تجربه زیارت بارگاه امام رضا(ع) | قدس


خواندن مجموعه کتاب‌هایی از تازه مسلمان‌ها از نقاط مختلف دنیا کسانی که ابتدا غیر مسلمان بوده‌اند و سپس به اسلام گرویده‌اند همیشه جذاب است. «تولد در توکیو» یکی از این کتابهاست؛ روایت یک دختر ژاپنی از سبک زندگی ژاپنی ها، موفقیتی که ساکنان سرزمین آفتاب در جهان دارند و مسیر مسلمان شدنش.

تولد در توکیو آتسوکو هوشینو [Atsuko Hoshino]

«تولد در توکیو» حجم زیادی ندارد و در عرض چند ساعت می‌توان همه کتاب را خواند و با فصل‌های کتاب به کشور ژاپن و شهرسردسیر اوجیای در استان «نیگاتا»سفر کرد. آتسوکو هوشینو راوی کتاب در معرفی خودش می‌گوید:« من از یک خانواده متوسط از استان نیگاتا و شهر اوجیای ژاپن بودم. استان نیگاتا، جایی است در شمال ژاپن و در یک منطقه سردسیر. فضای شغلی بیشتر مردم شهرمان کشاورزی است و طبیعت خوبی دارد. از بالا که به نقشه ی اوجیا نگاه کنی، انگار یک خرس قطبی می‌بینی که دارد با سری کمی خم، آرام آرام قدم می‌زند. من فرزند اول خانواده بودم پدرم ابتدا دامدار بود ولی به تشویق عمویم، در یک موسسه ی تخصصی حقوق درس خواند و وکیل شد...»

در این کتاب درباره تربیت کودکان ژاپنی هم مطالب جالبی آمده و نشان می‌دهد تربیت کودکان چقدر در میان خانواده‌های ژاپنی مقوله مهمی است.

فرهنگ مطالعه در ژاپن
ژاپنی‌ها مردمانی هستند که فرهنگ مطالعه و روزنامه خواندن در آن بسیار عمیق است و از این جهات در جهان سرآمد هستند راز موفقیت اهالی سرزمین آفتاب را هم باید در همن کتاب خوان بودنشان جست و جو کرد. دختر راوی کتاب «تولد در توکیو» هم روایت زندگی اش را از دانشگاه و از مطالعات زیادی که داشته آغاز می‌کند.

آتسوکو هوشینو [Atsuko Hoshino]، راوی کتاب خواننده کتاب را با خود همراه می‌کند. مخاطب کنجکاو تا داستان زندگی یک دختر جوان برند پوش که به دنبال شهرت و مقبولیت اجتماعی است و آمریکا را کعبه آمال خود می‌داند و زبان لاتین فرا می‌گیرد تا به آمریکا سفر کند؛ را دنبال کند در طی فصل‌های مختلف و خاطراتی که او از زندگی از کودکی تا جوانی اش بیان می‌کند خواننده ایرانی می‌تواند با یک خانواده اصیل ژاپنی با پدری وکیل و مادری خاندار که گاهی هم در داروخانه پدر بزرگ کار می‌کند آشنا شود.

درست است که خواننده انتظار مضمونی دینی از خاطرات یک بانوی جوان ژاپنی دارد اما در حقیت این کتاب سبک و مدل زندگی و اصلا فکر ژاپنی را از زاویه نگاه جوانی روایت می‌کند که در همه سالهای زندگی‌اش و بخصوص در مدارس و دانشگاه تصویری منفی از خاورمیانه و اسلام در ذهنش نقش بسته در این سالها حتی با یک مسلمان هم تعامل نداشته و تنها مسلمانی که دیده یک پاکستانی خوشگذران و متقلب (رحمان) بوده که خودش را به عنوان یک غیر مسلمان استرالیایی(دیوید) معرفی کرده است. مخاطب با نگاه و نگرش یک ژاپنی به حوادث مختلف دنیای معاصر به خصوص حادثه 11 سپتامبر و برج‌های دوقلوی نیویورک نگاه می‌کند و با سوال‌هایی که در ذهن او درباره دنیای معاصر شکل می‌گیرد، افسرده می‌شود و دنبال راهی می‌گردد که از این افسردگی و انزوا خارج شده و مثل دوستانش خوشحال و با انگیزه باشد مواجه می‌شود.

