گمنام قدر ندیده! | الف


در میان چهره‌های برجسته‌ی ادبیات فارسی، گروه بسیاری از شاعران و نویسندگان را می‌توان یافت که علیرغم ارزش، تنوع و خلاقیتی که در آثارشان نمایان است، مهجور و بی‌نشان باقی مانده‌اند. در واقع اگرچه نگاه به مکتوبات آنان شگفتی و تحسین هر مخاطبی را برمی‌انگیزد، اما در زمینه‌ی کاری و زمانه‌ی زیستی خود مغفول واقع شده‌اند. طالب‌علی لکهنویی متخلص به عیشی، شاعر قرن سیزدهم قمری، در زمره‌ی چهره‌های گمنام و قدرنادیده‌ی روزگار خویش قرار دارد. لکهنویی در انواع قالب‌های نظمی و نثری طبع خود را آزموده و کارنامه‌ی پرباری را به ثبت رسانده است. کتاب «قطره‌ی دریای همت» که به کوشش امیرحسین مدرس تدوین و تصحیح شده است، به معرفی این شاعر و نویسنده و شرح آثارش می‌پردازد.

قطره‌ی دریای همت امیرحسین مدرس

در مقدمه‌ی مصحح، بیوگرافی مختصری از طالب‌علی لکهنویی آمده که به درک کلیت زندگی او و زمانه‌ای که در آن می‌زیسته کمک می‌کند. در برخی تذکره‌ها که بعد از او نوشته شده‌اند نام این شاعر توانمند و خوش‌قریحه آمده است، اما آن‌ها نیز به جای روشن‌تر کردن تصویر این چهره‌ی ممتاز اما بی‌نشان ادبی، به بیان کلیاتی در ستایش او در شعر و نثرشان بسنده کرده‌اند. از این‌رو می‌توان گفت که منابع تاریخی مشروح و مفصلی درباره‌ی این ستاره‌ی آسمان ادب وجود ندارد و آن‌چه هست به شکلی پراکنده، موجز و کلی به توصیف او پرداخته است. اما در عوض بخش نسبتاً چشمگیری از آثارش به شکلی مستقیم و بلاواسطه به کسب شناخت بهتری از او کمک می‌کند. مصحح کوشیده این منابع و آثار را گرد هم آورد تا مرجعی کامل از طالب‌علی لکهنویی پیش روی مخاطب بگذارد.

عیشی شاعر دوره‌ی بازگشت به شمار می‌آید، اما تنوع سبک در شعرش بسیار مشهود است. او هم به شیوه‌ی پرطمطراق سبک هندی یا اصفهانی شعر می‌سروده و هم نظری به سبک عراقی داشته است. او همان‌گونه که خودش نیز توصیف کرده، شاعری با تنوع طبع است و در عین‌ این‌که مدایح و شرح حال‌ها در کارنامه‌ی خود دارد، به عرفان و فلسفه نیز نظر داشته و در نظم و نثرش می‌توان این موضوع را به شکلی عیان مشاهده کرد. عیشی اغلب از ترکیب‌هایی استفاده کرده که سبک او را به شعرایی همچون صائب تبریزی نزدیک می‌کند و از استعاره‌هایی بهره جسته که ممکن است برای مخاطب عام اندکی چالش‌برانگیز باشد. اما در بسیاری از اشعار دیگرش هم می‌توان سادگی و غلبه‌ی معنا بر فرم را مشاهده کرد؛ از جمله غزل‌هایش که عرصه‌ی یکتای هنرنمایی این شاعر است که در عین ساده‌گویی، معانی غنی و ارزشمندی در خود نهفته است.

بخش بزرگی از آثار عیشی را مدایحش می‌سازند و او گاه در غزل نیز به سمت مدیحه‌سرایی سوق پیدا می‌کند. اما این مسأله چیزی از ارزش و اعتبار ادبی او نمی‌کاهد، زیرا در عین اشاره به شخصی خاص و وصف و نعت او، از مزین کردن کلام به معنایی والا و اشارات برون‌متنی و به‌کارگیری انواع گوناگونی از صنایع ادبی کوتاهی نمی‌کند و مدام مخاطب را با گفتار وزین و سخنورانه‌ی خود شگفت زده می‌سازد. گاه در این مسیر چنان پیش می‌رود که شرح و بسط کلامش ضروری به نظر می‌رسد و از این‌روست که مؤلف کتاب به تبیین و تفسیر آثار او می‌پردازد. آیات و حکایاتی که عیشی در کارش به آن‌ها اشاره می‌کند، گاه نیاز به توضیح و تبیین دارد وگرنه در پرده‌ی پیچیده‌گویی او پنهان می‌ماند. به همین‌خاطر است که باید به توضیحات مؤلف کتاب دقتی ویژه داشت و از تصحیحات و اشاراتش برای درک روشن‌تر مطلب بهره گرفت.

این شاعر چیره‌دست دروه‌ی بازگشت، همواره در آثار خود جایی برای غافلگیری خوانندگانش دارد و در انواع قالب‌های نوشتاری‌اش این موضوع را می‌توان به عنوان ویژگی سبکی او مشاهده کرد. او از ترکیبات استعاری همچون: «طبع طرب دشمن، بر‌ق‌زار حرمان، بازار ایجاد، فتنه مزرع، پای نگارهمت مردانه، طرب‌ نیرنگ» بهره جسته است. همچنین تکرار مطلع از خصوصیات سبکی است که او کوشیده در کارش جا بیاندازد و به‌این وسیله امضایی پای اشعار خود بگذارد. تکرار در آثارش به‌ هیچ وجه رنگ کلیشه ندارد و مقصودش تأکید بر برخی معانی است که نیاز به یادآوری‌شان را در اثرش حس می‌کرده است.

از میان چهره‌های ادبی دوره‌ی بازگشت، عیشی در نوع خود بسیار متفاوت از همعصرانش قدم برداشته و در طی عمر نسبتا کوتاهش توانمندی و چیرگی خود را بر اغلب شیوه‌های مختلف نثری و نظمی نشان داده است. او نه تنها در سرودن شعر به سبک غالب زمانه‌ی خودش قدرتی بی‌نظیر از خود به نمایش گذاشته، بلکه اشرافی کامل بر دقایق و ظرایف سایر سبک‌ها و جریان‌های ادبی در دوره‌های مختلف تاریخی داشته است. او نمونه‌ی یک شاعر جامع‌الاطراف است که با مطالعه‌ی آثارش می‌توان به ویژگی‌های زیست اجتماعی، سیاسی و تاریخی زمانه‌اش پی برد. عیشی در عین این‌که نویسنده‌ای ماهر و شاعری توانمند بوده، فیلسوف و تحلیل‌گری دقیق و نکته‌سنج نیز بوده است و به همین خاطر است که خواندن کتابی که گزیده‌ای از بهترین آثار او را در خود جای داده به آشنایی با چهره‌ی ادبی تازه‌ای که برای دو قرن مهجور مانده کمک شایانی می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...