نشده است. همچنین الهیات سنتی شرور متافیزیکی یا تاملات اگزیستانسی انسان مانند محدود بودن وجود انسان، مرگ و محکوم بودن او به اختیار و نیستی را نادیده میگیرد.
الهیات سنتی به این مساله توجه ندارد که شرور فراوان، متنوع و دارای گستردگی و پراکندگی نامتناسباند. بحث الهیات سنتی تاریخی نیست. الهیات سنتی از مفهوم شر سخن میگوید و نه از شر به منزله چیزی که در بافت زمان و مکان شکل میگیرد و در زمان و مکان قربانیهایی میگیرد. به بیانی الهیات سنتی درگیر شرور عینی و تاریخی نشده و درباره شر انتزاعی بحث میکند. این الهیات بیشتر در پی آن است که متفکر اسلامی یا مسیحی بتواند شر را در ذهن خود حل کند نه اینکه قربانی یا ابژه درد پاسخ بگیرد. این پاسخها بیشتر سوژهمحورند نه ناظر بر زندگیهای واقعی رنجبران. به بیانی دیگر از اشکالات گفتمانی الهیات سنتی در مورد شر این است که ذهنی سوژهمحور، انتزاعی، مفهومی و غیروابسته به موقعیت و تاریخ است.
الهیات سنتی از شر به منزله یک حقیقت کلی جهانی حرف میزند ولی ما رنج میکشیم. انسانها به صورت شخصی با رنج روبهرویند نه مانند امری عمومی در خارج. از این رو چرخشی گفتمانی در پاسخهای مدرن شکل گرفت. حالا بیشتر در مورد رنج انسان سخن گفته میشود چراکه سخن گفتن از شر به منزله حقیقتی جدا از ما به درد زندگی انسانها نمیخورد. الهیات سنتی خدا، شر و عدالت الهی را در نظر دارد. در این الهیات، شر وجودی خارج از ماست که ما از آن تاثیر نمیپذیریم، به ما حمله نمیکند و خشن نیست. اما شر در زندگی اینچنین نیست. الهیات مدرن در مورد انسان، رنج و عدالت بشری سخن میگوید. این الهیات با سخن گفتن از الهیات بشری، مسوولیت انسانها را پررنگ میکند و انسانها را در ساختن شرها و جبران آنها مسوول میبیند. اگر گفتمان سنتی به دنبال تبیین و درکپذیر کردن شرور بود، گفتمان مدرن بر آن است که اینها را مهندسی، مدیریت و اصلاح کند. متون دینی به انسانها توصیه میکنند در اجتماعشان حضور موثر داشته باشند و مصلح اجتماعشان باشند. این گفتمان مدرن میتواند از دل متون دینی برآید. چنانکه بهترین تئودیسههای مدرن دینیاند. همچنیندر دوران مدرن شاهد شکلگیری آنتروپودیسه به جای تئودیسه(در این اصطلاح «تئو» به معنای خدا و «دیسه» به معنای عدل) هستیم. نشستن «آنترو/انسان» به جای «تئو» در این اصطلاح بدین معناست که انسانها باید خودشان دست به کار شوند و با الهام از دین تغییراتی صورت دهند. مراجعه به متون دست اول دینی مانند قرآن کریم یا سنت عرفانی عطار و مولانا بسیار نویدبخش خواهد بود.
