چرا امروزه باید غذاها را تفت بدهیم؟ | شهرآرا


بنا به نظر نویسنده کتاب «بهتر بنویسیم (نشر ادیان)»، روان شاد رضا بابایی، «نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است» ـ و اجازه دهید اضافه کنیم ـ «و لذت بخش». نمی‌دانم با حقیر موافقید یا نه که اگر کسی از «فرایندِ» انجامِ کاری لذت ببَـرد و با تمامِ وجودِ ذهنی و عاطفی خود، سرگرمِ آن کار شود (به عبارت دیگر، هر دو حوزه شناختی و عاطفی خود را درگیر آن فرایند کند)، آن گاه سایر افراد از «فراورده» حاصل از کار او لذت خواهند برد، درست مانندِ کدبانویی که از مراحل طبخ غذا لذت می‌برد و بدون شک، غذایی لذیذ می‌پزد؛ یا معلمی که از فرایند تدریس کیفور می‌شود و قطعا، دانشی شادان را به دانش آموزانش منتقل می‌سازد؛ و در موردِ کتابی که امروز معرفی می‌کنیم، نویسنده‌ای که از نوشتن کیف می‌کند، نوشتنی سرخوشانه، و گاه بازیگوشانه، البته همراه با تیزبینی و ژرف نگری، و برخوردار از دانشِ تخصصی «جامعه شناسی».

 اینترنت ندارم، پس نیستم

دکتر فردین علیخواه، عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان، در کنارِ انجامِ دو فعالیتِ مرسوم و پرداختن به دو وظیفه کلاسیک استادان دانشگاه، یعنی آموزش و پژوهش، به کارِ سومی نیز مشغول است که در زمانه کنونی، کم اهمیت تر از آن دوتای قبلی نیست؛ و به نظرِ عدّه ای، در زمانه گسترش و تبلیغِ «شِبه علم»ها، چه بسا، از آن‌ها مهم تر نیز باشد؛ و آن فعالیت سوم، چیزی نیست جز «ترویج دانش»، آن هم دانشِ واقعی و اصیل، البته با زبانی ساده و سلیس؛ و این هنری است که نویسنده، هم در دو کتاب قبلی اش که نشر هنوز منتشر کرده بود، و هم در کتابی که امروز معرفی می‌کنیم، توانسته است به خوبی از پس آن برآید.

این سه کتاب، جستارهایی کوتاه (هر کدام حدودا پانصد کلمه) هستند درباره اتفاقاتِ به ظاهر ساده زندگی روزمره و تبیینِ جامعه شناختی آن ها. هر جستار، با یک گزارش یا توصیفِ معمولا شوخ طبعانه از یک رخدادِ عادی و روزمره آغاز می‌شود؛ مثلا اینکه امروزه به جای سرخ کردن، غذاها را تفت می‌دهیم؛ یا گاهی از رنج دیگران شادمان می‌شویم و لذتی شرم آور را تجربه می‌کنیم؛ یا انواع و اقسامِ کنش هایی که در فضای مجازی داریم و مواردی مشابه. در ادامه، نویسنده با گذاشتنِ یک «چرا» پشت آن اتفاق، گریزی جامعه شناختی به آن ماجرا می‌زند و با این بهانه، به تحلیل جامعه ایران می‌پردازد.

جستارهای این کتاب، مانندِ دو کتاب قبلی دکتر علیخواه، عنوان‌ها یا همان تیترهای جذابی دارند. شما بهتر از حقیر می‌دانید که نخستین برخوردِ خواننده با یک متن از دریچه «تیتر» صورت می‌پذیرد، و یک تیترِ جالب و کنجکاوی برانگیز می‌تواند خواننده را به خواندنِ متن ترغیب کند. تا یادم نرفته است عرض کنم که عنوانِ نخستین کتاب دکتر علیخواه، که مانندِ این کتاب، برگرفته از عنوانِ یکی از جستارهای آن بود، بی اغراق، سهمِ مهمی در رواجِ آن کتاب داشت، یعنی کتاب «تا طلاق نگرفتند، کتاب ننوشتند!»؛ و در مورد کتاب حاضر نیز، عنوان هایی چون «اینترنت ندارم، پس نیستم» که با الهام از جمله معروف دکارت «فکر می‌کنم، پس هستم» ساخته شده است، یا «شلوارک می‌پوشند، اما دموکرات نمی‌شوند» که اشاره به وضعیتِ پدرانِ دیکتاتورمنشِ ایرانی پس از مهاجرت به غرب دارد، یا «شاخ‌یاب‌ها در حال تکثیرند» که به یک شغل جدید و نوظهور در اینستاگرام می‌پردازد: کاشفان و سپس، استادانِ شاخ‌های اینستاگرام، انصافا عنوان هایی شیرین و جذب کننده اند.

همچنین، کتاب سرشار است از جمله‌های ساده، روان، و در عین حال، غیرکلیشه‌ای و دست مالی نشده. به عنوان مثال، نویسنده در جستاری با عنوان «روان شناسان بازاری» می‌نویسد که «آن‌ها معلومات دارند، نه علم. (ص69)». این جمله به ظاهر ساده و پنج کلمه ای، به روشنی گویای وضعیت «روان بریتی‌ها (واژه‌ای برساخته نویسنده، با ترکیب دو کلمه روان شناس و سلبریتی)» است. اجازه دهید این نوشتار را با نقلِ بخش‌های دیگری از این جستار تمام کنم: «روان بریتی ها، در شبکه‌های صدا و سیما، شبکه‌های ماهواره‌ای و اینستاگرام بازارشان حسابی سکه است. [...] اغلب خود را مهربان و دوست داشتنی نشان می‌دهند، همه چیز می‌دانند و از هر موضوعی سخن می‌گویند، [البته] به جز سیاست. [...] روان بریتی‌ها کاری به سیاست ندارند. حتی کاری به اقتصاد هم ندارند، چون خوب می‌دانند که در این کشور اقتصاد هم گرفتار سیاست است. [...] از نظر آن‌ها همه چیز در ایجاد روانِ ناآرام نقش دارد، جز سیاستِ همه چیزخواه. آن‌ها فکر می‌کنند آدم‌ها گویی در خلأ زندگی می‌کنند. برای مثال، برای یک فرانسوی یا آرژانتینی یا رومانیایی همان حرف هایی را می‌زنند که برای یک ایرانی می‌زنند: «نگاهتو به زندگی تغییر بده عزیز دلم!» [...] آن‌ها خودشان را روان شناس می‌دانند، ولی روان شناسانی که عمر خود را در دانشگاه و پژوهش صرف کرده اند و سهمی در علم روان شناسی دارند آن‌ها را کاسب می‌دانند و می‌گویند این‌ها روان شناسی را به گند کشیده اند!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...