داستان بغضی فروخورده | اعتماد


داستان «باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی!» [اثر محمدرضا مرزوقی] عنوان کتابی است که 17 فصل دارد. نگارش این اثر در سال 1383 به پایان می‌رسد. اما این داستان ایرانی، تازگی به بازار چاپ و نشر راه پیدا کرده است.
دو دیدگاه از دو راوی در روایت وجود دارد تا رخدادهای واقعا حادث شده بیرونی و کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، تا حدودی بازنمایی شود. راوی اول شخص که شخصیت اصلی هم هست و دیگری راوی سوم شخصی که به کارکرد خود در روایت وقوفی آگاهانه دارد. از این جهت راوی سوم‌شخص خودآگاه محسوب می‌شود. هر دو راوی به طور موازی در داستان پیش‌ می‌روند. زبان روایت ساده و بیشتر بر پایه محاوره شخصیت‌ها با گویش آبادانی شکل‌ گرفته است.

باید حرفای دیشبمو جدی می‌گرفتی! محمدرضا مرزوقی

رخدادهایی مانند جنگ، اجبار به ترک شهر، غم دوری از زادگاه، واقع‌گرایانه است که تلخی گزنده‌ای دارد. در این میان قتل دختر نوجوان برای پایبندی به اصول قومی و قبیله‌ای، احساس شخصیت اصلی «آذر» به شهرآبادان، همچنین نوع رابطه‌ای که با دیگر شخصیت‌ها برقرار می‌کند. دلایلی بر باور‌پذیری و قابل لمس بودن رویداد هستند.
یکی از مسائل تاسف‌برانگیز دنیا کشته شدن و اجبار به ترک زادگاه شدن است. وقوع جنگ‌ها همیشه واقعیت‌های ناراحت‌کننده‌ای هستند که آسیب‌های جدی بر افراد دارند. محرومیت عاطفی و اقتصادی، تنها دو نمونه از چندین محرومیتی هستند که برای افراد مضرند اما در جنگ‌ به سرعت رواج پیدا می‌کنند. پیامد جنگ این بلای خانمان‌سوز همیشه خرابی‌هایی است که سالیان طولانی باقی ‌می‌ماند.

در جریان این مهاجرت اجباری که تلخ‌ترین رنج جهان هم هست، چگونگی پذیرش افراد نیز مهم به نظر می‌رسد. همان‌طور که آلفرد آدلر، روانشناس در این باره می‌گوید «کنار آمدن با دیگران نخستین تکلیفی است که با آن روبه‌رو می‌شویم. سازگاری اجتماعی بعدی ما که بخشی از سبک زندگی ما نیز هست، بر رویکرد ما به تمام مشکلات زندگی تاثیر می‌گذارد. علاقه اجتماعی، استعداد فطری همکاری‌کردن با دیگران برای رسیدن به هدف‌های شخصی و اجتماعی است.»

سیمین، دوست قدیمی آذر، نمونه خوبی برای این سازگاری اجتماعی است. او به خوبی با شهر جدید و آدم‌ها ارتباط برقرار کرده و همچنین او تنها کسی است که پس از سال‌ها به آذر نیز کمک قابل توجهی می‌کند. «... در بدترین اوضاع و احوالم باز حفظ ظاهر می‌کردیم... سیمین ادامه می‌دهد«تازه کجاشه دیدی؟ هنوز چند سال از جنگ نمی‌گذشت که چندتا دوست شیرازی پیدا کردم. اولش یه کم با هم گارد داشتیم، اما یه خُرده که گذشت اوقدر باهم رفیق جنگ شده ‌بودیم که دعواهای سال‌های اول برامون شده بود اسباب خنده.»

اما آذر که بغضی فرو‌خورده دارد در بیشتر موارد ساکت است. سردی رابطه او و همسرش علی نشان از پنهانی غمی دارد که شرایط را برای او غیرقابل تحمل کرده است. آذر دچار آسیب‌های زیادی شده است. جدایی از خانواده و تنهایی، انتخاب نامناسب برای ازدواج، پنهان‌کردن این غم از مادر و پدرش، همگی بار این بغض درونی را سنگین‌تر می‌کند. علاوه بر تمام موارد او مجبور به ترک شغل مورد علاقه‌اش به اجبار همسر، نیز شده است. این شخصیت، دوبار مهاجرت کرده یک‌بار با خانواده و باردیگر تنها. از مهاجرت اولی چیز زیادی نمی‌دانیم اما پیامد دومی در روایت بیشتر بازنمایی می‌شود.