نقشههایی برای مطالعات شر
محمد حقانیفضل
به نظر من این کتاب صرفا دانشگاهی نیست و خیلی اوقات میتوان آن را به آدمهای معمولی هم توصیه کرد. ترم پیش با دوستی که آمده بود فلسفه دین بخواند، گفتوگو میکردم. میگفت من روحانی بودم و در بیمارستان با کسانی سروکار داشتم که به بیماریهای سختی مبتلا بودند. به زودی متوجه شدم یک جواب به درد همه این افراد نمیخورد و من روحانی اگر میخواهم اینجا باشم باید جیبم پر از جواب باشد. حالا من از دیدگاه هر کسی که دچار رنج میشود به موضوع مینگرم. در دنیای مدرن این بحران معنا و مساله شر و رنج است که همچنان ما را به دین و الهیات و فلسفه بازمیگرداند. این رنجی که میکشیم، سوالهایی پیشرویمان میآورد که جوابشان برای همه آدمها یکسان نیست. خود من بیشتر در بخش روایتپویشی ترجمه کردم و این بخش برایم بسیار جذابتر بود. آن منظومهای که در ذهن من شکسته بود، اینجا بهتر جواب میگرفت. در این کتاب، جدای از اینکه منظرها اعلام میشود، مجموعهای از پاسخها ارایه میشود. این برای هر کسی که نیازمند فهمیدن دیدگاهی جدید است، میتواند مفید باشد. در این وانفسا که مدام در مورد فضای دانشگاهی ما نقد مینویسند این کار از نظر من بسیار آموزنده است که تیمی دو، سه سال روی کاری وقت گذاشته که در سیستم دانشگاهی هیچ امتیاز و نمرهای ندارد. اهمیت این کار در این است که این افراد به جای اینکه وارد بازیها شوند، کاری تولید کردند که مخاطبش نه فقط دانشگاهیان بلکه همه مردماند.
الهیات عملی برای کاستن از رنج
محسن جوادی
چیزی حدود یکسوم این کتاب را خود گردآورنده ترجمه کرده است. او اکثر این مقالات را دیده و برایشان چکیده آورده است. همچنین با اعتماد به دوستان جوان برایشان فرصتی فراهم کرده است. فکر میکنم این کار بیشتر به صورت شخصی انجام شده که نشان میدهد نباید کارهای بزرگ را به انتظار حمایت مراکز بزرگ واگذاشت. من تعبیر الهیات سنتی را چندان نمیپسندم. الهیات سنتی بیشتر الهیات نظری است نه وجودی یا عملی. فضای نظری هم در هر بحثی استدلال و نظر است و نمیتوان توقع داشت به چالشها و مسائل وجودی شخص در اینجا و اکنون توجه کند. باالطبع نمیتوان در مورد این مسائل از آن جوابی هم گرفت اما ما چیزی به نام الهیات عملی هم داریم.
ارسطو میگوید، عقل ما فقط نظر کردن نیست. شاید 3 فضیلت آن، نوس و سوفیا و اپیستمه برای بحثهای نظری باشند ولی عقل ما ویژگی عملی هم دارد. این همان چیزی است که ما در طول تاریخ و بحث تاریخی خودمان از آن غفلت کردهایم. یکی از ویژگیهای عقل عملی تخنه است؛ یعنی سازندگی، ساختن و صنعت. با این ویژگی میتوانیم به ساختن، درست کردن و تغییر دادن روی آوریم و مثلا پزشکی را رونق دهیم. اما به نظر میرسد امروز حتی الهیات مدرن هم گرفتار نظر شده است، این بار نظر روی این مقولات. اما آنچه مشکل شر را در ساحت شخصی و وجودی حل میکند از جنس عمل است. حل مشکل شخصی و وجودی شر در حوزه الهیات اخلاقی و عملی است نه بحث نظری.
دستهبندی سنتی و مدرن شاید در تعبیر الهیات قدری غلطانداز باشد چراکه الهیات سنتی، عرفان، کلام و اخلاق را هم درگیر میکند. بهتر است بگوییم فلسفه کلاسیک ما یا کلام سنتی ما خیلی برای این امر جواب ندارد. درحالی که عرفان سنتی ما جوابهایی دارد. مشکل ما سنت و مدرنیته نیست کما اینکه خیلی از رویکردهای مدرن هم فقط حرف میزنند. درحالی که آنچه مشکل را حل میکند، آن کاری است که انجام میشود، آن افراد یا نهادها یا تشکلهای مردمیای هستند که در زندگی رنجدیدگان ورود میکنند تا از این رنجها بکاهند.
