کُشتن به سبک قیصر | سازندگی


هر داستانی با توجه به فرضی که دارد، ساختار و جهانِ خودش را می‌سازد و تا انتها سوار بر همان فرضِ برساخته، موجِ داستان را پیش می‌برد. «جنگ خصوصی چریک‌های سال‌خورده» رمانِ دومِ سعیده امین‌زاده که از سوی نشر برج منتشرشده، هم تلاش می‌کند با ساختنِ دنیایی که مختص به داستانِ خودش هست، ماجرا را طوری پیش ببرد که خاصِ خودش باشد؛ اگرچه که نگاهش به چریک‌های چپی پیش از انقلاب، نگاهی شخصی است و همان‌طور که از نام کتاب برمی‌آید، جنگی خصوصی بین چند چریک قدیمی است که حالا به هم برخورده‌اند.

سعیده امین‌زاده جنگ خصوصی چریک‌های سال‌خورده

رمان با پیشانی‌نوشتی از «مکبث» شروع می‌شود: «روزگاری بود که چون مغزِ کسی را می‌کوفتند، مرد می‌مُرد و بس. اما امروز بازبرمی‌خیزند، با بیست زخمِ کاری بر تارکِ سر و ما را از جا می‌پرانند. این شگفت‌تر از جنایت!» و با تعلیقی درست و از یک برخوردِ اجباری ادامه می‌یابد؛ به‌گونه‌ای ‌که خواننده حس می‌کند فقط کمی اجبار در ابتدای ماجرا، می‌توانست به بحران بعدی منجر نشود. اما همان‌طور که حتی در کارهای بزرگ هم می‌بینیم، کاراکتر به‌خاطر ضعفی که در شخصیت و البته گذشته‌اش دارد، کوتاه می‌آید و همان نقطه‌ضعف، پاشنه آشیلش می‌شود- آن‌قدر از این کوتاهی ضربه می‌خورد تا بالاخره هرچه درگذشته چال کرده بود، از زیر خاک بیرون بیاید.

ماجرا در «جنگ‌ خصوصی چریک‌های سال‌خورده»، جنگی است بین احمد معتمدی که رضا قوامی را در سمت مدیر بانک پیدا می‌کند. البته شاید این خودش شروع تأثیرگذاری به‌نظر نرسد. اما وقتی متوجه می‌شویم که دیدار اول آن‌ها، به یک مذاکره جدی در جلوی بانک ختم نمی‌شود، مشتاق می‌شویم که رمان را ادامه بدهیم. البته نویسنده تلاش می‌کند که شروع را با ضربه‌ای مهلک طراحی کند، و هرچه از این زخم می‌گذرد، عمیق‌تر و چرکین‌تر می‌شود. انگار که نویسنده می‌داند چطور با گرفتن نبض داستان، سرعتش را به‌موقع کم کند و بالا ببرد.

ماجرا به همان دیدار اول ختم نمی‌شود و احمد که انگار تمام زندگی رضا و زنش را می‌داند، تازه ‌وارد گود می‌شود. از تمام سوابقی که قبلا از آن‌ها داشته و تمام اطلاعاتی که الآن به دست می‌آورد، سعی می‌کند احساس تک‌تک اعضای خانواده را دست‌کاری کند و تاجایی‌که می‌تواند بتازد.

شاید طلایی‌ترین جمله در بوطیقای ارسطو این باشد که «حرفی بزن که داستان می‌طلبد» و باقی نکته‌ها برای فهم همین یک نکته است. ابتدا میانه پایان و کنش و بمب‌گذاری در داستان، همگی در ادامه این جمله می‌آیند. نویسنده خوب بلد است که داستانش را بمب‌گذاری کند، اما بمبی که انگار هیچ‌وقت قرار نیست منفجر شود. ماجراها یکی بعد از دیگری رخ می‌دهند و به جایی می‌رسیم که حس می‌کنیم دیگر چیزی برای از دست‌دادن در این خانواده وجود ندارد. اما نکته اساسی درمورد این داستان، ساختاری است که برای پیرنگش انتخاب کرده است.

داستان از نظر تعلیق و کشش، طوری جلو می‌رود که اگر نگاه به پیرنگ را برداریم، حتما تا انتها می‌خوانیم. اما وقتی بحث پیرنگ پیش می‌آید، نقطه‌های خلأ زیادی پیدا می‌کنیم. ماجرای اختلاس و پروین و مسعود که در ادامه می‌آیند، به نظر مربوط به‌کل داستان هستند، اما در شروع تمرکز روی خود رضا و پروانه است. در مورد این‌که خود پروانه چه کار کرده و خود رضا خیلی کمتر می‌شنویم. در مقابل از این‌که خواهرهای رضا کجا هستند بیشتر مانور می‌دهند و خواهر پروانه چه گذشته‌ای داشته، بیشتر در داستان برجسته هستند.

به‌نظر نویسنده قصد نداشته از جذابیت داستانش کم کند، بنابراین داستان را با پیرنگ انتقام جلو می‌برد. پیرنگی که در فیلم «قیصر»، به بهترین شکل آن را دیده‌ایم. اما انتقامی که احمد می‌خواهد از این خانواده بگیرد، شبیه به خالی‌کردن دق‌دلی است. و همان‌طور که این پیرنگ می‌طلبد، روی احساسات خواننده دست می‌گذارد. لحظه‌هایی که رضا نسبت به زنش غیرتی می‌شود و یقه احمد را می‌گیرد، نویسنده تلاشش را می‌کند که ماجرای چریک‌ها را تا جای ممکن خصوصی کند و به پیرنگ انتقام نزدیک‌تر شود.

کهن‌الگوی پیرنگ انتقام، در ذهن ما اثرگذارتر به نظر می‌رسد. نسبت به پیرنگ جست‌وجو که بیشتر به ادبیات شرقی شباهت دارد و پیرنگ نجات و تعقیب و گریز که بیشتر غربی به‌نظر می‌رسند، پیرنگ انتقام خیلی ایرانی است. آن‌قدر با آن هم‌ذات‌پنداری می‌کنیم که انگار در همین گوشه‌وکنار اتفاق افتاده است. اما پیرنگ انتقام نیاز به چاقو و اسلحه دارد و این نکته، نوشتنش را کمی سخت‌تر می‌کند. نویسنده باید مثل فیلم «هفت» ساخته دیوید فینچر، ماجرا را به‌سمت تقابل و مبارزه رودررو ببرد. جدالی که نیاز به کشته دارد و این‌بار قرعه به نام احمد و رضا افتاده است که به جان هم بیفتند. نویسنده به‌شیوه‌ای که در این پیرنگ باب است، اول اسم پلیس را وسط می‌کشد. البته معلوم است که هیچ‌کس قصد ندارد پای پلیس و آگاهی را وسط بکشد. حتی همان یک‌بار که مجبور می‌شوند به آگاهی بروند، نویسنده از کنار اتفاق می‌گذرد. چنین داستانی نیاز دارد که کار را به توهین و تحقیر بکشاند که ماجرای سعید و سارا، پسر و دختر خانواده و خود پروانه برای ساختن این پیرنگ جواب می‌دهد.

اما از آنجا که قرار نیست نقشه قهرمان خوب جواب بدهد، پایان داستان پر از کنش‌های فی‌البداهه و خلاقانه است و همین لذتِ خواندنِ رمان را دوچندان می‌کند؛ چراکه هم تعلیق و ساختار خوبی دارد، هم زبان روان داستان کمک می‌کند که تا انتها به‌راحتی خوانده شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...