«آذر جلدی از خانه بیرون می‌زند که نه چشم توچشم علی بشود و نه ناغافل مهمانی از راه برسد و مجبور شود خانه بماند. دلش تنگ است و می‌خواهد هرطور شده جایی برود. جایی که دلتنگی‌اش کمتر شود.»
جست‌وجوی مداوم او در شهر نشان از گمگشتگی دارد. به نظر می‌رسد؛ او به دنبال حقیقتی است که خودش از آن بی‌خبر است. کشف حقیقت چیزی است که او در شهر می‌جوید تا پیدا کند. با وجود غم و رنج راوی و رابطه گسسته‌ای که با همسرش دارد، در هر حال آذر یک شخصیت پویا محسوب می‌شود.

او چندین مرتبه به محل وقوع قتل دختر نوجوان می‌رود تا از ماجرا بیشتر بداند، به بهانه‌ای وارد خانه دختر کشته شده می‌شود و با مادرش هرچند کوتاه گفت‌وگو می‌کند. به دنبال دوستان قدیمی کوچه‌های شهر آبادان را می‌گردد. اما بیشتر از همه این پویایی در خاطرات است که خود را نشان می‌دهند. خاطراتی که نقشی اساسی در کل روایت دارند. بر اساس همین گریز به خاطرات، مرگ برادرانش و بی‌تابی مادر را بازگو می‌کند.

در این میان حمایت‌های عاطفی دوست صمیمی را نمی‌توان نادیده ‌انگاشت. هر چند سیمین یا همان دوست قدیمی، خود بخشی از گذشته و خاطرات فراموش‌شده آذر هستند. ولی بازگشت آنان، یا در واقع پیداکردن سیمین توسط آذر، خود نوعی شادی وشور در وجودش ایجاد کرده است. اما سیمین که سازگارتر و محکم‌تر از آذر به نظر می‌رسد نقش مهمی دارد. زیرا او با صداقت و مهربانی، آذر همیشه ساکت را ترغیب می‌کند تا مسوولیت اشتباه خود را بپذیرد؛ اشتباهی که پذیرش آن ترس فراوانی برای آذر دارد. به عقیده نگارنده؛ این صمیمیت برای شخص آذر یک ارزش می‌آفریند. همین ارزش کمک‌کننده وقتی به وجود می‌آید، سبب می‌شود تا او بتواند در برابر مشکلاتش بایستد نه اینکه پنهان‌کاری کند. در بیشتر موارد زمانی که فرد می‌خواهد در مقابل مشکلاتش ایستادگی ‌کند باید لااقل بتواند فشار مسوولیت شخصی و اجتماعی خود را تحمل کند. آدلر در این زمینه عقیده دارد «وقتی فرد آگاه می‌شود که در نهایت خود خلاق او مسوول تغییردادن واقعیت‌های زندگی به رویدادهای معنی‌دار است.»

«آذر خودش را نمی‌بازد. خونسرد و مطمئن می‌گوید: «تو تنها می‌ری. همین که گفتم.» مکثی طولانی می‌کند. سپس ادامه می‌دهد: «این‌بار باید هردومون تصمیم عاقلانه‌ای بگیریم. شاید دور از هم که باشیم، کار راحت‌تر باشه.»
در نهایت حقیقت عشق به زندگی است که می‌تواند نجات‌بخش باشد. سردرگمی ناشی از ضربه‌های سنگین بر وجود آدمی همیشگی‌اند. اما این ضربه‌ها در صورتی تغییر می‌کنند که آدمی به جای غرق شدن در ناامیدی بتواند ارزش زیستن را باور کند. همچنین با سختکوشی باید بر مشکلات نگاهی مسوولیت‌پذیر انداخت. اگر چنین شد، دستیابی به هویت در چرخه زندگی سبب می‌شود تا فرد یا افراد انرژی خود را برای ساختن زندگی دوباره صرف کنند تا دچار یکسانی و رکود نشوند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...