ما باید چیستی مسالهمان را تبیین کنیم. وقتی مساله ما نظری است و خودمان فارغدلیم یا فارغدلانه به مشکل خودمان نگاه میکنیم، مسیر و منطقی داریم. ولی وقتی خودمان درگیر رنجی هستیم و حرفهای نظری رنجمان را شعلهورتر میکند، وقتی شری که درگیر آن هستیم از نوعی دیگر است، راه دیگری لازم است. اینجاست که نوعی همدلی، اخلاق و سلوک باید لحاظ شود که از آن غفلت شده است.
شاید با اینکه در موردی دفاعیهای داریم، تئودیسهای برای آن نداشته باشیم. دفاعیه زمانی است که در مقابل کسانی که از بحث شر به نفع موضع الحاد استفاده میکنند، استدلال میکنیم. اما تئودیسه جایی است که من میخواهم راز شری را بفهمم و شاید نتوانم. اینجاست که الهیات عملی، عرفان یا معنویت کمک میکند. به خصوص نه حرف معنویت و اخلاق که آن زندگی و سلوک اخلاقی میتواند در کاستن آلام کمک کند. ما کمتر به این مساله پرداختهایم. نه فقط در زندگی فعلی ما از آن غفلت شده بلکه تاریخ هم از آن غفلت کرده است. به قول سقراط به هر تاریخی بنگرید، تاریخ جنگها و درگیریها و رنجهاست و در آن از دوستیها، همدلیها و همکاریها یا چگونگی فائق آمدن بر رنجها سخنی گفته نمیشود.
این بحث بسیار خوبی است اما تعبیر الهیات سنتی را چندان مناسب نمیبینم. هم در الهیات سنتی میتوان زمینهها و فضاهایی پیدا کرد که با شر وجودی درگیر شوند و هم در تفکر مدرن. باز هم آنچه مشکل را حل میکند، حرفها نیستند. چنانکه ارسطو میگوید، ما از شجاعت بحث نمیکنیم که بدانیم شجاعت چیست. بحث از شجاعت وقتی فایده دارد که شجاعتی صورت بگیرد. ممکن است ما در الهیات مدرن از همدلی سخن بگوییم ولی همدلی کردن مهم است.
این کار بسیار ارزشمندی است. ترجمه روان بود گرچه نتوانستم آن را مقابلهخوانی کنم. اینکه در یک بحث، فضا را عوض کنیم و چشماندازهای تازهای ارایه کنیم. اکثر مدخلها مربوط به ۲۰۱۱ است و جلوتر نیامدهاند. شاید علت این باشد که این مقالات آن زمان انتخاب و به ترجمه سپرده شدهاند. در اینجا در عنوان و مقدمه محدودیتی مشخص نشده است ضمنا یکی، دو مقاله در مورد اسلام هم آورده شده است. پس این انتظار در مخاطب ایجاد میشود که به اندازه الهیات سنتی غرب به الهیات سنتی ما نیز پرداخته شود. در دستینه راتلج ۲۰۱۹ چند مدخل مناسب این بخش ارایه شده که میتواند در ویراست یا تکمله کار افزوده شود.
به نظرم اینکه دفاعیهها را فقط به بحث منطقی مربوط دیدید و تئودیسهها را به بحثهای شواهدی، چندان دقیق نیست چراکه بسیاری از تئودیسهها میتوانند، دفاعیه حساب شود. افزون بر این اصطلاح «شر اگزیستانس» یکجا به معنای شر متافیزیکی و دیگر جا به معنی شر وجودی به کار رفته است. اما چیزی با عنوان شر اگزیستانسیال نداریم. آن رویکرد اگزیستانسیال به شر است. به نظرم این تفاوت باید دیده شود.