حادثه11 سپتامبر نقطه عطف کتاب
حادثه11 سپتامبر و تصویر تروریست گونه‌ای که از مسلمان‌ها در همه رسانه‌های دنیا از جمله ژاپن ارائه می‌شود نقطه عطف کتاب است که پس از این حادثه راوی به دنبال مطالعه درباره اسلام می‌رود تا بداند یک دین چگونه پیروانش را به کشتن دیگر انسان‌ها تشویق می‌کند و چرا این دین کاری کرده که پیراوانش اینقدر در دنیا مورد تنفر عمومی باشند و در دنیای مدرن که همه انسان‌ها اهل علم و مطالعه دانش هستند چگونه است که پیروان دین اسلام دست از این دین نمی‌کشند؟

اتسوکو صحنه مواجه شدن با حادثه11 سپتامبر را اینگونه بیان می‌کند: «روزی همه شبکه‌های تلویزیون صحنه برج‌های دوقلو که در آتش می‌سوختند را نشان داد و تصویر بن لادن. مردی میان سال با ریش‌های جوگندمی و دستار سفید. قیافه اش را که دیدم چندشم شد. دلم می‌خواست یک نفر پیدا شود ریش بلند و مسخره اش را بگیرد و مثل یک حیوان توی شهر بچرخاندش. لباس هایش هم شبیه لباس‌های دیوید بود که تنفر من را از اسلام بیشتر کرده بود. تمام این دیده‌ها و شنیده‌ها ذهنیتم را به اسلام بد کرده بود. فکر می‌کردم اسلام دین کثافت کاری و کشتن انسان‌های بی گناه است. دین ترور، دین خرافه، دینی ضد زن. اما یک روز سؤال تازه ای ذهنم را اشغال کرد: اگر اسلام از لحاظ جمعیت دومین دین جهان است، یعنی این همه انسان کم عقل و احمق وجود دارد که پیرو همچین دینی هستند؟ مگر می‌شود؟ این سوال مثل خوره به جانم افتاده بود».

در انتظار پیامبر...
او شروع به مطالعه اسلام می‌کند از اساتیدش در دانشگاه درباره اسلام می‌پرسد با مسلمان‌ها چت می‌کند و مدام به کتابفروشی‌های مختلف توکیو می‌رود تا کتاب‌های درباره اسلام پیدا کند و بخواند.

لابلای این جست و جوها می‌فهمد دینی که از آن نفرت دارد آنقدرها هم خشن و زشت نیست. این که اسلام ادیان قبل خودش را می‌پذیرد و اتفاقا برای زن‌ها حقوق قائل است برایش جالب است و به حادثه 11 سپتامبر شک می‌کند و احتمال می‌دهد که ساختگی باشد تا چهره مسلمان‌ها را خراب کنند.
بعد از دو سال مطالعه که خانوده‌اش هم در جریان آن نبودند قران خواندن هایش بیشتر می‌شود در یکی از روزهای که سوره یاسین را گوش می‌داده تصمیم قطعی می‌گیرد که مسلمان شود.

اتسوکو هوشینو در فصل چهارم کتاب از تجربه مطالعه قرآن با مخاطبانش اینطور حرف می‌زند: «هندزفری را دوباره توی گوشم گذاشتم سوره یاسین.صوت الرفائی بود.خیلی صدای گرمی داشت وقتی به قرائتش گوش می‌دادم حس می‌کردم زیر سایه درختی توی بهشت در انتظار پیامبر نشسته ام و ملائکه دارند برایم قرآن می‌خوانند با این که از قران چیزی نمی‌فهمیدم ولی همین صوت برایم عین لالایی بود.آرامم می‌کرد»...

چند روز بعد در شبی سرد و برفی (شب اول دسامبر) او به مرکز اسلامی توکیو تلفن می‌زند شهادتین را می‌گوید و آرام تلفن را زمین می‌گذارد.
از نظر اتسوکو مبارزه بالاخره تمام شد و او به آرامش رسیده بود و بعد این همه استرس و جست و جو و دویدن‌های بی امان او آمادگی داشت حتی در آن لحظه بمیرد اما به خودش می‌گوید الان که وقت مردن نیست، وقت زندگی کردن است.
او بعدها به رسم مسلمان‌ها روسری بر سرش می‌گذارد این تغییر پوشش او دقیقا مصادف زمانی است که مردم به مسلمان‌ها با خشم و به چشم تروریست نگاه می‌کنند.