زمینهای الهیات برقرارند
مهراب صادقنیا
سخنان من بیشتر به بافتاری برمیگردد که الهیات مدرن در آن قرار دارد. من قصد دارم از مفهوم الهیات سنتی و الهیات مدرن دفاع کنم. ما در اسلام هیچ حادثه یا رخداد مشخصی نداریم که مفهوم الهیات به آن اشاره کند و بتوانیم از آن به الهیات در جهان اسلام یاد کنیم. بلکه باید مجموعهای از رخدادها را کنار هم قرار دهیم تا معادل چیزی قرار بگیرد که در مسیحیت به آن الهیات گفته میشود. ممکن است ما تفسیر، فلسفه، عرفان، فقه، اخلاق را کنار هم بگذاریم تا چیزی به نام الهیات پدید بیاید. از قضا آنچه ما معمولا در مقابل الهیات قرار میدهیم(کلام) در ادبیات مسیحی بخشی از الهیات شناخته نمیشود بلکه به آن آپولوژی یا دفاعیهنویسی میگویند ولی ما به غلط وقتی میخواهیم قضاوتی کنیم، کلام را محل مقایسه قرار میدهیم.
من معتقدم چون ما در الهیات مسیحی شاهد دو چارچوب هستیم که در موضوع، روش، غایت و رویکرد معرفتشناختی با هم متفاوتاند به وضوح میتوانیم بگوییم که از دو الهیات سخن میگوییم. گرچه شاید نتوانیم بگوییم که این دو زمین بازی آنچنان از هم جدایند که بشر از یک زمین بازی به زمین بازی دیگری کوچ کرده است چراکه در دنیای مدرن نیز الهیدانان میکوشند خودشان را متعهد به زمین بازی الهیات سنتی نشان بدهند. پروتستانها میکوشند نشان دهند که به سنت آباء بیش از کاتولیکها معتقدند. ارتدوکسهای مدرن هم میکوشند نشان بدهند به سنت بیش از کاتولیکها یا پروتستانها وفادارند. اتفاقی که در الهیات مدرن رخ میدهد از قضا ما را به چیزهایی در الهیات سنتی علاقهمندتر میکند حتی به خرافه. پس این دو زمین بازی هستند و در 4 مساله با هم متفاوتاند.
نخست آنکه در الهیات سنتی موضوع خداست. گویی مساله الهیدانان در این الهیات خدا و انسجام الهیات است. این در حالی است که در دوران مدرن یا روزگار صنعتی، مساله الهیدانان انسان است. اگر پیش از این سوال این بود که خداوند متعال چگونه میتواند با جهان نامتعال ارتباط برقرار کند حالا مساله این است که چطور ممکن است این انسان در این جهان زندگی کند و به خدا باور داشته باشد؟ حالا بحث وجود خدا یا صفات خدا نیست. پرسش این است، این منی که با تورم و سیل و زلزله و رنج دست بهگریبانم چطور میتوانم باور داشته باشم.
این دو الهیات از حیث روش هم متفاوتاند. از سال ۱۹۶۶ به این سو روش الهیات تغییر کرده و در آن منطق استنباط جای منطق استنتاج را گرفته است. اگر پیش از این با مفروض دانستن چیزهایی برای تبیین واقعیت میکوشیدند، حالا براساس منطق استنباط از بررسی واقعیت و رسیدن به یک نتیجه سخن گفته میشود. برای مثال اگر پیشتر بر این باور بودند که کتاب مقدس خطاناپذیر است چون حاصل وحی و الهام خداست از ۱۹۶۶ به این سو میگویند بایبل بیخطاست؛ یعنی در این بررسی خطایی یافت نشده و ای بسا در آینده خطایی پیدا شود. اینجا ادعا بسیار فروتن شده است.