سفر به کره جنوبی و جرقه‌های آشنایی با تشیع
او در در این مسیر پر فراز و نشیب با چالش‌های بسیاری روبرو می‌شود از مخالفت خانواده گرفته تا غذاهایی که دیگر نمی‌توانست آن‌ها را بخورد.

اتسوکو در سفری که همراه ایکدا دوستش به کره جنوبی دارد با دختری مالزیایی به اسم عایشه آشنا می‌شود که با تعجب از اتسوکو می‌پرسد چطور مسلمان شده چون کم پیش می‌آید یک ژاپنی مسلمان شود و در ادامه از او می‌خواهد حواسش را جمع کند و با هر مسلمانی دوست نشود چون خیلی‌ها هستند ادعای مسلمانی دارند ولی مسلمان نیستند و آنها بیشتر شان در کشورهایی مثل ایران و عراق و بحرین زندگی می‌کنند.
و اینجاست که ذهن اتسوکو درگیر این می‌شود که چطور غیرمسلمان‌های مدعی اسلام در ایران و عراق و بحرین زندگی می‌کنند.

سفر به کره جنوبی او را وادار می‌کند درباره شیعیان شروع به تحقیق کند در گفت و گوهایی که از طریق چت با شیعیان دارد متوجه می‌شود آنها اعتماد به نفس عجیبی دارند با اعتماد به اتسوکو می‌گویند خودت برو و مطالعه کن و سرانجام او شیعه می‌شود و در ادامه تصمیم می‌گیرد با توجه به شرایط سختی که در ژاپن دارد به یک کشور اسلامی مهاجرت کند.

او در مسیر یافتن کشوری برای مهاجرت در یکی از چت روم‌های اسلامی با پسری ایرانی به اسم محسن آشنا می‌شود محسن هم به زبان انگلیسی کاملا مسلط است و هم اطلاعات اسلامی و شیعی کاملی دارد و اتسوکو می‌تواند سوالات مختلفش حتی مشکلات مسلمانان ژاپن را به محسن بگوید تا اینکه در یکی از این چت‌ها محسن جمله ای می‌گوید که دهان اتسوکو از تعجب باز می‌ماند محسن از او می‌پرسد: آیا می‌دانی می‌خواهم با تو ازدواج کنم؟

در ادامه اتسوکو متوجه می‌شود درست است که محسن در یک خانواده مذهبی در ایران بزرگ شده اما مدام دنبال مطالعه و تحقیق بوده و آنقدر خوانده و پرسیده و جست و جو کرده که حالا تردیدهایش درباره دین تمام شده و به حقیقت دست یافته است.

سفر به ایران
7 سال بعد از آشنایی و ازدواج با محسن، اتسوکو به ایران سفر می‌کند و فصل تازه زندگی او در تهران آغاز می‌شود. تصوری که او از ایران دارد هم در کتاب آمده: «کشوری فقیر و عقب افتاده با آب و هوایی خشک مثل عربستان که مردم برای تردد از شتر به جای ماشین استفاده می‌کنند». این تصور را هم سایت‌ها و رسانه‌ها به او داده بودند.
تصوری که بعدها اتسوکو اعتراف می‌کند ایران فرق چندانی با ژاپن ندارد...

شنیدن صدای اذان از مناره‌های مسجد نزدیک آپارتمان محسن که او اولین بار آن را تجربه کرده، دیدن زن‌هایی با پوشش اسلامی، سفرهای او به نقاط مختلف ایران از جمله مشهد و حسی که او به امام رضا(ع) پیدا می‌کند، سخت خواندنی است که مخاطب ایرانی می‌تواند از رهگذر این کتاب زیبایی‌های پیدا و پنهان سرزمینش را از نگاه یک شهروند مدرن آسیایی بیشتر بشناسد.

کتاب 102 صفحه ای «تولد در توکیو» که روایت خاطرات آتسوکو هوشینو است را حامد علی‌بیگی نوشته و انتشارات عهد مانا برای هفدهمین بار در قم آن را تجدید چاپ کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...