درباره تفاوت الهیات سنتی و مدرن از حیث معرفتشناختی پیش از این نسبت میان الهیاتدان و موضوع دغدغه ذهنی او تباین بود. گفته میشد نه متأله موضوع را میسازد و نه موضوع او را بلکه موضوعها از پیش وجود داشتهاند. این در حالی است که در الهیات مدرن گفته میشود میان موضوع و محقق یا الهیاتدان نسبت تامی وجود دارد و اینها یکدیگر را میسازند. ای بسا آنچه برای محقق یا متألهی موضوع است برای دیگری مصداق رنج نباشد.
درباره تفاوت الهیات سنتی و مدرن از حیث دستاوردها، الهیات سنتی در پی تبیین درونی جامعه خودش است. پس مسیحیت در الهیات سنتی میکوشد چیستی خود را بیان کند. درحالی که متألهان الهیات مدرن به سختی مشغول گفتوگو با بافت فرهنگی و نشان دادن سودمندی خودشان در دنیای جدیدند. این اتفاق شگرفی است. به همین دلیل است که کسی مانند نعیمه پورمحمدی در رویاروی مساله رنج، میگوید من کاری ندارم این استدلال شما در الهیات سنتی تا چه اندازه قانعکننده و منطقی است برای من این مهم است که این استدلال تا چه اندازه در دنیای جدید برایم سودمند است، تا چه اندازه کارکرد دارد و من را در این وضعیت کمک میکند.
حرکت از پارادایم تبیین انسجام به پارادایم سودمندی اتفاق بزرگی بود. جامعه امروز از الهیدانان انتظار دارد سودمندی خوانش خود را از دین توضیح دهد. اگر قبلا در منطق ارزیابی ادیان به برخورداری آنها از انسجام بیشتر توجه میشد، امروز معیارهای کاربردیای مانند توانایی شاد کردن انسان، معنا بخشیدن به زندگی انسان و خوشبین کردن او اهمیت یافتهاند.
بر این اساس، ما واقعا شاهد دو الهیات هستیم و این طور نیست که اینجا صحنهای ساخته شده باشد. اما ما نمیتوانیم یک زمین بازی را به جای زمین بازی دیگری قرار دهیم. اینها دو زمین بازیاند که هر یک کار خودشان را انجام میدهند. لزومی ندارد ما از کلام اسلامی یا الهیات سنتی مسیحی انتظار داشته باشیم نقش الهیات مدرن را ایفا کند. اما اینکه ما الهیات مدرنی داریم و میتوانیم چنین واژهای را به کار ببندیم یا نه، کار خیلی سختی است. خیلیها کوشیدند به نوعی الهیات مدرن را دستهبندی و وجود آن را ثابت کنند. اما درنهایت در این روزگار الهیات مدرن مانند الهیات سنتی چیزی مشخص و شامل موضوعات از پیش تعیین شده نیست. الهیات در زمان حاضر مانند دستهای پرنده است که در آسمان پرواز میکنند و نه جهت واحدی دارند و نه ارتفاع یکسانی.
موضوع رنج برای الهیات مدرن است. این موضوع به الهیات سنتی ربطی ندارد. شر در الهیات سنتی حیث آبجکتیو دارد. در الهیات مدرن است که شاهد مفهوم گرانبار رنج میشویم. همان طور که مرگ مفهومی سرشار از معناست و با مردن یا فنا شدن، فرق میکند. مرگ و رنج به انسان تعلق دارند درحالی که درد میتواند پدیدهای مشترک میان همه انسانها در طول تاریخ همچنین انسان و حیوان باشد. شاید آنچه شما آن را رنج مینامید، من رنج ندانم یا 50 سال پیش، رنج تلقی نمیشده است. مثلا عدم انتخاب برای منی که امروز زندگی میکنم، رنج است. ولی از قضا این برای کسی که 200 سال پیش زندگی میکرد، موهبت بود. پس رنج امری انسانی و سرشار از معنا و کاملا فرهنگی است.